شبانه

استاندارد
  همنفس
با تغزل ستاره ها
خلوت خیالی من و تو
پا گرفته است…

تو درخت می شوی
جوانه می زنی
حرفهای عاشقانه می زنی
من نسیم می شوم
در ملایم  ِ عبور من
گیسوان خویش را
شانه می زنی…

چشمهای خسته ستاره ها که بسته می شود
تازه تو به اوج می رسی،
آفتاب
در نگاه تو طلوع می کند
صبح را
با سلام تو شروع می کند…

باز هم به جای  شب به خیر
روز خوش عزیز من!

معرفی یک کتاب

استاندارد

 از واژه تا صدا

مقالاتی پیرامون ادبیات و پیشینه رادیو

محمدرضا تركي‌

آذر 1382

 ناشر : طرح آینده

شمارگان : ۲۰۰۰

 از واژه تا صدا هفت مقاله پیرامون ادبیات و رادیو را در بر دارد. در بخش نخست ، یعنی” رادیو و زبان فارسی”  به این نکته پرداخته شده که رادیو از میان رسانه های موجود بیشترین رابطه و سنخیت را با زبان و ادبیات دارد و بیش از اغلب رسانه ها از کلمه و کلام سود می برد…اما با وجود این سنخیت و همخونی،  رادیو  در کنار خدمات چشمگیر خویش به زبان فارسی ، خواسته یا ناخواسته ، لطماتی نیز بر پیکر این زبان وارد کرده است.

بخش دوم كتاب‌ با عنوان ‌ “اصول‌‌ بلاغت‌ راديويي”‌  تلاشی است برای تطبیق قواعد دانش بلاغت بر رسانه ای به نام رادیو و شناخت قواعد حاکم بر بلاغت رادیویی. 

” ظرفيت‌هاي‌ نمايشي‌ متون‌ ادب‌ فارسي‌” مقاله دیگری است که می تواند به نویسندگان نمایشهای رادیویی در استفاده درست و هنری از متون کهن یاری کند.

 در مقاله چهارم این اثر به رابطه شعر نو و رادیو  و “تاریخچه پخش شعر نو از رادیو ” و تلاشهای کسانی چون مهدی اخوان ثالث در این زمینه اشاره رفته است.

 

‌”رادیو در کودتای ۲۸ مرداد” از  بخشهای تاریخی و  خواندنی این اثر است. نویسنده  از رهگذر اسناد موجود به اتفاقات ناگفته و  کمتر گفته شده این رویداد مهم تاریخ معاصر نقب می زند و  با گذاشتن علامت سوال و ابهام در کنار حوادثی  که در این روز  در رادیو اتفاق افتاده خواننده را به تامل بیشتر دعوت می کند.

 نویسنده  در مبحث “پيشينه‌ پخش‌ مستقيم‌ مذاكرات‌ مجلس‌ از راديو ”  که مقاله بعدی این اثر است ، ما را به دوره هفدهم مجلس شورای ملی و حوادث پر التهاب آن روزگار می برد.

و اما فصل‌ پاياني‌‌ “توصيه‌هايي‌‌ به‌ گويندگان‌ پخش‌ راديو” نام دارد.

گل پیاده ، گل سوار

استاندارد

یکی از دلایلی که باعث می شود نسل امروز, حتی گاه استادان ادبیات , از درک درست متون کهن , بویژه شعر فارسی ناتوان بمانند و در شرح سخن پیشینیان به توجیهات عجیب و غریب متوسل شوند, تغییرات عمده فرهنگی در این روزگار و فراموش شدن بسیاری از مفاهیم فرهنگ گذشته است. بسیاری از نکاتی که در گذشته برای مردم کوچه و بازار هم واضح و بدیهی بود, امروزه از خاطرها و  خاطره ها رخت بربسته و مردمان دوران دیجیتال با آن هیچ آشنایی ندارند!

 برای بچه هایی که طبیعت و گل و بلبل را عمدتا از  شیشه تلویزیون می بینند, طبیعی است که تنوع گلها و پرندگان را در شعر – مثلا منوچهری –درک نکنند. بدین ترتیب اگر تا چند سال دیگر با کودکان – و حتی بزرگسالانی – رو به رو شدید که فرق کلاغ و بلبل را  هم نمی دانند زیاد نباید تعجب بکنید و بر آنان خرده بگیرید! وقتی وضع گل و بلبل که از عناصر رایج شعر فارسی است این گونه باشد, تکلیف بقیه مسائل از پیش روشن است!

