این وبلاگ تعطیل است!

استاندارد

بعد از تحریر:

هر آمدنی رفتنی دارد و حالا پس از گذشت چهار و نیم سال باید به این ضرورت تن در داد.توقف و تعطیلی بخصوص در فضای وب امر غریبی نیست.آن قدرها که درست رفتن و درست گام زدن در این مسیر اهمیت دارد، باز ایستادن ندارد.گاهی باید ایستاد و به پشت سر نظری انداخت…گاهی باید ایستاد و نفسی تازه کرد و این ایستادن لازمه رفتن و درست رفتن است.

از بهمن ۸۴ تا امروز هر بار چیزی در اینجا نوشته ام، این تصور در گوشه ذهنم بوده که شاید این آخرین نوشته باشد. شاید روزگار فرصت دوباره ای برای ادامه ندهد یا شاید حال و روز ذهنی خودم با نوشتن و سرودن مطابق نباشدو به یاد می آوردم سالهای متمادی را در گذشته که بیتی یا حتی مصراعی بر این قلم جاری نشد و من در آن سالها فقط خواندم و خواندم و هیچ رغبتی و اشتیاقی به سرودن و نوشتن نداشتم.

باری…ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!از الطاف دوستان شرمنده ام و از توجهات منتقدانم سپاسگزارتر و دشمنیهای معدودی افراد هم چیزی نبود که نتوان آن را نادیده گرفت.

ضمنا وبلاگ فصل فاصله 2 که اختصاص به شعر دارد کماکان برقرار است! ما را دعا کنید.

                                                                                      ارادتمند همه: م.ر.ت



 

خاکستر آیینهبازتاب انتشار مجموعه شعر  خاکستر آیینه در:

 ایسنا /  انجمن شاعران ایران  / وطن امروز /  روزنامه شاپرک /

 ادب فارسی / خبرآنلاینکتاب نیوز / فرهنگخانه/ فاینال نیوز /

 ایکنا / تبیان / پایگاه خبری هنر / خبرگزاری سینمای ایران /

 جوان وی / ارم نیوز / ایرنا /خبرگزاری کتاب ایران /

نقد عبدالرضا رضایی نیا  را بر خاکستر آیینه در  اینجا  ببینید.

معرفی و نقد مختصر خاکستر آیینه به قلم زهیر توکلی

و نقد محمد کاظم کاظمی بر هنوز اول عشق است نیز در اینجا خواندنی است.

و در اینجا بخوانید: عشق حرف اول را می زند.(مصاحبه با جام جم در مورد خاکستر آیینه)

**خاکستر آیینه در چهاردهمین دوره کتاب فصل(تابستان۸۹) مورد تقدیر قرار گرفت.**

عاشقانه ای از نزار قبانی

استاندارد
بانوی من!
در دفتر شعرهایم
که برگ برگش در شعله می سوزد
هزاران واژه به رقص درآمده اند
یکی در جامه ای زرد
یکی در جامه ای سرخ
من در دنیا تنها و بی کس نیستم
خانواده من …دسته ای از کلماتند
من شاعر عشقی در به درم
شاعری که همه مهتابی ها
و همه زیبارویان می شناسندش

من تعابیری در باره عشق دارم
که به خاطر هیچ مرکّبی خطور نکرده است

خورشید که پنجره هایش را گشود
لنگر کشیدم
و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم
و در اعماق موجها
و در دل صدفها
به جستجوی واژه ای برآمدم
به سبزی ماه
تا به چشمان محبوبم پیشکش کنم

بانوی من!
در این دفتر
هزاران واژه می یابی
برخی سپید…
برخی سرخ
کبود
و زرد
با این همه، تو ای ماه سبزگون
شیرین ترین
و عظیم ترین واژه منی!


 استاد شفیعی کدکنی در وطن!

 یک خبر بسیار مسرت بخش اینکه استاد معظم دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی پس از یک سال  از سفر تحقیقاتی به خارج از کشور بازگشته اند و شاگردان ایشان می توانند در نیم سال آینده از محضر پر فیض این استاد گرامی در دانشگاه تهران بهره مند شوند.


 «خاکستر آیینه » از راه رسید.

ادبیات فارسی و محیط زیست

استاندارد

پاسخ گفتن به این پرسش که “دیدگاه متون ادبیات فارسی در مورد محیط زیست چیست؟” کار آسانی نیست. به یک معنا, مسائل مربوط به محیط زیست در متون نظم و نثر فارسی که آیینه فرهنگ ماست, جلوه ای ندارد و نمی توانسته است داشته باشد, چرا که مسائل محیط زیست, معضل و مشکل انسان مدرن است, نه انسانهای روزگاران گذشته.

