گاه گاهی برهنه می شود
تنپوشی جز کلمات نمی یابد
***
زمان
بادی است که از سمت مرگ می وزد
***
دریا با تموج همواره اش
به او آموخت
از خویشتن به درآید
تا در خود بپاید
***
گذشته دریاچه ای است با یک شناگر:
خاطره
***
درخت، زنانگی باد است
***
باد آموزگار سکوت است
گرچه خود از گفتن باز نمی ایستد!
***
درخت دوست دارد ترانه هایی بخواند
که باد هرگز نشنیده است.
***
اینکه رازی نداشته باشی، خود رازی است!
***
به نظرم
خیانت کلمات به یکدیگر
از وفاداری سنگها بهتر است!
***
آب ، کودکی ابر است!
***
کم پیش می آید که دریا ترانه بخواند
او را برای دست افشانی آفریده اند!
***
می گویند: تقلید کاری ندارد
ای کاش می توانستم دریا را تقلید کنم!
*از دفتر احتفاء بالاشیاء الواضحه الغامضه