به عنوان مثال ، یکی از تعبیراتی که برای پیشینیان ما کاملا آشنا بوده و برای ما تقریبا نامانوس است , موضوع “گل پیاده” و “گل سواره” است. قدیمی ها گلهایی را که ساقه دارند و مثل سوسن و نرگس و لاله دارای درخت و بوته بزرگ نیستند , گل پیاده می گفتند و  گلهایی را که مثل  شکوفه بادام بر شاخ درختهای تناور می رویند گل سوار می خواندند.

با توجه به همین معنی از “گل پیاده” و “گل سوار” است که ابیاتی از این دست قابل فهم می شوند:

باغ سلام می کند, سرو قیام می کند
سبزه پیاده می رود, غنچه سوار می رسد

چون سبزه شو پیاده, زیرا در این گلستان
دلبر چو گل سوار است, باقی همه پیاده

یکی جوقی[=گروهی] پیاده همچو سبزه

دگر جوقی چو شاخ گل سواران  (مولوی)

گردون گل پیاده نماید به چشم من
امروز کیست بر سخن از من سوارتر؟

نهال عمر ابد با کمال رعنایی

گل پیاده نماید نظر به قامت دوست (صائب)

در این میان خاقانی بهره فنی تری از این تعبیر برده است. او در قصیده مشهور «منطق الطیر» آنجا که به توصیف باغ پرداخته , سروده است:

هر سوی از جوی جوی رقعه شطرنج بود

بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب

او از جویبارهایی که با نظم خاص در معماری باغهای سنتی وجود داشت, به یاد رقعه و صفحه شطرنج می افتد و از غنچه های گل پیاده که بر خاک روییده اند , صف “بیدق” و پیادگان بازی شطرنج را به خاطر آورده است!

چرا شاعران زن کم شمارند؟!

استاندارد

طبق آماری که برخی طرفداران حقوق زن منتشر کرده اند ، در سراسر ادبیات فارسی ، از رودکی تا امروز ، در برابر ۸۰۰۰ شاعر شناخته شده مرد ، تنها ۴۰۰ شاعر زن وجود داشته اند! این رقم در فرهنگنامه زنان پارسیگو که شاعران سراسر قلمرو  زبان فارسی را در بر می گیرد – یعنی ایران و افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و…- به ۱۰۰۰ نام افزایش می یابد. در دنیای عرب نیز طبق گزارش معجم الشاعرات فی الجاهلیة و الاسلام از دوره جاهلیت تا دوره اسلامی – به استثنای روزگار معاصر-  می توان به نام و زندگی نامه بیش از ۵۰۰  شاعر زن اشاره کرد.راستی چرا این چنین است و چرا شاعران زن ، نسبت به مردان ، کم شمار به نظر می رسند؟

اگر پاسخ این سوال را از مردگرایان روزگار  طلب کنیم، پوزخندی می زنند و می گویند: پر واضح است که زن جماعت استعداد شاعری ندارند و نمی توانند با مردان در این عرصه رقابت کنند! و اگر همین پرسش را با یکی از جماعت فمنیست – کثرالله امثالهم ! – مطرح کنیم ، چینی به ابروان می افکنند و تقصیر  را یکسره به گردن  «پیشینه تاریخی مرد سالار » و « زیربنای فرهنگی جامعه» می افکنند که در طی قرون متمادی با ظلم و ستم و تبعیض هر گونه امکان رشد و شکوفایی و خلاقیت را از زن ایرانی و شرقی سلب کرده است!

واقعیت آن است که این هردو نگاه به شدت بسته و  اسیر نگرش جنسیتی هستند و هیچ به این نکته توجه ندارند که شاعری از سرچشمه شعور انسانی می جوشد و زنانگی و مردانگی و پیری و جوانی و عوارضی از این دست نمی تواند فی نفسه آن را محدود کند. هر شاعری پیش از آنکه زن یا مرد باشد ، انسانی است با شعوری خلاق و احساس و عاطفه ای معمولا  سرشارتر و نیرومند تر از انسانهای معمولی!