نیاکان ما هرگز نه با گسستگی لایه اوزون آشنایی داشتند و نه از فرسایش خاک و بحرانهای زیست محیطی بشر امروز رنج می بردند.بشر مدرن در فاصله کوتاه چند قرن, منابعی را که در طی میلیونها سال شکل گرفته , هوسناکانه به باد فنا داده و  بحرانهای زیست محیطی, اکنون به شکل نگرانیهایی وحشتناک, انسان این روزگار را به خود مشغول داشته است.  احساس خطر از بحرانهای مرتبط با محیط زیست و دستکاریهای ژنتیک و امثال آن بخش مهمی از ژانر وحشت در ادبیات و سینمای امروز دنیا را به وجود آورده است.تصورات و نگرانیهایی که در داستانها و فیلم های سینمایی دنیای امروز به وفور به چشم می خورد, در واقع کابوسهایی هستند که بشر امروز هراسناکانه در بیداری خویش می بیند!

سیر حوادث دنیای امروز نشان می دهد که بشر در مهار مشکلات زیست محیطی هر روز ناتوان تر می شود. تداوم این بحرانها و گره خوردن آنها با آشوبها و ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و اخلاقی , یقینا به زودی خرد جمعی بشر را به نقطه ای می رساند که به ناگزیر، دل از مدعیان و پیغمبران سرشکسته دنیای امروز برگیرد و منتظر شود که ” دستی از غیب برون آید و کاری بکند!”

این مشکل شاید از آن روزی شروع شد که بشر امروز, نظام طبیعت و رابطه خود را با آن, بر اساس “تنازع بقا” تعریف کرد و سودجویانه به حریم طبیعت دست اندازی نمود.شعار امروز بشریت بر اساس این نگاه به این دستور العمل بالقوه خطرناک منتهی شد که :

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است!

این سخن شاید در روابط انسانها و اجتماع بشری حقیقت داشته باشد, اما در دامان طبیعت این گونه نیست. در  آن عرصه, همه موجودات به اندازه وسع وجودی خودشان از برکات این مادر مهربان برخوردارند. اگر حیوان قوی پنجه ای چون شیر، حیوان ضعیف تری را خوراک خود می کند, حضور همان شیر در عرصه طبیعت, توازنی را برقرار می کند که در نهایت به بقای نوع  به اصطلاح ضعیف نیز کمک می رساند. اساسا در طبیعت همه موجودات به شکلی سودمندند و چرخه ای را تداوم می بخشند که به کمال هر یک، به مقتضای سعه وجودیشان می انجامد.به گفته سنایی:

گرچه خوبی، به سوی زشت به خواری منگر
کاندر اين ملک چو طاووس به کار است مگس!

و به قول سهراب:

و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود، لطمه می‌خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت.

اما از منظری دیگر می توان ادعا کرد سخنوران پیشین به این مقوله توجه ویژه ای داشته اند.نگاه نیاکان خردمند ما به طبیعت همواره نگاهی همراه با قداست بوده و طبیعت را موجودیتی با شعور می دانسته اند. سعدی می گوید:

تسبیح گوی او نه بنی آدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد!

در شعر سنتی فارسی, بویژه در شعر سبک خراسانی طبیعت جایگاهی والا دارد. در شعر برخی از شاعران این دوره , همچون منوچهری, با نام گلها و پرندگانی رو به رو می شویم که امروزه برای ما آشنا نیستند. متاسفانه رابطه نسل ما با طبیعت به حداقل خود رسیده است و کودکان ما و چه بسا خود ما, اغلب از طبیعت، تصویری غیرشفاف در نظر داریم که از پس شیشه تلویزیون به ما نشان می دهند! در حالی که ادبیات فارسی را به شوخی و جدی “ادبیات گل و بلبل” می خوانند، کمتر دانشجوی ادبیاتی است که انواع بلبل و آوازها و ناله های مختلف این پرنده را در فصول و شرایط مختلف بشناسد و من خود در یکی از کتابهای درسی دوره دبستان تصویر پرنده ای زرد رنگ، تقریبا شبیه قناری را دیدم که به عنوان بلبل معرفی شده بود و بعید هم نیست که در آینده نزدیک کسانی پیدا شوند که کلاغ یا چیزی شبیه آن را رنگ کنند و به عنوان بلبل به فرزندان حافظ و سعدی قالب نمایند!

