صوفی شهر بین که چون لقمۀ شبهه میخورد
پاردمش دراز باد این حَیَوان خوشعلف!
نگاه حافظ به صوفی و زاهد و شیخ و مفتی، برخلاف آنچه حافظپژوهان سکولار در روزگار ما جلوه دادهاند یکسره سیاه و منفی نیست. او صراحتاً میگوید: «نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد…» و این سخن یعنی اینکه بالاخره در این جماعت صافی بیغش هم یافت میشود؛ و این همان نگاه منطقی و معتدل و انسانی است که از شاعر سلیمالنّفسی چون حافظ انتظار میرود. به همین دلیل است که مدح تعدادی از همین صوفیان و مفتیان و مشایخ نیز در دیوان حافظ یافت میشود.
باید توجّه داشت که نقد زاهدان تارک دنیا و ریاکار موضوعی است که ریشه در آموزههای شریعت اسلام و سخنان اولیای دین دارد و به صدر اسلام و قرون اوّلیّۀ پیدایش تصوّف بازمیگردد و چیزی نیست که اختصاص به امثال حافظ داشته باشد. به همین دلیل، نقدهای تند امثال سنایی و حافظ و دیگران از این طایفه را باید نوعی نقد دروندینی و برای اصلاح جماعت اهل خانقاه دانست؛ نه آنگونه که برخی حافظپژوهان روزگار ما جلوه دادهاند، نقدی بنیانکن و بروندینی و برونخانقاهی!
از این مقدّمه که بگذریم، «پاردمش دراز باد» در بیت حافظ کنایهای است که به درستی توضیح داده نشده است. پاردم را میدانیم که چرم و تسمهای بوده که در پشت پالان و زیر دم اسب و استر و الاغ میافکندهاند تا پالان بر پشت حیوان بهخوبی محکم و استوار شود.
دراز بودن پاردم کنایه است از چاق و چلّه شدن کفل حیوان که نشانۀ پرخوری و تنبلی و تنپروری اوست. حافظ برای مسخره کردن صوفی بی پروای شهر او را به الاغی پرخور مانند کرده که از خوردن نان شبهه کفَل فربه کرده است!
«صوفی شهر» را باید بزرگ صوفیان یا صوفی مشهور شهر معنی کرد که با یک صوفی ساده فرق دارد. حافظ با نگاهی که نمونۀ زهد درست و تقوای حقیقی است، انتظار دارد که صوفی شهر نه تنها از لقمۀ حرام که حتّی از لقمۀ شبههناک که حلال و حرام بودنش بهخوبی آشکار نیست، بپرهیزد و در اوج تقوا و پاکدامنی باشد.