درس سه واحدی فارسی عمومی ، تقریبا به یک مشکل عمومی در دانشگاهها تبدیل شده است.از اسم این درس که آدم را به یاد حمام و …عمومی(!) می اندازد و نوعی غیر ضرور و کم ارزش بودن را تداعی می کند تا برخی کتابهای پر اشکال که در این زمینه به عنوان متن درسی تدریس می شود تا مدرسان کم اطلاعی که در برخی دانشگاهها به آموزش این درس گماشته می شوند و تا کلاسهای پرجمعیت و نامنظمی که به این درس اختصاص می یابد و فقدان متولی و مدیریت مشخص برای آموزشهای عمومی و…همه و همه خبر از نابسامانی در زمینه تدریس درسهای عمومی زبان و ادبیات فارسی در مراکز دانشگاهی می دهند.البته هستند کلاسهای مفید و استادان صاحب نظری که درس فارسی عمومی آنها سخت دلنشین است و خاطره کلاسهایشان تا سالها در ذهن دانشجویان باقی می ماند و بر رغبت و آشنایی آنها به ادبیات دیروز و امروز می افزاید…اما متاسفانه تضییع عمر و استعداد استادان و دانشجویان و حتی ایجاد انزجار نسبت به ادبیات فارسی در قالب این درس هم کم اتفاق نمی افتد!
آقای مصطفی موسوی ، از دوستان و همکاران واقعا فاضل و خوش فکر ما در دانشگاه تهران ، پیشنهاد عملی و جالبی برای حل مشکل درس فارسی عمومی مطرح کرده اند که در ادامه آن را خواهیم آورد و امیدواریم مورد توجه قرار گیرد:
سخنی با استادان زبان و ادب فارسی
سال هاست درسی با عنوان فارسی عمومی در دانشگاه ها برای دوره های کاردانی و کارشناسی و… عرضه می شود. در سال های دهه ی 60 این درس به صورت 2 درس 2 واحدی عرضه می شد و بعد در پی تقلیل دروس عمومی و اختصاصی به یک درس 3 واحدی کاهش پیدا کرد.
این در واقع آخرین فرصتی است که دانشجویان دانشگاه ها که مهمترین قشر نسل جوان جامعه ی ما را تشکیل می دهند می توانند با ادبیات وسیع و عمیق فارسی سر و کار داشته باشند، مهارت های خواندن و نوشتن را تکمیل کنند و از ادبیات لذت ببرند.
بابا نگاهی کارشناسانه به نحوه ی اجرای این برنامه در دانشگاه ها می بینیم که مشکلاتی جدی برای رسیدن به هدف یا اهدافی وجود دارد که برنامه ریزان محترم در تعیین این درس در نظر گرفته بوده اند.
۱. متأسفانه دانشجویان رشته ها و مقاطع مختلف به دلایل گونه گون که در این مقال به آن ها اشاره خواهد شد این درس را جدی نمی گیرند و آن را به عنوان یک درس حاشیه ای، وسیله ای برای بالا بردن معدل، زنگ تفریح و… تلقی می کنند.
۲.دانشجویان این درس را با سلیقه ها و علایق خود منطبق نمی بینند. بعضی به ادب معاصر دلبسته اند، برخی از ادب کهن لذت می برند، عده ای تاریخ ادبیات را مهم و جالب توجه می یابند، گروهی به وزن و قافیه و صناعات ادبی توجه دارند، برخی شیفته ی شعرند و دیگرانی طرفداران پر و پا قرص داستان و رمان اند، کسانی روح حماسی دارند و بعضی دیگر در عالم غزل سیر می کنند، گروهی به دنبال مفاهیم عرفانی اند و برخی به دنبال فراگرفتن آیین نگارش و پژوهش اند و … از . هر کداماصحاب این علایق و سلایق کلاس درس فارسی عمومی را مفید نمی یابند و خود را مجبور به حضور در کلاس می بینند و ناگفته نتیجه ی آن پیداست که چیست.
۳. متأسفانه بسیاری از استادان زبان و ادب فارسی این درس را جدی تلقی نمی کنند و آن را درسی بی اهمیت می دانند، برخی تدریس آن را دون شأن خود می بینند، برخی صرفا برای پر شدن برنامه ی هفتگی خود به آن تن می دهند و برای تدریس آن هیچ برنامه و هدفی ندارند، عده ای اعتقادی به ارزشمندی ادب معاصر ندارند و از روی ناچاری کتاب را تدریس می کنند و بعضی تدریس آیین نگارش و… را خسته کننده می یابند. این ها واقعیت هایی است که در پایین آمدن سطح کیفی کلاس های فارسی عمومی تأثیر بسیاری دارد.