در شعر شاعران سبک عراقی و هندی نیز طبیعت چون رنگین کمانی زیبا سایه گسترده است و ابیات سرایندگان و سخنوران زبان فارسی اغلب تصاویر و تابلوهایی بدیع از محیط زیست را فراروی نگاه ما قرار می دهد! در شعر نو- نیمایی – امروز نیز به وضوح طبیعت از عناصر اصلی تصویر پردازی است و شاعرانی چون نیما در این زمینه خوش درخشیده اند.

از نگاه شاعری چون حافظ ” گل عزیز است” و باید صحبت او را غنیمت شمرد. شاعری دیگر گل فروش را به زیبایی نصیحت می کند:

ای گل فروش گل چه فروشی به جای سیم
وز گل عزیز تر چه ستانی به سیم گل!؟

از نگاه خاقانی گل سرخ  از این رو نغز و زیباست که از عرق پاکیزه محمد مصطفی(ص) روییده است:

گرچه همه دلکشن اند, از همه گل نغزتر
کو عرق مصطفی است, وین دگران خاک و آب!

در سخن شاعر بزرگی چون نظامی ابیاتی هست که شایسته است به عنوان شعاری فرهنگ ساز مورد توجه متولیان محیط زیست قرار بگیرد. او در خسرو و شیرین در مورد بریدن و افکندن درختان به این باور کهن ایرانیان اشاره می کند:

از آن جنبش که در نشو نبات است
درختان را و مرغان را حیات است…

درخت افکن بود کم زندگانی
به درویشی کشد نخجیربانی

به باور این شاعر بزرگ قرن ششم, کسانی که به درختان و جنگلها آسیب می رسانند برکتی از عمر نمی یابند , چنان که نخجیربانان و شکارچیان از برکت در مال بی بهره اند و این پیشه شوم آنان را به درویشی و فقر دچار می کند!

در همین زمینه, وحشی بافقی می افزاید:

ما درخت افکن نه ایم آنها گروهی دیگرند
با وجود صد تبر یک شاخ بی بر نشکنیم!

بدین ترتیب، درخت افکندن و تبر بر ریشه درختان زدن, تهمتی بوده است ناروا و ناپسند که نیاکان ما  از آن تبری می جسته اند!متون ادب فارسی آکنده از حکایات و روایات و سخنان نغزی است که ما را به مهربانی با حیوانات تشویق می کند. به نظر سعدی:

سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل!

او از صاحبدلی حکایت می کند:

یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت

کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش

به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد

خبر داد پیغمبر از حال مرد
که داور گناهان او عفو کرد!

…و اینها مشتی از خروار و اندکی از بسیار است!

ناگاه پس از باران!

استاندارد
یک تکه ابر…و باز
دل آسمان گرفت…
[ غمگین شدیم]
شب
پیش چشمهای تو
انگار
جان گرفت.
[ من از هجوم ظلمت تردید مضطرب…]

ناگاه
باران گرفت و پنجره را شست
از غبار…

[ خندیدی و …به شوق تو خندید
روزگار…]

آیینه را
تبسم رنگین کمان گرفت!

استاندارد
خاکستر آیینهخاکستر آیینه
(برگزیده اشعار ۸۷ – ۸۸)
انتشارات انجمن شاعران ایران
طرح جلد: فرزاد ادیبی
۲۵۰۰ تومان / ۱۵۰ صفحه

فروشگاه:

خیابان انقلاب. رو به روی دانشگاه تهران.
پاساژ فروزنده. طبقه زیر هم کف. واحد۲۱۲
کتاب فروشی انجمن شاعران ایران
تلفن: ۶۶۹۷۰۱۳۱

فتبارک الله…!

استاندارد
خدا، انسان، زمین و آسمان، گویی تبانی کرده اند اینجا
تمام هرچه هست و نیست، گویا همزبانی کرده اند اینجا
خدا در زیر لب بر خود “تبارک*” خواند چون دید این چنین زیبا
طبایع، چار عنصر، هفت کوکب مهربانی کرده اند اینجا!

همان شیطان که از کفرش به پیش عالم و آدم  نمی شد خم
مسلمان گشت* چون دید این همه معجز فشانی کرده اند اینجا

نهان از چشمهای آفرینش، هرچه خوبی بود و زیبایی
نثار مقدمت ای ماه کنعانیّ ثانی کرده اند اینجا

نه عقل و عشق را در تو نزاعی هست، نه دنیا و عقبا را*
که اضداد جهان، در کار تو پادرمیانی کرده اند اینجا

تو می گویی: “خدایی را پرستش کرده ام که دیده ام”*، وقتی
که موسی را دچار اضطراب ” لن ترانی *” کرده اند اینجا!

