متأسّفانه در سالهای اخیر، ظاهراً تحت تأثیر برخی اندیشههای بهظاهر معنویّتگرا و در واقع ضدّ تعقّل، شعاری رایج شده است که مردم را از قضاوت، به صورت کلّی، منع میکند. کار به جایی رسیده که برخی از مردم و حتّی افراد اندیشهورز با افتخار اعلام میکنند که ما قضاوت نمیکنیم و حقّ قضاوت به خودمان نمیدهیم!
وقتی از این افراد دلیل این قضاوت را میپرسیم بلافاصله به مواردی مثل محدود بودن قدرت اندیشه و دانش انسانی استناد میکنند. این درحالی است که جوامع شکوفا دارای سنّت نیرومندی از نقد و داوری هستند. اساساً بدون تفکّر انتقادی و داوری عالمانه در بارۀ موضوعات مختلف، از قبیل نقد روابط اجتماعی، نقد قدرت و حکومت، نقد اندیشههای مختلف و جریانات سیاسی و نقد اشخاص نمیتوان شاهد رشد علمی و فکری و اجتماعی جامعه بود.
در جامعۀ بینقد و قضاوتِ درست غوغاسالاران و عوامفریبان زمام افکار عمومی را به دست میگیرند و آن را به هر جا که خاطرخواهشان است خواهند کشید و در پناه «قضاوت ممنوع!» خود را از داوری و نقد در امان نگاه خواهند داشت!
امّا در جامعهای که مردم با تفکّر انتقادی پرورش یافتهاند، کسی نمیتواند با فشار تبلیغات رسانهای واقعیّتها را به نفع خود مصادره کند و واژگونه به نمایش بگذارد و با بمباران افکار عمومی و بزرگنمایی بیش از حدّ یک اتّفاقِ کوچک یا بزرگ، اذهان را از واقعیّتهای مهمتر و حیاتیتر دور کند. در چنین جامعهای هر کس مسئولیّت سخن و کار خود را به دوش میکشد و هیچکس، بهویژه ارباب قدرت و روشنفکران و هنرمندان و …خود را فراتر از قضاوت نمیبیند.
بنابراین شعار «قضاوت ممنوع» یک شعار غلط و ضدّ رشد و توسعۀ فکری است. به جای این شعار که خود نوعی قضاوت است، باید گفت: «قضاوت عجولانه ممنوع!» یا «قضاوت نسنجیده ممنوع!» و…