بیا پایین
مجموعۀ طنزسروده های محمّدرضا ترکی/ ۱۷۴ص
غرفۀ انتشارات کتاب قاف در نمایشگاه کتاب تهران
بیا پایین
مجموعۀ طنزسروده های محمّدرضا ترکی/ ۱۷۴ص
غرفۀ انتشارات کتاب قاف در نمایشگاه کتاب تهران
گلستان سعدی یک خودآموز سیاست و مدیریّت است. او در باب اوّل این کتاب شریف این حکایت را آورده است:
وزرای نوشیروان در مهمّی از مصالح مملکت اندیشه همیکردند و هر یک رایی همیزدند و مَلِک همچنین تدبیری اندیشه همیکرد. بزرجمهر را رای مَلِک اختیار آمد.
وزیران در خُفیه پرسیدند که رای مَلِک [ را ] جه مزیّت دیدی بر فکر چندین حکیم؟
گفت: به موجب آنکه [انجامِ ] کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیّت است که صواب آید یا خطا؛ پس موافقت رای مَلِک اولیتر است تا اگر خلافِ صواب آید، به علتِ متابعت او از مُعاتبت ایمن باشم!
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفتن آنک ماه و پروین!
برخی ممکن است تصوّر کنند که سعدی در حکایت بالا درس تملّق و فرصتطلبی به مقامات و مسئولان مملکتی داده و آنان را به تأیید رطب و یابس سخنان مافوق رهنمون شده است.
اگر دقّت بفرمایید فرض حکایت سعدی در جایی است که تصمیمگیری دشوار است و هر کس، از جمله پادشاه رأی و نظری را ابراز میکند و هیچیک از این نظریّات هم ظاهراً بر دیگری برتری ندارد.
طبعاً اگر یکی از این نظریّات از همه روشنتر و عقلانیتر بود، سعدی ما را به پیروی از همان رای توصیه میکرد، همچنین اگر رأی پادشاه به وضوح باطل بود، باز هم سعدی از زبان بزرگمهر آن را تأیید نمیکرد.
به نظر میرسد حکایت سعدی مبتنی بر این اصل مدیریّتی است که مدیران زیردست نباید بیدلیل با نظر مقام بالاتر مخالفت کنند و تصمیمی که مورد تأیید عالیترین مقام اداری است از ضمانت اجرایی بالاتری برخوردار است. درسی که سیاستمداران ما از این سخن سعدی میتوانند بگیرند یکی میتواند این باشد که عرصۀ مدیریّت جای تنازع و اعمال اختلاف سلیقه نیست و در شرایط مساوی و هنگامی که آرای مختلفی وجود دارد، در هنگام تصمیمگیری حمایت از نظر مقام بالاتر عاقلانهتر است و دست کم این است که اگر آن رأی و نظر ناصواب درآمد، همان مقام بالاتر مسئول خواهد بود و دیگران از مواخذه در امان هستند!
سعدی در دوبیت آخر همین نکتۀ مدیریّتی را تأکید میکند که تعارض و ستیزۀ بیدلیل ردههای پایین با مدیریّت عالی یک سازمان که از آن با تعبیر «خلاف رای سلطان رای جستن» یاد شده کار خطرناکی است و عمدتاً به حذف مدیریّت میانی منجر میشود. بیت آخر نیز با طنزی که دارد فضای حکایت را تلطیف و میزان تأثیرگذاری آن را افزایش داده است.
همه سروها را بباید خمید
که در پای آن سروبالا روند
سعدی درعین اینکه زبانی سهلِ ممتنع دارد، سخنش خالی از دقّتهایی نیست.
مثلاً «خمید» را در بیت بالا که بیتی است از یک غزل دلنشین او، هم میتوان به معنی متعدّی، یعنی به معنی «خماند» گرفت و هم به معنی لازم که در صورت اوّل باید معنی کرد: همۀ سروها را باید در برابر قامت معشوق خماند و دوتا کرد و به کرنش واداشت، امّا اگر آن را در معنی دوم بگیریم معنی میشود: همۀ سروها باید در برابر قامت او خم شوند و کرنش کنند. «را» در این فرض علامت مبتدا خواهد بود که معمولاً پس از نهاد میآید و طبعاً علامت مفعول نیست.