۴. بسیاری از کتاب هایی که به منظور تدریس فارسی عمومی در دانشگاه ها تألیف شده و شمار آن ها به هشتاد می رسد از کیفیت و کمیت مطلوبی برخوردار نیست. بعضی از مؤلفان محترم قضیه را آن چنان که باید جدی نگرفته اند و صرفا خواسته اند کتابی تألیف کنند که در خوشبینانه ترین تلقی، تنها بااین هدف بوده که دانشجو برای تهیه ی کتاب به زحمت نیفتد.
مواردی که اشاره شد در مجموع سبب می شود که بین دانشجو و استاد و درس ارتباطی ایجاد نشود که بتوان از آن نتیجه ای گرفت یا اساسا انتظار نتیجه ی مطلوبی داشت. کلاسی تشکیل می شود، دانشجویانی در آن حاضر می شوند، استادی درس می دهد، هزینه ها و اوقات عزیز و گران بهایی صرف می شود اما با کمترین فایده.
برای رفع این مشکلات پیشنهاد می کنم به جای برگزاری کلاس های فارسی عمومی با این وضعیت نامطلوب، دانشجویان را آزاد بگذاریم که در طول دوره ی تحصیلی به گروه زبان و ادب فارسی دانشگاه خود مراجعه کنند و از میان دروس پایه، اصلی و تخصصی رشته ی زبان و ادب فارسی بنا بر توان، علاقه و سلیقه ی خود دو درس 2 واحدی انتخاب کنند.
اجرای این پیشنهاد فواید بسیاری دارد:
●دانشجو درسی را انتخاب می کند که به آن علاقه دارد و انگیزه اش برای شرکت در کلاس و فراگیری به مراتب بیشتر است.
●استاد در تدریس درس مورد علاقه ی خود انگیزه ی بیشتری دارد و جدی تر است و مطالبی را عرضه می کند که حاصل تحقیقات اوست و به احتمال بسیار تازه است و جالب توجه برای دانشجویان و دانشجویی که در کلاس کنار دانشجوی ادبیات نشسته است این احساس را ندارد که استاد در عرضه ی مطالب تخصصی به بهانه ی عمومی بودن کلاس، احتیاط می کند.
●حضور دانشجویان رشته های مختلف در کلاس ادبیات در کنار دانشجویان زبان و ادب فارسی جو فوق العاده مطلوبی ایجاد می کند. اختلاف تحلیل ها و تلقی های دانشجویان غیر ادبیات با توجه به دانش تخصصی شان، افق های تازه ای برای استاد و دانشجوی ادب فارسی می گشاید و ارتباط بین رشته ها (ادبیات و دیگر رشته ها) به صورت معنی داری اتفاق می افتد که مطمئنا فواید بسیاری خواهد داشت.
●دانشجوی ادبیات فارسی هنگامی که دانشجویان رشته های دیگر را در کنار خود می بیند که با دیدهای متفاوت و دانسته های متنوعی به ادبیات می نگرند ضمن این که درس خود را جدی تر تلقی می کند انگیزه ی بیشتری برای پژوهش پیدا می کند و به ارتباط علوم و فنون با درس خود بیشتر پی می برد، حوزه ی مطالعاتش وسیع تر می شود و عمیق تر به مسائل می نگرد.
●گفت و گوی دانشجویان و استاد در کلاس ادبیات بیش از پیش علمی می شود که نیاز امروز دانشجویان و استادان ادبیات است. و نیز بسیاری از دانشجویان دیگر رشته ها توجهشان به ادبیات دو چندان می شود و حاصل برگزاری این کلاس ها مطمئنا بیش از آنی می شود که برای برنامه ریزان متصور بوده است.
●اجرای این پیشنهاد در دانشکده هایی که فاقد گروه زبان و ادب فارسی هستند طبیعتا ممکن نیست و باید به برگزاری همان کلاس های فارسی عمومی ادامه داد و البته این امر مانعی برای اجرای پیشنهاد نیست.
تغییر برنامه ها و روش ها همیشه با مشکلاتی همراه است و مجریان و برنامه ریزان محترم غالبا از آن گریزانند. برای برخی از همکاران نیز تغییر عادت چندان خوشایند نیست. لذا از همه ی استادان محترم زبان و ادب فارسی تقاضا می کنم بزرگوارانه به این پیشنهاد التفاتی بنمایند و از اظهار نظر در باره ی آن به هر صورتی که مصلحت می دانند دریغ نفرمایند. شاید که اتفاقی برای برون رفت از این وضعیت نامطلوب کلاس های فارسی عمومی حاصل شود.