کام دل شکستۀ ناكام من تويي
آغاز من تويي و سرانجام من تويي
در خواب هم به گریۀ من خنده مي زني
زيباي خفته! بخت سيه فام من تويي
چون حافظ از زمانه به سويت گريختم
اي شاخۀ نبات، گلاندام من تويي
بر سنگفرش خاطره با من قدم بزن
در اين غروب غمزده همگام من تويي
با تو به التهاب، به تشویش می رسم
با آنکه بیکرانۀ آرام من تويي
اي پرغبار، خاطر دردآشناي من!
آيينۀ شكستۀ ايام من تويي
نام مرا به روي تو آيا نهاده اند
يا اي دريغ گم شده همنام من تويي؟