طالب آملی (متوفی ۱۰۳۶ ه ق) از نازک خیال ترین و شیوا سخن ترین سرایندگان سبک هندی است. دیوان او را مرحوم طاهری شهاب چاپ کرده است.ابیاتی از او :
ُِمُردم ز رشک چند ببینم که جام می
لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند !
سوی چمن چو آب روان شو که غنچه ها
چون ماهیان تشنه دهان باز کرده اند
دل عاشق به پیغامی بسازد
به یاد نامه یا نامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی ست
ریاضت کش به بادامی بسازد
جان به لب دارم و تلخ است دهان ، پنداری
حرف شیرینی جان هم غلط مشهور است
از آن طرف که تویی راه آرزو بسته ست
وز این طرف که منم پای جستجو بسته ست
تا مژه بستیم قیامت رسید
مرگ چه خواب سبکی بوده است!
با چنین چهره که امروز تو آراسته ای
هر که آیینه به دست تو دهد دشمن توست!
طبعم کدورت از می بی غش گرفته است
پیراهنم ز بوی گل آتش گرفته است!
چنان ز روی تو در نور خورده غوطه شبم
که صبح گر بدمد گویم این سیاهی کیست؟!
نسیمی در گذار است ای هواجویان کنعانی
ببوییدش مبادا دزد بوی پیرهن باشد!
برای عزت مکتوب او به دست آرید
فرشته ای که به مرغان نامه بر ماند!
خانه شرع خراب است که ارباب صلاح
در عمارتگری گنبد دستار خودند!
به کویش هر که را در خاک و خون افتاده می بینم
ز راه پیش بینی گریه ام بر خویش می آید!
نامه بنویسم و خود از پی قاصد بروم
آن قدر صبر ندارم که خبر گردد باز
هر کس به باغ دهر گلی یافت چیدنی
من چیدنی تر از گل حسرت نیافتم!
در دل هیچ کس ندارم جای
آرزوی هلاک را مانم!
دیده سازند خلایق به تماشای تو باز
من حیرت زده از شوق دهان باز کنم!