امّا درپای کسی رفتن را چه باید معنی کرد؟
برخی آن را معنی کردهاند: …تا در پیش او قد نیفرازند (خطیب رهبر) و همۀ سروها باید خود را درپای سروِ قامت یار ما بیفکنند و در برابر او جلوهگری نکنند (برگنیسی)
به نظر میرسد هیچکدام از معانی گفتهشده، دقیق نیستند. چون «در پای کسی رفتن» در سخن سعدی به معنی خود را قربانی او کردن است:
سر که نه در پای عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش
یعنی سری که درپای عزیزان قربانی نشود…
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت
بسیار مگویید که بسیار نباشد
یعنی اگر بانگ برآید که عاشقی فدای معشوقی شد…
معنی بیت مورد بحث، پس از این مقدّمات، این است: همۀ سروها را باید در برابر آن معشوق سروبالا خماند و دوتا کرد تا قربانی او شوند، یا همۀ سروها باید در برابر قامت آن معشوق سروبالا خمیده شوند و جان فدای او کنند!
راوندی در راحهالصّدور روایتی از شمسالدّین احمدبن منوچهر شصتکله، شاعر قرن ششم، نقل میکند که از لحاظ شیوههای آموزش فنّ شعر و نقد ادبی در روزگاران قدیم قابل توجّه است. از این روایت درمییابیم که
۱٫ در آن روزگار برخی از استادان و شاعران شناختهشده، به مکتبخانهها میرفتند و به دنبال کسانی میگشتند که صاحب ذوق و استعداد شاعری بودهاند؛
۲٫ این استادان از دانشآموزان مکتب امتحان شعر میگرفتند تا به قوّت طبع آنان پی ببرند؛ به اینگونه که مصراعی را برای هر یک از آنها می خواندند و از آنها میخواستند ارتجالاً چند بیت بر وزن آن بگویند و اگر کودکی را در مکتب در این کار توانا میدیدند او را تشویق میکردند؛
۳٫ آنها از دانشآموزان مستعد میخواستند که برای شروع کار از شاعران متأخّر آغاز کنند و به دلخواه خودشان از شعر آنان حدود ۲۰۰ بیت انتخاب و آن را بهخوبی یاد بگیرند؛
۴٫ شعر و امثال عرب از دروسی بوده که آموختن آن به شاعران جوان و تازهکار توصیه میشده است؛
۵٫ شاهنامه و ابیات حکمی آن بیش از متون دیگر مورد توجّه بوده و شاعران جوان به مطالعۀ پیوستۀ آن سفارش میشدهاند؛
۶٫ شاعران تازهکار از خواندن و حتّی شنیدن متون شعری دقیق و دارای نکات عرفانی و فلسفی قدما، از قبیل شعر سنایی و عنصری و معزّی و رودکی، نهی میشدند.
متن راوندی از این قرار است:
«امیرالشّعرا و سفیرالکُبَرا، شمسالدّین احمدبن منوچهر شصتکُله…حکایت کرد که سیّد اشرف به همذان رسیذ، در مکتبها میگردیذ و میدیذ تا که را طبع شعر است. مصراعی به من داذ تا بر آن وزن دو سه بیت گفتم. به سمع رضا اصغا فرموذ و مرا بذان بستوذ و حثّ و تحریض واجب داشت و گفت:
از اشعار متأخّران چون عمادی و انوری و سیّد اشرف و بُلفَرج رونی و امثالِ عرب و اشعار تازی و حِکَم شاهنامه آنچه طبع تو بدان میل کنذ، قدر دویست بیت از هر جا اختیار کن و یادگیر و بر خواندن شاهنامه مواظبت نمای تا شعر به غایت رسذ و از شعر سنایی و عنصری و معزّی و روذکی اجتناب کن، هرگز نشنوی و نخوانی که آن طبعهای بلند است طبع تو ببندذ و از مقصود باز دارذ.
شمسالدّین شصتکله گفت: من و چند کس این وصیّت را به جای آوردیم و به مقصود رسیذیم و غایتِ مطلوب بدیذیم.»