باز ارچه گاهگاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
این بیت حافظ نکات لطیفی دارد که پیشتر به آنها پرداخته شده است، مثل رابطه باز و کلاه و رابطه باز و سیمرغ و کلاه و پادشاهی و “کلاه گاهگاهی” که نوعی کلاه صوفیانه بوده، هرچند این اصطلاح را تاکنون در آثار پیش از حافظ ندیدهام و عمدتاَ مربوط به شعر دوره هندی است و … اما پرسشی که ذهن را مشغول میکند این است که مگر ما در جهان و در کوه قاف اساطیر چند سیمرغ داریم که حافظ “مرغان قاف” فرموده است!
از میان شارحان حافظ تنها استاد حمیدیان را دیدهام که به این نکته بذل توجه فرموده و نوشتهاند:
مرغان قاف مراد سیمرغ است و جمع به معنی مفرد، زیرا بنابر مشهور در کوه قاف هیچ مرغی بهجز سیمرغ ماوا ندارد. استعمال جمع به جای مفرد، مطابق قواعد علم معانی، دلایل مختلفی دارد، و در این مورد میتوان گفت که چون فاعل مفرد زیاده بدیهی و شناخته است جمع بسته شده است.
در نقد این دیدگاه میتوان گفت که جمع بستن مرغ قاف در اینجا شبیه جمع بستن اسامی اعلام است و قدما هرگز اسامی اعلام را جمع نمیبستهاند و این کار را منطقی نمیشمردند و تعبیراتی چون سعدیها و فردوسیها و حافظها که امروزه رواج دارد تحت تاثیر زبانهای بیگانه شکل گرفته و سابقه چندانی در زبان فارسی ندارد.زیرا از نظر آنان ما یک سعدی و یک فردوسی و یک حافظ و…بیشتر نداشتهایم و جمع بستن این اسمها نمیتواند درست باشد. البته معاصران نیز این کار را با نوعی تجوز صحیح میشمارند و مثلا سعدیها و فردوسیها و حافظها را به معنی کسانی از قبیل سعدی و فردوسی و حافظ معنی میکنند، بنابر این از نظر قدما استعمال جمع به جای مفرد، باوجود ندرت و شذوذ آن، تنها در نهادهایی مجاز بوده که اسم علم یا شبیه به آن نباشند.
حالا بعد از این مقدمه به سراغ بیت حافظ برویم و اشکال مطرح شده را پاسخ بدهیم. پاسخ این است که اساسا این سخن که هیچ مرغی بهجز سیمرغ در کوه قاف ماوا ندارد سخن درستی نیست و اینچنین نیست که سیمرغ تنها یکی باشد و بس و آنچه در این زمینه تصور میشود، چنانکه در سخن استاد حمیدیان هم آمده، تنها یک تصور مشهور است. دست کم بر اساس همه دیدگاههایی که در زمینه سیمرغ وجود دارد اینچنین نیست که عنقا یا سیمرغ در سراسر هستی فرد و یگانه باشد. بر اساس دیدگاههای سهروردی ماجرا از قرار دیگری است:
پیر را پرسیدم که گویی در جهان یک سیمرغ بوده است ؟ گفت آنکه نداند چنین پندارد و اگرنه هر زمان سیمرغی از درخت طوبی به زمین آید و اینکه در زمین بوده منعدم شود…چنانکه هر زمان سیمرغی بیاید.
گمان میکنم این نکته یکی از وجوه تاثیرپذیری حافظ از شیخ اشراق باشد.