انکار دلالت فعل بر زمان !

استاندارد

همه نحویان و دستور نویسان در اینکه ” زمان ” چزئی از مدلول ساخت و صیغه فعل است اتفاق نظر دارند و معمولا فعل را این گونه تعریف می کنند :  “کلمه ای است که کار یا حالتی را با قید زمان می رساند.” بنابراین اگر کسی در این سخن که جمله دستور نویسان برآنند شک کند , برای بسیاری پذیرفتنی نیست . اما جالب اینجاست که جمعی از صاحب نظران نه تنها در این سخن به دیده شک نگریسته اند , بلکه آن را رسما انکار کرده اند! این جماعت , عالمان اصول فقه هستند . آنان  به حکم دقت نظری که دارند به حقیقت فعل به گونه ای دیگر می نگرند.

نخستین عالم اصولی که در نحوه دلالت فعل بر زمان مناقشه کرده است , سید شریف جرجانی ( متوفی 816 ه ق )  و نخستین عالم اصولی که رسما دلالت  ذات فعل را بر زمان  انکار کرده صاحب معالم (متوفی 1011 ه ق ) است. قول به عدم دلالت فعل بر زمان در قرن گذشته به صورت یکی از مسلمات علم اصول در آمده و عالمان بزرگی چون آخوند خراسانی ( متوفی 1329 ه ق )  به نحو گسترده ای بر صحت آن استدلال کرده اند.

به نظر عالمان اصول ,  دلالت وضعی و لغوی  ماضی و مضارع و امر , در نحوه دلالت  این افعال  بر زمان نقشی ندارد و آنچه یکی از ازمنه ثلاثه را مدلول فعل می سازد , همانا  سیاق عبارت و قرائن بیرونی و امارات حالی و مقالی است. از این روست که می بینیم  در بسیاری از موارد در سیاق یک عبارت، فعل ماضی معنی مضارع می دهد و  در عبارتی  دیگر، مضارع در جایگاه ماضی نشسته است.دلالت امر بر زمان حال نیز قطعی نیست و چه بسا بر طلب انجام دادن کار در آینده دلالت دارد.اینها قرائنی است که نشان می دهد مفهوم زمان در ذات و به اصطلاح “حاقّ” فعل نیفتاده است. بنابر این ،هر یک از صیغه های ماضی و مضارع , به حسب قرائن و موارد , می تواند بر تک تک زمانهای سه گانه دلالت کند و هیچ یک از این صیغه ها به حسب ساخت , به زمان خاصی تعلق ندارد.

آنچه گذشت خلاصه ای اشاره وار از یک بحث پیچیده بود که علاقه مندان می توانند استدلالها و  تفصیل آن را علاوه بر آثار اصولی , در کتاب البحث النحوی عندالاصولیین نوشته مرحوم دکتر مصطفی جمال الدین ( انتشارات هجرت , قم , 1405 ه ق ) و ترجمه بخشی از این کتاب به قلم نگارنده – منتشر شده در فصلنامه میراث جاویدان ,( بهار 1377 شماره 21) – پیگیری کنند.

اما غرض اصلی از این بحث کوتاه ،علاوه بر آشنا ساختن خواننده گرامی با یک مفهوم دقیق ادبی , نحوی و اصولی , توجه به این نکته بود که  عالمان گذشته , بویژه اصولیها , سخنان ناشنیده  یا کمتر شنیده ای دارند که می تواند در تحقیقات مربوط به دستور زبان و و نیز مباحث زبان شناسانه و نحوه دلالت الفاظ و ..سودمند افتد. متاسفانه دیدگاههای این دانشمندان , به دلایلی , از جمله پیچیدگی بیان و فنی بودن بیش از حد و  بهره مند نبودن از بیان امروزی  و نیز کم حوصلگی مخاطب کمتر مورد توجه اهل تحقیق قرار گرفته است.

خردگرایی ناصر خسرو !؟

استاندارد

مطالعات ادبی در روزگار ما تا حدود زیادی جولانگاه ” مشهورات” است. مشهورات گزاره هایی هستند که بیش از آنکه متقن و مبرهن باشند , مشهورند . مشهورات بیشتر به درد خطابه و برانگیختن احساسات می خورند . اهل خرد می دانند که بین شهرت و ارزش علمی یک اندیشه فاصله هاست و به قول یک سخن مشهور اما برهانی :” ربّ شهرة لا اصل لها”!!

