بگذر از حسی که وقتی می رسی
عین سرابه
حتی تعبیر هم اگه بشه
یه خوابه!
وقتی دوری
با خودت فکر می کنی
وقتی ببینیش
حرفای تو واسه اون
اندازهّ صد تا کتابه،
اما وقتی می رسه
تموم حرفات
یه نگاهه ، یه سکوته
یه سوال بی جوابه!
یا دلت کوچیکه
یا عشقی که میگی
– هم –
یه جور رنگ و لعابه!
تو کیُ و میخوای
منو یا خودتو؟!
من نمیخوام،
سکهّ قلبی رو که اون طرفش
نفرت نابه!
بذار آسمون قلبت
خالی شه از ابر نفرت
شاید آفتابی که دوس داری
یه ُصب
بِهِت بتابه!
عاشقی تو این زمونه
بی تعارف
یه حبابه
مثه نقش روی آبه…!