غرایب حافظ (راز پنهان)

استاندارد

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

بعضی دوستان پرسیده اند آیا “راز پنهان” حشو نیست؟ و دلیلشان این است که تا چیزی پنهان نباشد راز نیست و اگر چیزی راز بود دیگر آوردن وصف “پنهان” چه معنایی جز حشو می تواند داشته باشد؟!

اگر راز پنهان را ترکیبی حشوآمیز بدانیم باید بگوییم که حافظ بارها همین مفهوم را به شکل تعبیراتی چون “راز درون پرده” و “راز نهان” و نهانی و “راز پنهانی” و “راز سر به مهر” و “راز سربسته” و “راز نهفته” به کار برده است:

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست؟!

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هرکس از این لعل توانی دانست

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

و…

و اگر این تعبیرات را حشوآمیز بدانیم باید بگوییم که پرونده حشویات حافظ بسیار سنگین خواهد شد و این از شاعر دقیقی چون خواجه شیراز عجیب به نظر می رسد!

باید به خدمت کسانی که راز پنهان و تعبیرات مشابه با آن را مصداق حشو می دانند عرض کنیم که حافظ در این زمینه تنها نیست و در میان دیگر سخنوران زبان فارسی شریک جرم فراوان دارد، از جمله:

چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش
زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش (ناصر خسرو)

خنده هرزه آب روی ببرد
راز پنهان میان کوی ببرد (سنایی)

تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد، راز نهان برآمد (خاقانی)

چون به پیدایی بدیدم روی دوست
صدهزاران راز پنهان یافتم(عطار)

و…

اما در قضاوت نباید عجله کرد. به نظر می رسد این همه استادان سخن و بیش از همه حافظ اگر راز پنهان و معادلهای دیگر آن را به کار برده اند ، لابد نظر به نکته ای داشته اند و آن را تعبیری حشوآمیز نمی دانسته اند. در توضیح این نکته باید عرض کنیم که راز و سر مفهومی است به اصطلاح مشکک و دارای مراتب. این چنین نیست که رازها در یک سطح باشند و پوشیدگی آنها در یک حد باشد. همان طور که در کلیله و دمنه آمده است:

اسرار ملوک را منازل متفاوت است، بعضی آن است که دو تن را محرم آن توان داشت و و در بعضی جماعتی را شرکت شاید داد و این سر از آنهاست که جز دو سر و چهار گوش را شایانی محرمیت آن نیست.

در روزگار ما و در عرف مکاتبات اداری نیز مطالب رازآمیز دارای طبقه بندی هستند. بعضی “محرمانه” اند و برخی “خیلی محرمانه” و برخی “سری” و بر بعضی  مهر “به کلی سری”  می زنند. سندی را که محرمانه است می توان  طبق ضوابطی حتی در اختیار برخی کارمندان قرار داد اما سند سری و به کلی سری را اگر در اختیار افراد غیرمجاز قرار بدهند گاه کیفرهای بسیار سخت دارد، در عین حال همه طبقات نامه ها و اسناد سری و محرمانه راز محسوب می شوند و هیچ یک را بدون ضابطه نمی توان افشا کرد. در این میان راز پنهان و سربه مهر همان سر مگویی است که نباید در اختیار هیچ کس قرارگیرد!

بر این اساس راز پنهان و دیگر معادلهای آن نه تنها حشو و زاید نیستند بلکه دارای نکته ای ظریف و لطیف هستند که  نباید از آن غافل بود و نباید به دلیل درنیافتن آن حافظ و دیگر استادان سخن را به سخن ناشناسی و حشو و زاید در کلام متهم کرد!