فارغ از مشهورات , گزاره ها و مقدماتی نیز هست که اگر چه بی اصلی نیستند , اما گویندگان آنها در فضایی از ابهام و گنگی از آنها بهره می برند. فراوان شنیده ایم که ” عارفان و صوفیان با خرد در ستیزه اند و آب آنها با عقل در یک جوی نمی رود!” بی آنکه معلوم شود که این عارفان و صوفیان دقیقا چه کسانی هستند و آیا  این داوری شامل همه اهل عرفان و تصوف می شود یا تنها فرقه هایی از آنان را در بر می گیرد و بی که دانسته شود آن عقل و خردی که عارفان با آن در ستیزه اند کدامین خردی را شامل می شود و  کدامین تعریف یا حوزه از عقل را در بر می گیرد و …

یکی از مشهورات  بسیار رایج در تحقیقات ادبی ما “خردگرایی ناصر خسرو” است.آنان که به معرفی این شاعر و قصیده سرای بزرگ می پردازند اغلب بر این ویژگی  انگشت می گذارند و او را بر فراز اریکه عقل گرایی می نشانند. یکی از دلایل این محققان , علاوه بر آثار فلسفی ناصر , بسامد بالای تعبیراتی چون “خرد” در دیوان اوست:

بر کن ز خواب غفلت پورا سر

و اندر جهان به چشم خرد بنگر

و….

اما به یک دلیل آشکار ناصر را نمی توان به معنی واقعی عقل گرا دانست :

او یک متکلم اسماعیلی است و اسماعیلیه “اهل تعلیم ” اند., یعنی بر آن اند که حقیقت و معرفت به دین را تنها می توان از جانب ” معلم ” که همانا “امام ” اسماعیلی است دریافت کرد. براساس این تفکر خرد انسانهای معمولی از تلقی حقیقت محروم و در حجاب است. خرد آدمی با همه اهمیتی که دارد  پرنده ای است که جز به تعلیم معلم و امام اسماعیلی و آشنایی با “تاویل” او هرگز بال نمی گشاید:

پرّ خرد است علم تاویل

پرّید هگرز مرغ بی پر؟!

***

جز شرح و بیان او خرد را

مبهم نشود هگرز منطق

بر بنیاد آنچه گذشت ، ناصر بیشتر زهد گرایی است اهل ” نقل” نه خردگرایی اهل عقل! دلیل گریز ناصر از عقل گرایی نیز چیزی نیست جز همین نقل گرایی او ، وگرنه  به صرف گرایش اسماعیلی ، او را نمی توان از محدوده خردگرایی بیرون راند ، چرا که بین عقل گرایی و  صرف باور داشتن به  اندیشه ای خاص منافاتی وجود ندارد.

جالب اینجاست که در اوایل قرن بیستم  ، دامنه این خردگرایی ادعایی به جایی رسید که برخی کوشیدند به مد زمانه و بر اساس ابیاتی سست و منسوب, از ناصر خسرو ماتریالیست و خردگرایی  ملحد بیافرینند! (ادوارد براون , تاریخ ادبی ایران , ج ۲, ص ۲۴۲-۲۴۴ )

خردگرایی ناصر خسرو البته  اندیشه تازه ای نیست که ناآشنایان با دیوان و اندیشه های او آن را  در دهه های اخیر رواج داده باشند و این باور به قرنها قبل که اسطوره این حکیم اسماعیلی در اذهان شکل می گرفت باز می گردد. به عنوان مثال ،برخی او را دوست و همنشین ابن سینا دانسته و او را در حکایتی مجعول در برابر عارفی چون ابوالحسن خرقانی به دفاع از ساحت عقل واداشته اند! ( رک: ناصر خسرو , لعل بدخشان , ص ۴۴-۴۵)

غزلی از سالهای بی قراری

استاندارد
  وقتی به عشق گفتی ، ای دل ، جواب آری
دیگر نمی توان خفت آسوده در کناری

هرگز نمی پذیرد آرام روح عاشق
جز در کنار یاری یا بر فراز داری

وقتی دل آشنا شد با راز عشق ، دیگر
این گام خستهّ تو ، این وسعت صحاری

ننگ است مرگ عاشق در بستر علایق
زیباست جان سپردن با زخمهای کاری

وقتی فتادی از پا باید به سر دویدن
سستی گذر ندارد در کوی بی قراری

آرامش حقیری در جان برکه می رفت
طوفان نهیب زد : هی…دلمرده حصاری !!