اگر سنتی که در گذشته در زمینه نگارش تذکره (زندگی نامه ) شاعران زن وجود داشت و آثاری چون اشعار النساء (تالیف ابوعبدالله مرزبانی خراسانی ، متوفی ۳۸۴ ه ق ) و اشعار الجواری (تالیف مفجع بصری، متوفی ۳۲۷ ه ق) و الاماء الشواعر (تالیف ابوالفرج اصفهانی ، متوفی ۳۵۶ ه ق ) و النساء الشواعر ( تالیف ابن الطراح ، متوفی ۷۲۰ ه ق) و کتاب بلاغات النساء از ابن طیفور (متوفی ۲۸۰ ه ق) را در تاریخ ادبیات این سوی جهان پدید آورده است ، تداوم می یافت ، ما امروز بهتر و علمی تر از این می توانستیم در مورد صحت و سقم این آمارها و دیدگاهها سخن بگوییم.

 بی آنکه بخواهیم تاثیر شرایط اجتماعی گذشته را – با وجود  سیاه نمایی ها و مبالغه هایی که در مورد آن صورت می گیرد – یکسره نادیده بگیریم ، می توانیم به عامل واقعی تری اشاره کنیم که باعث می شده زنان ، در گذشته کمتر به شعر و شاعری رسمی و حرفه ای روی بیاورند.  این عامل به ماهیت “ادبیات رسمی” ما در گذشته بازمی گردد.

 شاعری در گذشته سرزمین ما- جدا از ادبیات خانقاهی و عرفانی که آن هم از ادبیات مردانه دیگری حمایت می کرد – عمدتا  در دو وادی “قصیده گویی” و مدیحه گستری و “غزل” و سخن عاشقانه منحصر و محصور بوده است. شاعران قدیم  یا باید “مدح ممدوح” می گفتند و از طریق گرفتن صله از پادشاهان و دیگر اصحاب قدرت و ثروت ، چیزی به جیب می زدند ، یا  باید زبان به “تغزل” می گشودند و می کوشیدند با شعری دلاویز در دل معشوق رخنه کنند و دامن وصالی به کف بیاورند!

ورود به این دو عرصه  در گذشته به مقتضای طبع و سرشت مردان ، برای آنان امری طبیعی و دست کم متداول بود ، اما برای زنان ، به واسطه سرشت و خوی زن شرقی ، امری مطلوب و خواستنی شمرده نمی شد. زنان فرهیخته روزگارقدیم که اندک هم نبودند ، ترجیح می دادند به جای چاپلوسی برای اصحاب قدرت و جاه و یا فرود آمدن از اریکه معشوقی و  ناز و روی آوردن به عجز و لابه و نیاز عاشقانه بر درگاه جنس مرد – به شیوه برخی از زنان شاعر این زمانه! – عطای شاعری رسمی را به لقای آن ببخشند و راه دیگری  برای بیان احساسات و عواطف خودشان انتخاب کنند.

این راه ، همانا ادبیات غیر رسمی و به اصطلاح “عامیانه” بود. اگر به لالایی های مادرانه و بسیاری از تصنیفها و ترانه های محلی و اغلب متلها و قصه های روستایی و …گوش بسپاریم ، صدای زنی را می شنویم که  احساسات و رنجهای فروخورده خود را نجیبانه نغمه سرکرده است! اگر نام و نشان شاعران و آفرینندگان ادبیات عامیانه که اغلب یا بسیاری از آنها زن بوده اند ، بخلاف  نوع شاعران رسمی ، برجای نمانده ، به این علت است که هیچ دربار و نهاد رسمی از آنها حمایت نکرده است و این سروده ها که از قضا صمیمانه ترین بخش از ادبیات ما را تشکیل می دهد ، سینه به سینه به ما رسیده و بخش عمده ای از آنها نیز در غوغای زمان – مثل نام آفرینندگانشان – از یادها رفته است!

دوبیتی های دوگانه سوز چند صدایی!!

استاندارد

اوس محمود:

فدای وصله های چاک چاکت
مو از شرمندگی گشتم هلاکت

نشد نفتی سر سفره ت بیارُم
نه بنزینی بریزُم توی باکت!!

بهزاد خان:

چرا این قدر بنزین دود کردی
محیط زیست را نابود کردی

بکش حالا جزای کار خود را
محمد را چرا محمود کردی؟!

آبجی فروغ:

نمی گویم که آن یا این بیاور
برای خانه ام آذین بیاور،

به جای هر دریچه یا چراغی
برایم مهربان! بنزین بیاور!

بی اُتول:

بنازم همتی با این بلندی
چو کارت سوخت اندر هوشمندی

چه دولت را چنین فناوری بود
که بنزین را کند سهمیه بندی؟!

دلال باشی:

چنین اوراق منگراین خفن را
ز کارت سوختش سود است من را

الهی خیر بیند از جوونیش
به ما انداخت هرکس این لگن را!!