خوشش باید بود

استاندارد

با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی

این بیت حافظ معنی روشنی دارد:

آن که به صاحب نفسی و دم خوش شهره آفاق گشت باید مانند نافه با دل خونین بسازد و خوش نفس و شیرین سخن باشد.(شرح استاد خطیب رهبر)

تا اینجا بیت بیت بی اشکالی است اما اگر اندکی دقت کنیم متوجه می شویم که شین دوم در کلمه “خوشش” بلاتکلیف می نماید و ممکن است حشو به نظر برسد. واقعا اگر خواجه می فرمود:”خوش باید بود” چه اتفاقی می افتاد؟هم معنی روشن و بی عیب بود و هم فصیح تر و بی حشو و زایدتر هم به نظر می آمد و کسی نمی توانست حافظ را به بی مبالاتی در کاربرد ضمایر متهم کند.

بنابر این باز هم در سخن حافظ شیرین سخن که تصور می کردیم با ما خیلی رو راست است و ساده و صمیمی سخن می گوید با یک تعبیر نامانوس با عنوان” کسی را خوش بودن” روبه رو هستیم.

آیا این تعبیر در زبان فارسی سابقه استعمال دارد؟ با کمی دقت متوجه می شویم که در سخن خود حافظ حداقل یک بار دیگر این تعبیر به کار رفته است. آن هم در این بیت:

خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد

یعنی الهی که آن نسیم صبحگاهی که با وزیدنش درد شب نشینان را دوا کرد خشنود و خرم باشد!

در اینجا هم حافظ می توانست “خوش باد” بگوید اما نگفت و به جای آن همان تعبیر “خوشش باد” یا دقیق تر بگوییم “او را خوش باد”را به کار برد.پس قطعا حافظ هیچ کدام از این دو عبارت را از سر ناآگاهی به موازین لغت یا استیصال و در تنگنای وزن و قافیه به کار نبرده و این کاربرد نیز همچون دیگر تعبیرات او دقیق و طبق موازین لغت و فصاحت است. اساسا حافظ از آن شاعرانی نیست که با وزن و قافیه و قالب مشکلی داشته باشد.

در شعر مولوی نیز این شاهد می تواند نمونه ای از همین ساخت “او را خوش بودن” باشد:

زبون آن کشش باشد کسی کان ره خوشش باشد
روانش پرچشش باشد زهی جان و روان ای دل

به نظر می رسد این تعبیر که در متون ادبی تقریبا فراموش شده هنوز در زبان محاوره وجود دارد. مردم خیلی وقتها که به هم می رسند در احوال پرسی می گویند: “خوشت هست؟” و گاهی به طعنه می گویند: “خوشم باشد!” یا می گویند: “بگذارید خوشش باشد” و “خوششان باشد” و….

امیدواریم در سال نو خوشتان باشد!

غلط دادن

استاندارد

چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی

“غلط”معمولا با کردن و بودن و احیانا افتادن به کار رفته است و “غلط دادن” -با آنکه در دیوان حافظ هم آمده- باز هم غریب است.لغت نامه دهخدا با اشاره به همین بیت غلط دادن را معنی کرده:”به غلط افکندن به اشتباه انداختن فریفتن و گمراه کردن” که درست است اما باید پرسید که حافظ این تعبیر را از کجا آورده است؟ آیا این تعبیر در متون فارسی سابقه ای هم دارد یا فقط اصطلاحی بوده از از آن مردم شیراز؟ و اگر این تعبیر در متون فارسی نیامده آیا می تواند برساخته خود خواجه باشد؟

در پاسخ باید گفت غلط دادن پیش از حافظ در غزلیات مولوی هم آمده است. از جمله:

امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی
ما را غلطی دادی از خانه برون جستی

لعلی تو به سان سنگ خارا
تا چند غلط دهی تو ما را

به نظر می رسد با توجه به این بیتها معنی دقیق این اصطلاح غریب همان فریب دادن و گول زدن است.

