در نامه عربی خاقانی به اوحدالدین غزنوی که شاعر و مترجم چند زبانه ناشناختهای است از رجال قرن ششم، به یک ضربالمثل قدیمی مردم غزنه اشاره شده که علاقه خاقانی به فرهنگ عامه را هم نشان میدهد. او در نامه خود به این شخص که بعدا در باره او سخن خواهیم گفت آورده است:
فاقول مایقول عوام الرجال ببلده غزنه الغرا ذات الکمال بینه و بین عین الکمال سبعه جبال
[من نیز همان را میگویم که مردم کوچه و بازار غزنه، این شهر درخشان و صاحبکمال، میگویند: میان او و چشم شور هفت کوه در میان باد!]
احتمالا خاقانی با مضمون این مثل غزنوی در آثار سنایی آشنا شده و پی برده که این مثل مربوط به مردم کوچه و بازار غزنین است، آنجا که میگوید:
پیش بیمار همنفس بامرگ
گشته ریزان ز باغ عمرش برگ،
او کشیده ز هفت اعضا جان
تو همی گوی: هفت که به میان!
این مثل و اصطلاح قدیمی هنوز در میان مردم افغانستان به صورت ” هفت کو سیا به مینجی ” (هفت کوه سیاه در میان) رایج است. (رک فارسی هروی از محمد آصف فکرت (ص۲۸۳) و فارسی ناشنیده: فرهنگ واژگان کاربردی در افغانستان، گردآورده حسن انوشه و غلامرضا خدابنده لو؛ ص ۹۵۶)
در اقصا نقاط ایران هم هنوز مردم وقتی میخواهند به بلا و مصیبتی اشاره کنند میگویند: “هفت کوه در میان”، یا “هفت کوه سیاه در میان” یعنی بلا به دور! مرحوم دهخدا نیز این مثل را در امثال و حکم ضبط کرده است.
اما عدد هفت در اینجا عدد کثرت و به معنی فاصله و کوههای بسیار است و نیز باید توجه داشت که قدما معتقد بودند در جهان هفت کوه بزرگ وجود دارد. بنابراین هفت کوه در میان یعنی یک جهان فاصله.
ان شاالله هفت کوه میان شما و هر بلایی فاصله باشد!