م.ر.ت:

الهی غیر خوشحالی نباشه
شعار و حرف پوشالی نباشه

تموم دورهّ سهمیه بندی
الهی باکتون خالی نباشه!

 


دوستان گرامی برای بردن فیض اتمّ و اکمل به وبلاگ استاد ابن محمود مراجعه فرمایند.

ترجمه ترانه ای مشهور از نزار قبانی

استاندارد

 

نامه ای از زیر آب

گر حبیب من تویی…یاریم نما
تا بکوچم از دیار تو
گر طبیب من تویی…یاریم نما
تا رها شوم ز عشقِ ِ دردبار تو
گر مرا خبر ز عشق بود و رنجهاش
کی دچار می شدم؟!
گر مرا خبر ز بحر بود و ژرفناش
کی به لجّه رهسپار می شدم؟!….
گر خبر ز انتهای راه داشتم
از نخست ، پا در آن نمی گذاشتم…

دل سپرده ام به تو …یاد ده مرا
تا چگونه دل ز تو رها کنم
یاد ده که ریشه های عشق را چگونه بَرکَنَم زعمق جان
یاد ده چگونه می شود که اشک جان دهد میان دیدگان
باز گو چگونه می شود که قلبها
جان نثار می کنند،
شوقها چگونه انتحار می کنند؟!

آه اگر تو راست دست یاوری…
وارهان مرا ز موج
زان که نیست آشنایی ام به شیوهّ شناوری
موج آبی دو چشم تو…می کشاندم به ژرفنا
من بدون تجربه به کار عاشقی…
بدون هیچ قایقی
هیچ اگر من از محبت تو بهره برده ام
دستهای من بگیر
زان که پای تا به سر
دل سپرده ام
من به زیر آب می کشم نفس…
من …غرقه…
غرقه…
غرقه می شوم…

متن عربی را در اینجا  ببینید.

گزارش ایسنا در باره خط فارسی و ضرورت صیانت از آن

استاندارد

خط فارسي را دريابيد!

چندي پيش جمعي از استادان زبان و ادبيات فارسي در بيانيه‌ي هشداردهنده‌اي، از وضع خط فارسي در فضاي کامپيوتر و ارتباطات سيار، ابراز نگراني، و بر ضرورت صيانت از اين خط تأكيد كردند.

و اين بيانيه‌ي نگران‌كننده

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، امضاكنندگان در اين بيانيه، با ياد كردن از اصل پانزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، كه بر اهميت خط فارسي به‌عنوان «خط رسمي و مشترك مردم ايران» تأكيد ورزيده، متذكر شده بودند: در سال‌هاي اخير تحولات گسترده و شتابان در عرصه‌ي فن‌آوري – بويژه در رايانه (كامپيوتر) و ارتباطات سيار – باعث شده كه متخصصان ما نتوانند در زمينه‌ي تطابق بخشيدن خط فارسي با فن‌آوري‌هاي نوين، چنان كه بايد و شايد، چاره‌انديشي كنند و همچون جوامع ديگر در اين زمينه تدبيري بايسته و جامع بينديشند.

اين افراد كه در ميان آن‌ها نام‌هايي همچون: محمدرضا شفيعي كدكني، مظاهر مصفا، علي شيخ‌الاسلامي، اسماعيل حاكمي، جليل تجليل و علي‌محمد حق‌شناس به‌چشم مي‌خورد، همچنين تأكيد كرده بودند: بايسته است دست‌اندركاران وزارت ارتباطات و فن‌آوري اطلاعات، اين موضوع را كاملا جدي و اساسي تلقي كنند و شايسته است كه مسؤولان فرهنگستان زبان فارسي و شوراي انقلاب فرهنگي و اصحاب رسانه‌هاي گروهي و همه‌ي اهل فرهنگ در اين زمينه از هيچ كوشش و رهنمودي مضايقه نفرمايند. همچنين در زمينه‌ي صيانت از اصل پانزدهم قانون اساسي، وظايف و مسؤوليت‌هايي متوجه مجلس شوراي اسلامي است كه نمايندگان محترم، خود بدان واقف‌اند و نيازي به ياد‌آوري آن نيست.

ديگران هم

پيرو اين موضوع هشت نماينده‌ي مجلس در تذكري به وزير ارتباطات و فن‌آوري اطلاعات، ضرورت صيانت از خط فارسي در فضاي رايانه و ارتباطات سيار را خاطرنشان كردند.

