نه جانور ، نه دیو ، نه مردم ؛ معجونی از غرور و توهم
بی بهره از حقیقت انسان ، چیزی شبیه سوء تفاهم
در جنگلی از آهن و سیمان ، در غارهای تازهّ انسان
انسان نیمه اهلی امروز ، مانده ست بی سرود و ترنم
لبریز از تمرد و عصیان ، سرشار از تغافل و نسیان
جاوید در بهشت حماقت ، ناخوانده رمز آدم و گندم
چشمی بدون لذت دیدن ، گامی بدون شوق رسیدن
با خنده ای به رنگ شقاوت ، بی بهره از صفای تبسم
در جنگلی به وسعت دنیا ، یک روح زخم خوردهّ دروا
انسان بی هویت تنها ، بی خویش و بی خدا و رها ، گم
انسان بدون عشق و کرامت ، چیزی ست مثل جنگل و دریا
جنگل ولی بدون طراوت ، دریا ولی بدون تلاطم
تیر ۷۷
غرض از تکرار این غزل قدیمی ، علاوه برجلب نظر عزیزان به ترجمه آن در اینجا ، تشکر از لطف و زحمت خانم فریده حسن زاده (مصطفوی) مترجم توانای آثاری از این دست است: زندگی نامه فدریکو گارسیا لورکا ، صخره (از الیوت) ، شعر افریقای معاصر ، شعر زنان جهان ، شعر امریکای لاتین در قرن بیستم ، برگزیده اشعار مارینا تسوه تایوا ، گزیده اشعار یاروسلاو سایفرت ، شعر امریکای معاصر و شیدایی ها ( برگزیده عاشقانه های جهان)