شعله بود و شوکران
از نبرد در جنوب خون
غنیمت شمابیست و دو شبانه روز نیز
در حصار غزّه
مرگ بود و مرگ
نقطهّ عزیمت شما…
راستی
بعد از این شکستها
یازده شبانه روز بیشتر
به طول می کشد
در دیار قدس
واپسین هزیمت شما !؟
راستی
بعد از این شکستها
یازده شبانه روز بیشتر
به طول می کشد
در دیار قدس
واپسین هزیمت شما !؟
ما و گندمی که رانده از بهشتمان
سرنوشتمان
یکی ست !
در خبرها آمده بود کلاغها هم هوای آلوده تهران را تحمل نکرده اند و دارند از این شهر پر دود و دم فرار می کنند!
خوش می روی از دیار ما ، زاغ عزیز !
آزاد شو از حصار ما ، زاغ عزیز !
نفرین شدگان خاک ماییم ، برو
یک لحظه نمان کنار ما ، زاغ عزیز !
***
باید همه از پیر و جوان کوچ کنند
گر روز نشد ، نیمه شبان کوچ کنند
شایستهّ زندگی انسانها نیست
شهری که کلاغها از آن کوچ کنند !
***
در شهر و دیار خویش در تبعیدیم
عمری ست در آستانهّ تهدیدیم
اینجا به خدا نفس کشیدن سخت است
ای کاش به قدر زاغ می فهمیدیم !
***
سرمست هوای پاک کوه و دشتند
آزاد تر از نسیم در گلگشتند
روزی که نشان شهر ما باقی نیست
شاید که دوباره زاغها برگشتند !
***
شایستهّ کوچه باغها هم نشدیم
آسوده از این چراغها هم نشدیم
در پشت چراغهای قرمز ماندیم
ما همسفر کلاغها هم نشدیم !
***
شب بی تپش چراغها دلگیر است
دل بی هیجان داغها دلگیر است
این شهر ِ بدون سارها ، چلچله ها
چندی ست که بی کلاغها دلگیر است !
***
این کودک ، باغ را نخواهد فهمید
جز طعم فراق را نخواهد فهمید
ما معنی عندلیب را ، طوطی را…
او معنی زاغ را نخواهد فهمید !
***
روزی که نه آهو و نه شیری برجاست
دیگر نه هوای دلپذیری برجاست
از قصّه کتابهای درسی خالی ست
نه زاغ و نه قالب پنیری …!
بازاریان کوفه چه قیمت نهاده اند
آیا ، نگین خونی انگشتر تو را ؟!
***
ای من فدای بر سر نی خوش زبانیت
با دختر سه ساله خود هم سخن بگو !
***
در حسرت لبان تو و کودکان تو
آب فرات تشنه لب از کربلا گذشت !
***
اینها چقدر نامه برایت نوشته اند
معلوم می شود ته دل عاشق تو اند !!
***
این شیرخوار می شود از تشنگی هلاک
آخر به تیر حرمله او را چه حاجت است ؟!
***
هر روز کربلای تو تکرار می شود
اما شبیه روز تو چشمی ندیده است !
***
این نابرادران که برادر نمی شوند
این کوفیان برای تو یاور نمی شوند
***
وقتی حسین رفت تو را همدمی نماند
من داغ آن دمم که تو را محرمی نماند !
***
می سوخت در شرارهّ اندوه ، خیمه ها
نذری خوران در آتش جان سوز قیمه ها !!
***
این اشک اگر به داد دل من نمی رسید
قدّم به زیر بار گناهان خمیده بود
همان شیطان که از کفرش به پیش عالم و آدم نمی شد خم
مسلمان گشت* چون دید این همه معجز فشانی کرده اند اینجا
نهان از چشمهای آفرینش ، هرچه خوبی بود و زیبایی
نثار مقدمت ای ماه کنعانیّ ثانی کرده اند اینجا
نه عقل و عشق را در تو نزاعی هست ، نه دنیا و عقبا را*
که اضداد جهان ، در کار تو پادرمیانی کرده اند اینجا
تو می گویی : “خدایی را پرستش کرده ام که دیده ام”* ، وقتی
که موسی را دچار اضطراب ” لن ترانی*” کرده اند اینجا !
نمی دانم چه باید گفت ، اینجا وادی حیرانی محض است
رسولان خدا هم ، در طلب ، عمری شبانی کرده اند اینجا…
* فتبارک الله احسن الخالقین.
* لکن شیطانی اسلم بیدی.
* نزاع عقل و عشق ، انسان و شیطان ، دنیا و آخرت و زمین و آسمان در وجود انسان کامل به آشتی می رسد ، چون عقل کامل و عشق کامل را نزاعی نیست و شیطان در برابر انسان کامل تسلیم است و تنها می تواند رهزن دیگران باشد.
* لم اعبد ربا لم اره.
* لن ترانی یا موسی
دل بستن او اگرچه گاه آسان
سخت است بر او همیشه دل کندن
او نرم تر از حریر و فهم او
برّنده تر از صلابت آهن
می بوید از هزارها فرسنگ
می جوید از میان صدها تن
معصوم تر از فرشته ، اما گاه
شیطان تر، از هزار اهریمن !
وقتی که به او دروغ می گویی
پی برده به یک کرشمه معمولا !
در دیدهّ پاک او نمی ارزند
نامردم ِ برزنی به یک ارزن
این راز شگفت عالم ماده
در پرده نهان ز چشم ما و من
سرکش تر از غریزه ای وحشی ست
احساسات زنانهّ یک زن !
برهّ گم شده
در بند چَراست…
نیست در فکر چِرا !!
از اول دی ماه 1384 تا امروز که سیصد و هفدهمین پست این وبلاگ نوشته می شود ، سه سال می گذرد و از امروز وارد چهارمین سال فعالیت خود می شویم. ما را به سخت جانی خود این گمان نبود! ممنونیم از نقدها و همدلیها و مهربانیهای شما . ممنونیم از دستهای مهربانی که دیروز ۳۳۳ بار روی این صفحه کلیک کردند و سرانگشتان نازنینی که یکصد و هفتاد و پنج هزار بار – کمابیش – در این سه سال در این خانه را به مهربانی کوبیدند و وبلاگهای محترمی که بدون چشم داشت جبران و عمل متقابل این وبلاگ را به خود پیوند زدند ، و سپاسگزاریم از یکایک دوستان دنیای مجازی که در این سالها هوای ما را داشتند و شرمسار از آنان که گرفتاری و اشتغالات بیهوده و باهوده مانع شد از اینکه به طور مستمر به دولتسرای مجازی آنها سربزنیم و حق دوستی آنها را ادا کنیم و شرمنده ایم از منتقدان گرامی و انگشت شمار مخالفان محترمی که نتوانستیم راهی به دل آنان بجوییم و احیانا باعث رنجش بیشتر آنان شدیم. دعا می کنیم در سالی که پیش رو داریم درهای توفیق بر همه ما گشوده تر گردد. یلدایتان خجسته باد!