مجمر و دامن

استاندارد
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
دل نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی

یکی از کارهای جالب پیشینیان خوش سلیقه ما این بوده که دامان خود را با مواد خوشبو و عطر مجمر معطر می کرده اند تا با عبور خویش فضا را پر از رایحه و طراوت کنند . حافظ علاوه بر بیت فوق در این بیت نیز از عطف یا عطر دامن معشوق در شگفت است که صبا چگونه خاک را از گذر او تبدیل به مشک نمی کند:

با همه عطف دامنت دارم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند

این شیوه استفاده از عطر و عود گویا مخصوص خانمها بوده .شاید به همین علت در تاریخ نامه طبری می خوانیم:

این عود را زیر دامن گیر و دوک همی ریس!

سعدی با توجه به عودی که در زیر دامن می سوزانده اند سروده است:

عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری

اما این مضمون را حافظ گویا از سلمان ساوجی گرفته است که  بیش از دیگر شاعران در سروده هایش دامن و مجمر را به صورت مراعات نظیر به کار برده است.به عنوان مثال:

چون مجمر از درون نفس گرم می‌زنم
بر بوی آنکه لطف تو دامن بگسترد

دامنت خواهم گرفت امشب چو مجمر ور به من
بر فشانی آستین من جان بر افشانم چو شمع

چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی
ز روی مرحمت باید بر آن دامن بگستردن

زهیچ سینه به عهد تو بر نیامده دودی
که دامن تو بگیرد مگر زسینه مجمر

مرا برخاست دود از سر چو مجمر
تو دامن بر سر دودم مگستر

سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست
بیم آن دارم که دود من بگیرد دامنش

و وحشی بافقی نیز سروده است:

خلق او هست غنچه‌ای که از او
زیر دامان نهاد مجمر  گل

صایب نیز به شیوه ای که یادآور سخن تاریخ نامه طبری است با عود و دامن مضمون پردازی کرده است:

اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
که دود عود از خامی گریزد زیر دامنها

خرمن و داغ

استاندارد

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

این بیت حافظ مثل دیگر ابیات او نکات و ظرایفی دارد که اهل ادبیات با آن آشنایند مثل تضاد عاقل و دیوانه و خرمن و آتش و تناسب داغ و آتش اما نکته ای که غالبا به چشم نمی آید رابطه دو کلمه خرمن و داغ است.

برای فهم این رابطه باید به زندگی روستاییان قدیم در نظام ارباب و رعیتی نگاهی بیندازیم. در آن روزگار وقتی که گندم به اصطلاح از باد در می آمد آن را در وسط خرمن کپه می کردند و برای آنکه تا زمان تقسیم بندی نهایی و مشخص شدن سهم اربابانه و آنچه به خود رعیت تعلق داشت  کسی به آن دست نزند در چهار طرف آن مهری می زدند یا شکلی رسم می کردند.این کار معمولا با مهرهای بزرگی که نقوش مذهبی داشت انجام می شد و به این کار مهر کردن یا داغ کردن خرمن می گفتند. وجود نقوش و علایم مذهبی و نام بزرگان دین در این مهرها باعث می شد که مردم حرمت نگاهدارند و بر اساس ایمان مذهبی به خرمن کسی دست نزنند.

بر اساس این توضیح و یادآوری این نکته مردم شناسانه که بر اساس تحولات زمانه از یادها رفته است می توانیم به رابطه خرمن و داغ پی ببریم و متوجه ظرافت دیگری بشویم که در سخن حافظ وجود دارد. اما پیش از حافظ رابطه خرمن و داغ در سخن خاقانی آمده است:

پیمود نیارم به نفس خرمن اندوه
با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد

(در سخن خاقانی بین خرمن و داغ و پیمانه تناسب وجود دارد.)

خرمن ایام من با داغ اوست
او به آتش قصد خرمن می کند

(در نسخه بدل این بیت  به جای داغ او مهر او آمده که باز هم همین معنی را می رساند.)

عارض شمعی

استاندارد

ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم 
                                                                                                                

در این بیت حافظ عارض شمعی را معمولا چهره درخشان و برافروخته چون شمع معنی می کنند که شاید پربی راه هم نباشد و اشکالی هم که دارد این است که شمع همیشه هم روشن نیست و شمع خاموش و مرده نیز در متون کم نیامده است!

