۱
شعر گاه آخرین بهانه می شود
برای زیستن
همدمی برای لحظهّ گریستن
شعر گاه سنگری ست
گاه خنجری
شعر نیز روسیاه یا سپید می شود
شعر هم شهید می شود!
کاش شعر من جوانه ای شود
بر درخت بی بهار…
۲
حرفهای ساده و ملایم نسیم هم
وقتی از کنار بوته های خار
از میان سیم های خاردار
بگذرند ،
تلخ و مبهم و گزنده می شوند
مثل شعرهای من که از میان دوزخ دلم
گذشته اند!
۳
گاه آن چنان که تکدرخت پیر
می شکوفد و جوانه می کند
یا که تخته سنگ تشنه
جویبار کوچکی روانه می کند
از میان جان خود شکفته ام
شعر تازه گفته ام…
۴
هر زمان که لب گشوده ام
از تو و نگاه تو سروده ام
آی شعر بی بدل
گیسوان تو قصیده اند
چشم های تو غزل
پیکر تو جویبار شیر
طعم بوسه ات عسل…