تالابهای راکد از عشق بی نصیبند
باید گذشتن از خود چون رودهای جاری…

خرداد ۶۷

واژه ها و رنگها

استاندارد

در ارتباط بین شعر و نقاشی همین بس که قرنها پیش, جاحظ شعر را نوعی نقاشی و گونه ای تصویرگری با کلمات دانسته است. پاره ای سروده ها دقیقا یک تابلو نقاشی را پیش چشم ما مصور می کنند. بسیاری از سخنوران زبان فارسی یقینا با عوالم نقاشی و نگارگری بیگانه نبوده اند و در تصویرسازیهایشان از عناصر موجود در نقاشی های ایرانی فراوان بهره برده اند.

علاوه بر جذابیتهای ظاهری تابلوها , همواره عواملی در زوایای خطوط و در سایه روشن رنگها وجود داشته که نگاه شاعران را به جود جلب می کرده است. از این عوامل می توان به پارادکسی اشاره کرد که میان “شتاب” و “سکون” در نقاشی ها جاری است. آهویی که بر پرده نقاشی یک شکارگاه از برابر شکارچی می گریزد , با “شتاب ساکن ” خویش تمثیلی از این پارادکس شگفت است. واعظ قزوینی چه زیبا سروده است :

ز خود هر چند بگریزم همان در بند خود باشم
رم اهوی تصویرم شتاب ساکنی دارم !

pp1257و چهره ها و تصاویر با حالت یکنواختی که بر پرده نقاشی دارند , نمودار نوعی “حیرت ” اند.تاثیر تبریزی سروده است:

حیرت از دیده من پا نگذارد بیرون

پرده چشم من و پرده تصویر یکی ست!

در نگاه بیدل دهلوی بلبل تصویر نیز با “بال رنگ” پرواز می کند.  راستی وقتی  رنگ “می پرد” چرا پرواز بلبل تصویر ناممکن باشد؟!

نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی

بلبل تصویرم و تا رنگ دارم می پرم!

به نظر صیدی طهرانی :

صورت دیوار هم در عالم خود زنده است

هر کسی را جامه هستی به رنگی داده اند!

با این مقدمه شما را با ابیاتی آشنا می کنیم که هریک به گونه ای تصویرگر رابطه شعر و تصویرند:

 آب تصویر:

ناله من ز ناتوانیها

 بی صداتر ز آب تصویر است(واعظ قزوینی)

ابر تصویر :

گریه ظاهر نشود دیده حیرت زده را

ابر تصویر به صحرای دگر می بارد (قاسم مشهدی)

چمن تصویر :

هیچ کس را گل امیدی از آن بر سر نیست

باغ بی حاصل دنیا چمن تصویر است! (ناظم هروی)

دیده تصویر :

مرا بر لب نفس از ضعف , چندان دیر می آید

که پنداری نگاه از دیده تصویر می آید ! (قاسم مشهدی)

غنچه تصویر :

سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد

نفس صبح چه با غنچه تصویر کند ؟! (صائب)

گل تصویر :

ز چشم اهل تحیر نشان اشک مخواه

که کس گلاب نمی گیرد از گل تصویر(بیدل دهلوی)

محفل تصویر :

پاس دلبر بزم ما را محفل تصویر کرد

کز حیا تا آخر مجلس به سرگوشی [= نجوا] گذشت ( اشرف مازندرانی )

مردم تصویر :

داریم همچو مردم تصویر در جهان

بیداریی که فرق ندارد ز خواب ما (عالی شیرازی)

مرغان تصویر :

نغمه خاموشی ست مرغان گل تصویر را

با خیال او دم از گفتار می باید کشید ( صیدی طهرانی)

مطرب تصویر :

با وجود حیرت از ذکر تو غافل نیستیم

مطرب تصویر را در پرده هست آهنگها (نجیب کاشانی)