به گمان نویسنده این سطرها با تتبع در متون می توان به معنی دیگری رسید که اگر از معنی رایج شارحان حافظ درست تر نباشد دست کم می تواند در کنار آن به عنوان یک پیشنهاد دقیق و با مفهوم و قابل قبول مطرح شود.

در نفایس الفنون نوشته شمس الدین آملی از عالمان قرنهای هفتم و هشتم آمده است:

مرواریدی …باشد که به رنگ موم باشد میان سبزی و زردی و آن را شمعی گویند.

و در عرایس الجواهر از ابوالقاسم کاشانی که مربوط به همان روزگار است و در زمینه جواهرشناسی نوشته شده آمده است:

آنچ میان سبزی و زردی باشد و غیرشفاف و در او گرفتگی باشد آن را شمعی خوانند.

رنگ شمعی که نوعی رنگ سبز بوده در متون بعد از حافظ و اشعار دوره هندی هم فراوان به کار رفته و در فرهنگهای این دوره نیز معنی شده است.

سالک یزدی -از شاعران این روزگار سروده است:

عاشق کسی بود که برآید به رنگ دوست
شمعی لباس در بر پروانه من است

بنابر آنچه از شواهد متون -از پیش از حافظ تا پس از آو- دانسته می شود شمعی رنگی بوده است نزدیک به سبز و مراد حافظ از عارض شمعی می توانسته چهره سبزه و گندمگون معشوق باشد که از قضا در میان خوبرویان شیرازی فراوان یافت می شده است!

گوهری و جوهری

استاندارد

شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

در ذیل این بیت حافظ از برخی از استادان بسیار فاضل  خوانده و شنیده ایم که جوهری همان گوهری به معنی جواهرفروش است اما به طرز غریبی قدما لفظ فارسی تر گوهری را وانهاده و جوهری را برگزیده اند. از سخن برخی استادان چنین استنباط می شود که بجز این ضرب المثل قدیمی که گوینده اش نیز مشخص نیست یعنی قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری جای دیگری در متون گوهری-به این معنی- نیامده است.

این سخن البته در مجموع درست است و همین گونه است که فرموده اند. در تداول فارسی امروز نیز همه جواهر و جواهرفروش و جواهری و… می گویند.گوهری نیز در متون فارسی غالبا به معنی اصیل و صاحب اصل و نسب است نه گوهرشناس و گوهرفروش و امثال آن.این نکته حتما دلایلی دارد که یکی از آنها-شاید- سهولت تلفظ جوهر نسبت به گوهر باشد یا شاید خواسته اند با ایجاد تغییر در تلفظ گوهر را بیشتر به معنی ذات و اصل بدانند و دیگری را بیشتر در زمینه هنر جواهرسازی به کار ببرند  وگرنه اهل زبان بیهوده یکی را وانمی نهادند و دیگری را نمی چسبیدند!

بااین همه این گونه هم نیست که قدما یکسره گوهری-باز هم به معنی مذکور- را یکسره وانهاده باشند و در متون می توان شواهدی از کاربرد گوهری به معنی جواهرشناس و جواهری نشان داد. از جمله نظامی در این بیت گوهریان را به معنی جواهرشناسان- در اینجا منتقدان و سخن سنجان- آورده است:

چون که نسخته سخن سرسری
هست بر گوهریان گوهری…

(نسخته سخن سرسری هم یعنی نثر!) و باز هم او سروده است:

بساط گوهری در وی بگستر
بیار آن کرسی شش پاره زر

و آن اگر نیز گشت باوی جفت
گوهری بین که چند گوهر سفت

و پیش از او سنایی گفته است:

در زمان او هنر نشگفت اگر قیمت گرفت
گوهر است آری هنر او پادشاه گوهری

که البته در این بیت گوهری را به معنی نجیب و اصیل هم می توان گرفت.عطار نیز سروده است:

هر که را بویی ست او رنگی نخواست
زان که مرد گوهری سنگی نخواست

در کتابهای لغت از جمله مجمع الفرس و فرهنگ جهانگیری هم گوهری را گوهر شناس نیز معنی کرده اند که موید همین استعمال است.