به‌تازگي نيز منصور واعظي – دبير شوراي فرهنگ عمومي – متذكر شد: طرح صيانت از خط و زبان فارسي، ترويج آن و كنترل خط و زبان بيگانه را در برنامه‌هاي‌مان داريم، كه كميته‌ي هويت ملي قرار است، شاخص‌هاي هويت ملي را در اين‌باره تصويب كند.

او همچنين افزود: اس.ام.اس (پيام كوتاه) را بايد با زبان فارسي بنويسيم. نوشته‌ي چراغ سر چهارراه‌ها هم بايد فارسي باشد.

ادبياتي‌ها چه گفتند

به خواندن ادامه دهید

ماخذ ” کتیبه ” اخوان

استاندارد

کسی راز مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند!

کتیبه از گرامی ترین یادگاران مرحوم مهدی اخوان ثالث و از ارجمندترین سروده ها در قالب نو نیمایی است. کتیبه تمثیلی دل نشین است با درون مایه سرشار اجتماعی و فلسفی، از آن دست سروده ها و روایتها که تنها شاعران بزرگی چون اخوان می توانند بسرایند .

در مورد کتیبه و شرح و تفسیر آن فراوان گفته اند و نوشته اند ، اما شاید نکته ای که کمتر بدان پرداخته اند ، ماخذ و منشا الهام این سروده ماندگار است. اخوان خود در آغاز کتیبه به اجمال ، ماخذ سروده اش  را که ضرب المثلی کهن از امثال عرب است ، معرفی کرده است: « اطمع من قالب الصخره ». در اینجا می کوشیم مآخذ این ضرب المثل و مفهوم آن را شرح دهیم. احتمالا از این راه معنی شعر به شکل دقیق تری در ذهن ما شکل خواهد بست و با دخل و تصرفهای هنرمندانه و بهره گیری خلاقانه سراینده کتیبه که به کمک مثلی به ظاهر ساده اثری مثال زدنی آفریده بیشتر آشنا خواهیم شد.

ضرب المثل “اطمع من قالب الصخره ” [= آزمندتر ازبرگرداننده صخره ]در کتابهای جمهرة الامثال، از آثار ابوهلال عسکری (متوفی ۳۹۵ ه ق) و چند اثر دیگر در زمینه امثال عرب که به آنها اشاره خواهد شد، آمده است. ابوهلال این ضرب المثل را در بخش دیگری از کتاب خود به صورت: « الهف من قالب الصخره » [= افسوس مند تر از برگردا ننده صخره ] نیز ضبط کرده است. همین مثل در کتابهای ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب از نوشته های ابومنصور ثعالبی (۳۵۰- ۴۲۹ ه ق) و المستصقی فی امثال العرب زمخشری (۴۶۷- ۵۳۸ ه ق) و مجمع الامثال میدانی (متوفی ۵۱۸ ه ق) نیز آمده و اخوان گویا از طریق کتاب میدانی با این مثل آشنا شده است. اما شرح این ضرب المثل و حکایت آن از زبان جوامع الحکایات عوفی خواندنی تر است:

 مردي بود از بني معد كه او را “قالب الصخره” خواندندي و در عرب به طمع مثل به وي زدندي چنان‌كه گفتندي: “اطمع من قالب الصخره” يعني طمعكارتر از برگرداننده سنگ. گويند روزي به بلاد يمن مي‌رفت. سنگي را ديد در راه نهاده و به زبان عبري چيزي بر آن نوشته كه “مرا بگردان تا تو را فايده باشد!” پس مسكين به طمع فاسد، كوشش بسيار كرد تا آن را برگردانيد و بر طرف ديگر نوشته ديد كه “رب طمع يهدي الي طبع” اي بسا طمع كه زنگ يأس بر آيينة ضمير نشاند چون آن بديد و از آن رنج بسيار ديده بود، از غايت غصه … سر خود بر آن مي‌زد تا آن‌گاه كه دماغش پريشان شده و روح او از قالب جدا شد، و بدين سبب در عرب مثل شد.

البته در کتاب ثعالبی به جای خط عبری «خط مُسند» آمده که به معنی « خط حِمیَری » است . بعید نیست که کلمه حمیری در نسخه های جوامع الحکایات به عبری بدل شده باشد! «رب طمع یهدی الی الطَبَع» نیز که خود مثلی است در زبان عرب ، چنان که در کتاب زهرالاکم فی الامثال و الحکم آمده ، بدین معنی است که چه بسا آز و طمع به آلودگی به همه عیوب می انجامد!