نمی دانم چه باید گفت، اینجا وادی حیرانی محض است
رسولان خدا هم، در طلب، عمری شبانی کرده اند اینجا…

*  فتبارک الله احسن الخالقین.
* لکن شیطانی اسلم بیدی.
*  نزاع عقل و عشق  ، انسان و شیطان ، دنیا و آخرت و زمین و آسمان در وجود انسان کامل به آشتی می رسد ، چون عقل کامل و عشق کامل را نزاعی نیست ، حتی شیطان در برابر انسان کامل تسلیم است.
* لم اعبد ربا لم اره.
* لن ترانی یا موسی

خدای دیگر!

استاندارد
با تمامی غرور خویش
نعره می زند بدون باور است!
فکر می کند
در برابر شکوه کبریایی تو
ایستاده است
فکر می کند
از تمام کائنات برتر است!
بی خبر که آنچه نفی می کند
تو نیستی،
سایه ای
توهمی
تصوری
بتی است از تو
مثل نقش مضحکی که در میان دفتر است!
[خنده دار اینکه این خدای کودکانه را
محمد و مسیح هم نمی شناختند!]
گر خدای عارفان و عاشقان
این خدای وهمگونه نیست،
– یک خدای دیگر است –
من چرا خیال می کنم که مومنم
او  چرا خیال می کند که کافر است؟!

میان خانه جهان!

استاندارد

هین کز جهان علامت انصاف شد نهان
ای دل کرانه کن ز میان خانه جهان

معنی این بیت خاقانی اجمالا معلوم است. خاقانی هشدار می دهد که علامت انصاف از جهان ناپدید شده است. تو گویی انصاف و عدالت پادشاهی است شکست خورده که علامت و پرچم لشکر او از میان برخاسته است. در چنین اوضاعی این جهان جای ماندن نیست. شاعر اندوهگنانه از دل خود می خواهد که از این جهان کناره بگیرد. اما مقصود خاقانی از “میان خانه” چیست؟

نخست از قدما شروع کنیم و ببینیم آنها در شرح این تعبیر چه گفته اند. در شرح شادی آبادی که در قرن دهم نوشته شده آمده است:

 « میانخانه آن خانه را گویند که با محوطه باشد و از میانخانه جهان درون جهان مراد است و معنی بیت آن است که ای دل بدان و هوش دار که علامت انصاف از جهان پنهان شد, ای انصاف در جهان نماند. تو ار میان جهان یکسو شو ترک جهان گیر تا ایمن باشی از ظلم اهل جهان.»

بی شک دریافت شادی آبادی از کلیت بیت صحیح و پذیرفتنی, اما متاسفانه فاقد پشتوانه لغوی است. یعنی معلوم نیست که شادی آبادی این تعبیر را که «میانخانه آن خانه را گویند که با محوطه باشد.» از کجا آورده و بعید نیست که مستند او حدثی است که از مضمون همین بیت به ذهنش رسیده است!

در شرح عبدالوهاب معموری (متوفی 1090 ه ق) که مثل شادی آبادی از شروح جامع و ارزشمند خاقانی است، در توضیح این بیت نوشته است:

« جهان چون در میان دو عدم واقع است, از آن جهت میان خانه گفته جهان را, یا آنکه اضافه بیانی نباشد و مقصود آن باشد که از میان اهل جهان خود را به کناری کش, به اعتبار ذکر محل و اراده حال, یعنی جمعی که در میانخانه جهان واقع اند.»

سخن معموری نیز همچون شادی آبادی, فاقد مستند لغوی است. او دو احتمال را مطرح می کند که احتمال دوم رسما یک معنی مجازی است. طبعا احتمال اخیر در جایی پذیرفتنی است که معنی قابل قبول حقیقی وجود نداشته باشد!

 اما در میان معاصران, مرحوم استاد ضیاء الدین سجادی در توضیح این تعبیر به همین مقدار بسنده کرده اند:

 « – (ترکیب وصفی) میان و وسط و درون خانه.»

معنایی که دکتر سجادی ذکر کرده اند به شدت تحت اللفظی است. آیا شاعر دل خود را از میان و وسط  و درون خانه دنیا به حواشی آن دعوت کرده است؟!

دکتر کزازی در بیان “میان خانه” عبارتی آورده اند که تکرار سخن معموری است:

 « میان خانه در معنی خانه میانین به کار رفته است. گیتی از آن روی میان خانه خوانده شده است که در میانه جهان پیش از زادن و جهان پس از مرگ جای دارد.»

دکتر مجید سرمدی در شرح این تعبیر نوشته اند:

«میان خانه: وسط خانه و نیز اصطلاح موسیقی.»