غرایب حافظ (نطق زدن)

استاندارد

ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند
که چون صفات الهی ورای ادراکی

تعبیر نطق زدن به معنی سخن گفتن و دم زدن یکی دیگر از غرایب حافظ است که در این بیت آمده است.البته این تعبیر برای ما غریب است که به دلیل تحولات زبانی و فرهنگی از زبان حافظ دور افتاده ایم و ممکن است حتی تصور کنیم حافظ این تعبیر را از پیش خود ساخته یا در کاربرد آن دچار لغزش و خطای زبانی شده است.نطق زدن در متون ادب فارسی فراوان آمده است و ما به عنوان شاهد به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

مجیر بیلقانی در قرن ششم سروده است:

نطق به یادت نزد سوسن از آن الکن است
سرمه ز خاکت نساخت نرگس از آن اکمه(=نابینا) است

و جمال شروانی باز هم از شاعران سده ششم گوید:

دی دلبر من رموز از حق می گفت
بگذار رموز سحر مطلق می گفت

لعلش ز بیان نطق نمی زد لیکن
رویش به زبان حال انالحق می گفت

در مجالس سبعه آمده است:

اول مرغی که در سحرگاه محبت نطق صدق زد او بود.

و حافظ خود در جایی دیگر-البته با اندک تفاوتی در تلفظ نطق- سروده است:

مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل
که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق

محاوره نویسی در رسانه ها

استاندارد

زبان محاوره قطعا زبانی صمیمی است و کارایی های دارد که در زبان رسمی یافت نمی شود.به دلیل همین توانایی هاست که در سالهای اخیر کاربرد این نحوه گفتار در رسانه ها گسترش یافته است. حتی برخی بخشهای خبری که  پیش از این معمولا با زبان رسمی و لفظ قلم “به سمع و نظر بینندگان محترم” می رسیداخیرا به زبان محاوره اجرا می شود.رقابت شدید رسانه ای باعث شده هر روز رسانه ها برای جلب نظر مخاطب از این زبان خودمانی و راحت بیشتر بهره ببرند. آنها تلاش می کنند به کمک این شیوه و به هر حیله در دل مخاطب که طیف وسیعی از رسانه ها برای ربودن دل او صف کشیده اند راه بجویند!با این همه بخشهای رسمی تر خبر -مثل خبر ساعت ۱۴ رادیو- هنوز در برابر این زبان خودمانی مقاومت می کنند.

نکته دیگر اینکه محاوره نویسی و شکسته نویسی با هم فرق دارند. وقتی-مثلا- می نویسیم: “بزن به چاک” و “یارو فلنگو بست” و… محاوره ای سخن گفته ایم و وقتی مثلا می نویسیم: میره و میگه و میخوره و… از گویش شکسته استفاده کرده ایم. هر شکسته نویسی لزوما محاوره نویسی نیست.بسیاری از نویسندگان رادیو و تلویزیون این دو مقوله را از هم جدا نمی کنند و محاوره نویسی آنها صرفا نوعی شکسته نویسی است لذا در نوشته های آنها روانی و صمیمیت زبان گفتار و محاوره را کمتر می توان دید.محاوره منطق زبان گفتار را دارد و درآمیخته است با ضرب المثلها و تکیه کلامهای شیرین و دلنشین اما شکسته نویسی تقریبا همان گفتار خشک معمولی است که فقط صورت رسمی و معیار کلمات در آن دگرگون شده است.

