هر حادثه یا صحنه ای را مثل یک تابلو نقاشی می توان از زوایای مختلفی دید. می توان نگاهی گذرا بر آن افکند و می توان فراتر از سطح , به اعماق پرداخت و ژرف نگرانه در آن تامل کرد.می توان حادثه و تابلویی را از یک بُعد دید و می توان زوایای مختلف را در تماشای آن لحاظ کرد. برخی از صحنه ها و حوادث و تابلوها در اندرون خویش اساسا چند لایه و چند بعدی هستند. برای رویت بایسته اینها باید نگاهی چند بُعدی داشت، چرا که از یک منظر دیدن ِ اینها سر از سطحی نگری در می آورد و راه درک صحیح آنها را بر ما می بندد.
حادثه جانسوز عاشورا از این دست حوادث چند بعدی و تو در توی تاریخ است که می توان و باید در آن نگاهی چند بعدی و چند لایه داشت. اساسا آثاری در گزارش عاشورا موفق ترند که واجد نگرشی چند بعدی و ژرف باشند و پدیدآورنده در دریافت خویش از این حادثه به مکاشفه ای عمیق دست یافته باشد. راز ماندگاری آثار جاودانه ای مثل ترکیب بند کمال الدین محتشم کاشانی و …علاوه بر جنبه های زبانی و ساختاری, به حضور همین نگاه چند لایه و چند بعدی مربوط می شود.
در یک نگاه کلی، شاعران پارسیگو در گزارش واقعه طف , عمدتا از یکی از این نگاهها یا ترکیبی از آنها برخوردار بوده اند: نگاه عاطفی , نگاه تاریخی , نگاه اسطوره ای , نگاه عرفانی , نگاه حماسی و نگاه تربیتی.برخی از این نگاهها , مثل نگرش عاطفی به ماجرا و گرایش به ذکر مصیبت ، نگاه غالب بر آثار عاشورایی است و نگرش حماسی عمدتا به دهه های اخیر و اوج گرفتن احساسات و تفکرات انقلابی مربوط می شود.
در اینجا پس از توضیحی مختصر و از سر اجمال به ذکر شواهدی در زمینه های یاد شده از شعر فارسی بسنده می کنیم:
نگاه عاطفی: عاشورا فارغ از هر رویکرد فکری و فرهنگی که داشته باشیم حادثه ای است بی شک تکان دهنده و جان خراش. این نگاه عمدتا به همین جنبه سوزناک و تراژیک کربلا ناظر است. نمونه ، ابیاتی است از سیف فرغانی , شاعر قرن هفتم و هشتم هجری :
ای قوم در این عزا بگریید
بر کشته کربلا بگریید…
دل خسته ماتم حسینید
ای خسته دلان هلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید
یا نعره زنید یا بگریید…
اشک از پی چیست ؟ تا بریزید
چشم از پی چیست ؟ تا بگریید …
نگاه تاریخی:در این نگاه شاعر به تحلیل پیشینه واقعه و سلسله حوادثی که بدان منجر شده نگرشی شاعرانه دارد. به عنوان نمونه این ابیات از محتشم قابل تامل است:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
و آنگه سُرادقی که ملَک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند…
نگاه اسطوره ای: در این نگرش کربلا به اسطوره هایی چون سیاوش که مظهر مظلومیت و بی گناهی و در عین حال نماد رویش و سرسبزی است پیوند می خورد. برای نمونه این ابیات از حسین منزوی گویاست:
ای خون اصیلت به شَتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده , آن گاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران…
خرگاه تو می سوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه شیران…
ادامه دارد…