پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم
باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم
یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم
یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم
بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار،
تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم
چون زمستان و خزان از پی هم می آیند
من چگونه به بهاران تو عادت بکنم؟
بادبان می کشم و موج و خطر در پیش است
باید ای عشق به طوفان تو عادت بکنم
ساده تر نیست در آغوش عطش جان بدهم
تا به سرچشمه سوزان تو عادت بکنم؟!
ای دل غمزده دیری ست که عادت دارم
به سخنهای پریشان تو عادت بکنم!