باید توجه داشت که اساسا تنها راه ایجاد صمیمیت و خودمانی نویسی شکسته نویسی نیست. نویسندگان و شاعران توانا در عین اینکه از چهارچوبهای زبان رسمی جز به ضرورت خارج نمی شوند به گونه ای می نویسند که خواننده با نوشته آنها به راحتی رابطه برقرار می کند و آن را درمی یابد.شیوه ای که قدما با عنوان سهل ممتنع به کار می بردند مهمترین خصوصیتش همین سهولت و روانی خاصی بود که در جان و منطق عبارت جاری بود.آنان هرگز به بهانه سهولت و خودمانی بودن به سرسری نویسی و شکسته پردازی روی نمی آوردند.

چیزی که اخیرا به عنوان زبان محاوره از طریق رسانه ها و فضای مجازی بر ذهن و زبان مردم تحمیل می شود گویش بلاتکلیفی است که در میان مردم پایتخت رواج دارد و بسیاری از مردم فارسی زبان در ایران و خارج از کشور با آن مانوس نیستند و طبعا در فهم آن نیز مشکل جدی دارند. این گویش وقتی با اصطلاحات جاهلی و داش مشتی هم ترکیب می شود معجونی می شود که از لحاظ فرهنگی با مشرب فاخر زبان فارسی  سازگاری چندانی ندارد.قطعا  از بچه هایی که به این گونه نگارش مانوس شده اند هم نمی توان انتظار داشت که بتوانند در آینده با میراث نظم و نثر فارسی و یادگاران نیاکانشان رابطه درخوری برقرار کنند.

متاسفانه این گویش یا لهجه در فضای مجازی حرف اول را می زند و با گسترش آن به فضای رسانه های رسمی مثل رادیو و تلویزیون و مطبوعات می تواند به یک ناهنجاری فرهنگی منجر شود.چرا که آنچه از رسانه های فراگیر ارایه می شود از نظر مردم زبان معیار تلقی می شود و به سرعت رسمیت می یابد.این سالها من به عنوان یک معلم در هنگام تصحیح برگه های امتحانی متاسفانه به مواردی برمی خورم که برخی دانشجویان هنگام پاسخ دادن به پرسشهایی در مورد شعر حافظ و سعدی هم از همین نثر درهم و فشل استفاده می کنند و نمی دانم چگونه باید به این عزیزان تفهیم کرد که این شیوه نگارش در مقام توضیح سخن آن بزرگان نوعی توهین به زبان و ادب فارسی است.
اتفاقی که اخیرا کمابیش شاهد آن هستیم نوعی شکسته نویسی و محاوره نویسی در زیرنویسها و نوشته هایی است که از طریق برنامه های تلویزیونی عرضه می شود.شبکه های تلویزیون معمولا در هنگام زیرنویس کردن پیامکهای مردم عین متن آنها را که معمولا محاوره ای نوشته شده درج می کنند و گاه پا را از این هم فراتر می گذارند و در نوشتن اطلاعات و پیامهایی که قصد نشان دادن آن به مخاطب را دارند به محاوره نویسی روی می آورند.این شیوه ظاهرا در نوشتن زیرنویسهای برنامه های کودک و نوجوان شیوع بیشتری دارد و طبعا می تواند آثار بدتری در بر داشته باشد چرا که بچه ها هنوز توانایی لازم را در نوشتن فارسی معیار و رسمی حاصل نکرده اند و به سرعت تحت تاثیر این شیوه نگارش قرار می گیرند و گسترش این گونه شکسته نویسی ها می تواند به تواناییهای نگارشی آنها لطمه بزند.

قطعا زبان محاوره برای اجرای یک برنامه زنده و مستقیم رادیویی یا نوشتن دیالوگها و گفتارهای داستانی و متون نمایشی یا سرودن تصنیف و ترانه مفید است و شاید در نوشتن یک نامه خودمانی یا پست یک وبلاگ هم به کار آید اما قطعا زبان مناسبی برای نوشتن متون رسمی و اداری و زیرنویسهای رسانه ای نیست و تا این شیوه فراگیرتر نشده باید فکری کرد.

سر چشمه شاید گرفتن به بیل…