 این شرح نیز گرهی از ابهام نمی گشاید و به فرض که میان خانه اصطلاح موسیقی هم باشد ما را به مفهوم بیت راهنمایی نمی کند, چون مضمون بیت ربطی به موسیقی ندارد.

اما  شرح دکتر استعلامی از معانی تحت اللفظی قبلی فراتر است. ایشان نوشته اند:

 « اما میان خانه جهان, علاوه بر زندگی این دنیا, می تواند نظر به ناحیه شروان داشته باشد که در جهان شناسی قدیم در اقلیم چهارم – خونیرس و ایرانشهر – قرار می گیرد.»

شرح این استاد ارجمند اگر چه جزئی تر است , اما باز هم فاقد پشتوانه لغوی است و توضیح نمی دهد که در فرض اول “میان خانه” چه ربطی به  “زندگی این دنیا” دارد و چرا خاقانی به جای تعبیر رایج “دار دنیا” و “خانه دنیا”  “میان خانه جهان” را به کار برده است و در فرض دوم که احتمال آن خیلی ضعیف است, معلوم نیست که شاعر چرا باید برای کوچ کردن از منطقه کوچک شروان، تعبیر ” میان خانه” به معنی سرزمین گسترده خونیرس (یا خونیرث یا خنیره) را به کار ببرد؟چنان که مرحوم دکتر مهرداد بهار نوشته اند :

 « بنا به مطالب بندهش, عربستان, ایران, مازندران, توران, روم [= آسیای صغیر], چین[=حدود ترکستان چین] و دهستان و هند یا سند سرزمینهای خونیرس به شمار می آیند.»

ضمن اینکه توجه خاقانی و معاصران او به جغرافیای اسطوره ای بندهش و امثال آن خود می تواند محل کلام و بررسی باشد.

همان گونه که دیدیم شروح موجود در توضیح مفهوم دقیق “میان خانه” راهگشا نیستند. این شرحها یا کلی گویی کرده اند و یا به دامان توضیحات تحت اللفظی لغزیده  و بی استناد به شواهد معتبر  لغوی تنها به ذکر احتمالاتی قناعت کرده اند که در مواردی (مثل شرح استعلامی) دور از ذهن نیز هست و تنها بر وسعت ابهام می افزاید و بس!

به نظر می رسد که ما در مواجهه با تعبیر “میان خانه” با اصطلاحی ناآشنا رو به رو هستیم که از واژه نامه ها و فرهنگهای موجود ساقط شده و بدون استناد به شواهد لغوی متقن نمی توان به حریم آن راه برد.خوشبختانه خاقانی خود کلید حل مشکل را در اختیار ما نهاده است.او چند بار دیگر این اصطلاح را در منشئات خود به کار برده که به مدد آن می توان به مفهوم تعبیر یاد شده نزدیک شد.در این جملات دقت کنید:

« روزی مبالغت ثنای مفرط می راند در باب نهر کُر که بر سایر انهار قندهار و قیروان و میان خانه ایران و توران به منافع رساندن شرف دارد…»

« از میان خانه مغرب و قیروان به خطه عراق و خراسان شکر ریز او چیست؟»

« از میان خانه ابخاز میانه کرد و به خطه روم رفت و در آنجا مقام ساخت.»

با توجه به عبارات فوق و کاربردهای اصطلاح “میان خانه” در منشئات و دیوان و اینکه خاقانی آن را معادل و در کنار “خطه” به کار برده  و به سرزمینهایی چون ایران و توران و ابخاز و قیروان و مغرب  اضافه کرده، به خوبی دانسته می شود که این تعبیر در روزگار و زبان خاقانی, یک تعبیر جغرافیایی, به معنی قلمرو و  ناحیه و منطقه و خطه وسیع بوده است.خاقانی در بیت مورد بحث ما به سادگی از دل خود خواسته که از میان خانه و قلمرو این جهان بی انصاف کوچ کند و  از آن کناره بگیرد. طبعا شاعر در این میان گوشه نظری هم به  تضاد “میان” و “کرانه” نیز داشته است!

نتیجه واپسین ما از این بحث که کمی درازدامن هم شد، این نکته است که شارحان محترم و فاضل خاقانی اگر نیم نگاهی به آثار دیگر شاعر , بویژه منشئات می افکندند, می توانستند به تفسیر دقیق تر و کامل تری از سخن او دست یابند.

آفت!

استاندارد
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت  شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟
باغی ست که آلوده به آفت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد!

از وهن خیانت به امانت چه بگویم
آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!