گرچه هر دو بر سر یک بازی اند
لیک با هم مروزی و رازی اند
شارحان کتاب شریف مثنوی در توضیح این بیت و یکی دو بیت دیگر با این مضمون، اشارات سربسته و مبهمی دارند. دهخدا در لغت نامه این نکته را یادآور می شود که “از مروزی و رازی مخالف و عدو اراده شود” و سپس به ابیاتی از شاعران دیگر در همین زمینه استناد می کند. دهخدا در امثال و حکم نیز به ضرب المثل هایی از این دست اشاره دارد که “مروزی را چه کار با رازی” و …بی آنکه توضیح دهند این مروزی و رازی چه کسانی بوده اند و علت اختلاف آنها چه بوده است!
با مرور آثار سخنوران پارسی گوی از سپیده دم شعر فارسی تا قرنها بعد اشارات فراوانی را به این مضمون می یابیم.رودکی سروده است:
در سفر افتند به هم ای عزیز
مروزی و رازی و رومی و کرد
خانه خود باز رود هر کسی
اطلس کی باشد همتای بُرد
این رباعی از نزهة المجالس(قرن ششم) در این زمینه گویاست:
بردار ز رخ پرده طنازی را
پیش آر مساعدی و دمسازی را
امروز تو را به کام دل یافته ام
کی بیند یار مروزی رازی را؟!
در شمار دیگری از ابیات به جای مروزی(اهل مرو) و رازی(اهل ری) تعبیر خراسانی و عراقی آمده است که گویاتر است. از جمله در هفت پیکر می خوانیم:
کردمش لابه های پنهانی
من عراقی و او خراسانی
واقعیت آن است که وضعیت جغرافیایی ایران آن را به طور طبیعی به دو اقلیم و قلمرو عمده خراسان و عراق تقسیم کرده است و مردم این سرزمین در گذشته های دور به واسطه این مختصات و موانع طبیعی کمتر از یکدیگر باخبر بوده اند و در شرایط فرهنگی متفاوتی می زیسته اند.به دلایل فراوان تاریخی گویش و مذهب و موسیقی و نحوه پوشش و معماری و تغذیه مردمان این دو ناحیه تفاوتهای فراوانی داشته که باعث می شده در هنگام برخورد در نگاه یکدیگر بیگانه جلوه کنند و زبان یکدیگر را نفهمند.
مردم خراسان در آغاز به لهجه ای سخن می گفتند که پس از تکامل یافتن، به دلایل فرهنگی و سیاسی به زبان رسمی فارسی دری تبدیل شد و شعر فارسی را به وجود آورد ، اما مردم عراق در آن روزگار تا قرنها بعد به گویش فهلوی سخن می گفتند . کم کمک از اوایل قرن دهم بود که گویش فهلوی از شهرهای عراق رخت بر بست.از میان قالبهای شعر فارسی رباعی به مردم خراسان و دو بیتی (فهلویات )به عراقیان تعلق داشت.تفاوت سبک های عمده عراقی و خراسانی یادگار همین دو فرهنگ عراقی و خراسانی و تمایز روحیات این دو طایفه است.ناصر خسرو در سفرنامه از قطران نام شاعری در تبریز خبر می دهد که شعر نیکو می گفت ، اما فارسی [دری] نمی دانست. قطران از نخستین شاعران عراقی است که برای ممدوحان خویش که می خواستند از دربارهای خراسان عقب نمانند ، به دری و به شیوه خراسانیان قصیده می گفت.او خود مدعی است که در ِ شعر دری را بر شاعران نواحی عراق گشوده است:
گر مرا بر شعرگویان جهان رشک آمدی
من در ِ شعر دری بر شاعران نگشودمی
از لحاظ دینی هم، بویژه در روزگار آل بویه، عراق و ری قلمرو آیین تشیع و خراسان عرصه مذهب سنت و جماعت بود و بر اساس کتاب سیاست نامه حکومتهای ترک برای ایجاد جدایی در میان مردم این دو ناحیه از این موضوع سوء استفاده هایی می کرده اند.از حوالی قرن سوم که سربازان حکومت سامانی برای نخستین بار ری را تسخیر کردند ، اختلاط خراسانیان و عراقیان آغاز شد و چندی بعد با تصرف این شهر به دست سلطان محمود این داد و ستد فرهنگی شدت گرفت. ملک الشعرای بهار از این فتح در سبک شناسی خویش با عنوان “اختلاط خراسانیان و عراقیان” یاد کرده است.خاطره این اختلاف فرهنگی تا همین اواخر هم ادامه داشت تا جایی که قاسم غنی در خاطراتش می نویسد:” …با آن سرعتی که حرف می زد ، طوری بود که ما سبزواریها هم نمی فهمیدیم، تا چه رسد به عراقیها! “
***
اینک قرنهاست که از آن جدایی و دوری در میان خراسانیان و عراقیان تنها خاطره ای مبهم در کتابهای قدیمی برجای مانده و کار به جایی رسیده که حتی بسیاری از استادان زبان و ادب فارسی از مفهوم این بیت مولوی :” …لیک با هم مروزی و رازی اند” تصوری روشن ندارند! این وحدت و همدلی به برکت عوامل مهمی چون زبان و ادبیات فاخر فارسی و آیین اهل بیت(تشیع) صورت پذیرفته است.
امیدواریم این عوامل همبستگی و همدلی- به رغم بددلیها و دشمنیهای بدخواهان- پیوسته در میان ما پایدار باشند .