به بی کرانه ، به دریا ، به آسمان برگرد
به آفتاب یقین از مِهِ گمان برگرد
به آفتاب یقین از مِهِ گمان برگرد
برو پرندهّ غمگین ِ من ، خداحافظ !
به سایه سار درختان مهربان برگرد
به سایه سار درختان مهربان برگرد
کنار من بجز این میله های زندان نیست
از این قفس به افقهای بی کران برگرد
به هر کجا که نشان صداقتی دیدی
بمان ، و گرنه از آنجا به آشیان برگرد
نگاه آخر و تیر خلاص از تو یکی ست
برای کشتن این صید نیمه جان برگرد
بدون نام تو این قصّه بی سرانجام است
نمی شود تو نباشی ، به داستان برگرد
ولی چه فایده ، وقتی بیایی از تن من
نمانده هیچ بجز مشتی استخوان بر گرد…