به زودی در نمایشگاه کتاب

استاندارد

 

خاکستر آیینه

خاکستر آیینهمحمدرضا ترکی
(برگزیده اشعار ۸۷-۸۸)

انتشارات انجمن شاعران ایران
۱۵۰ صفحه
طرح جلد: فرزاد ادیبی

 

 


بعد از تحریر ۱: مصاحبه فاطمه راکعی در مورد حضور انجمن شاعران در نمایشگاه کتاب

بعد از تحریر ۲: وبلاگ تازه تاسیس دکتر علی رضا فولادی  مغتنم و مفید است!

بعد از تحریر ۳: آثار دیگر نویسنده  در نمایشگاه کتاب:

پارسای پارسی – غرفه انتشارات علمی و فرهنگی

پرسه در عرصه کلمات – غرفه انتشارات سخن

هنوز اول عشق است –  غرفه انتشارات تکا

تاریخ و تطور علوم بلاغت– انتشارات سمت (سالن 14 B ، غرفه ۵ – ناشران دانشگاهی)

خسروانی سرود

استاندارد

مغنی کجایی، به گلبانگ رود
به یاد آور آن خسروانی سرود

خسروانی سرود که در این بیت از ساقی نامه معروف حافظ آمده گویا همان “نوای خسروانی” یا “خسروانه” یا “سماع خسروی” است.در متون فارسی به این لحن مکررا اشاره رفته است. مثلا:

جامهاي خسرواني ساقيا برگير هين
زانکه مطرب راههاي خسرواني برگرفت
(مسعود سعد)

اگر گوش تو می خواهد نوای خسروانی ها
به بزم اوحدی آی و شراب از جام جم درکش
(اوحدی)

لحن اورامین و بیت فهلوی
زخمه رود و سماع خسروی
( مذکور در المعجم)

به گوش خسرو استاد معانی
چنین گوید نوای خسروانی
(امیر خسرو)

در کتابهای لغت اختراع این نغمه را به باربد , خنیاگر روزگار ساسانی نسبت داده اند. در برهان قاطع ذیل واژه “خسروانی” آمده است:

نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعا و ثنای خسرو و مطلقا نظم در آن به کار نرفته است.

از سخن شمس قیس رازی(قرن هفتم) در المعجم فی اشعار العجم نیز این گونه برمی آید که خسروانی نام مجموعه ای از الحان مشتمل بر کلام منثور بوده است:

باربد جهرمی که استاد بربطی بود, بناء لحون و اغانی خویش در مجلس خسرو پرویز  که آن را خسروانی خوانند، با آنکه سر به سر مدح و آفرین خسرو است, بر نثر نهاده است و هیچ از کلام منظوم در آن به کار نداشته.

نکته جالب توجهی که راغب اصفهانی(متوفی 502 ه ق) در کتاب محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء بدان اشاره می کند, استفاده از این لحن در تلاوت قرآن کریم است.راغب در این کتاب که مشهورترین اثر وی است, از قول “هیثم علاف” – از استادان قرائت بصره – آورده است:

 روزی در محضر منصور[خلیفه عباسی(متوفی ۱۵۸ ه ق)] قرآن تلاوت می کردم. منصور از من پرسید: چگونه است که شما مردم بصره از مردم دیگر بلاد در قرائت قرآن تواناترید؟

به او گفتم: اهل حجاز به شیوه نصب[= آوازی شبیه به حُدی] که طریق غناء عرب است قرآن را می خوانند و اهل شام به شیوه راهبان و اهل کوفه به شیوه نبطیان[= از مردم ساکن در عراق عرب و عجم] و اهل بصره به شیوه خسروانی به تلاوت قرآن می پردازند که لحن مردم پارس است.

از آنچه گذشت دانسته می شود که لحن خسروانی ، از نغمه های کهن ایرانی، آوایی بسیار دلنشین و دارای طنین معنوی و روحانی بوده است.این لحن در آغاز به نوعی کلام آهنگین منثور اختصاص داشته است و احتمال می توان داد که به دلیل همین ویژگیها , کسانی که با موسیقی ایرانی آشنا بوده اند، بعد از اسلام آن را برای تلاوت آیات آسمانی قرآن ، که نوعی سخن آهنگین و احیانا مسجع است، مناسب دیده و از آن بهره برده اند.


دکنر علی محمد حق شناسحق شناسان را چه حال افتاد

و یاران را چه شد؟!

درگذشت استاد بزرگ زبان شناسی و ادبیات

و نماد فضل و فضیلت

دکتر علی محمد حق شناس

را تسلیت عرض می کنیم.

دریا قلی

استاندارد

“دریاقلی” اوراق فروشی بود در گوشه “کوی ذوالفقاری” آبادان که در گورستانی از اتومبیلهای فرسوده زندگی می کرد.در ماههای آغاز جنگ،آبادان در محاصره نیروهای دشمن بود و در کوران اختلافات داخلی جناحهای سیاسی و آشفتگیهای ماههای آغاز جنگ در آستانه سقوط قرار داشت، تقدیر این بود که هنگامی که دشمن، غافلگیرانه از رودخانه بهمنشیر گذشته و وارد آبادان شده بود، تنها دریاقلی ِ تنها  متوجه حضور و نیت شوم او بشود.دریاقلی در آن شب پاییزی آبان ماه ۱۳۵۹  با شجاعت و عزمی شگفت مسافتی ۹ کیلومتری را علی رغم حضور دیدبانان دشمن و خطرات موجود با دوچرخه کهنه خودش طی کرد تا این خبر را به مدافعان شهر برساند. با حضور رزمندگان و مردم شهر، دشمن به آن سوی بهمنشیر رانده شد یا تن به مرگ و اسارت داد و حماسه ای بزرگ پدید آمد.

اگر هوشیاری و عزم و دلیری این مرد گمنام که چند روز بعد به شهادت رسید،نبود، کسی نمی داند چه حوادث تلخی پیش می آمد و نهایتا چه سرنوشتی برای مردم ایران- و  حتی منطقه- رقم می خورد! دست کم این بود که آبادان با تلفاتی سنگین سقوط می کرد و بازپس گرفتنش نیازمند نبردهایی خونین تر و پرهزینه تر از فتح خرمشهر بود! جا دارد آنها که گذشته را به ارزانی می فروشند و به سادگی نفی می کنند، بدانند که اگر این شهیدان گمنام نبودند،آنها امروز چیز قابل توجهی برای معامله کردن و فروختن نداشتند!

این ابیات بی قدر ذکر خیر اندکی است از این دریا دل آبادانی که تنها مایه شرمساری شاعر آن تواند بود:

آن سوی نخلها پُر سرباز دشمن است
این شهر ِ در محاصره، شهر تو و من است

دشمن نفوذ کرده و این شهر بی پناه
اینک به زیر چکمهّ ناپاک دشمن است

دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
چشم انتظار همت تو دین و میهن است

ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت
این خانه ها هنوز پر از کودک و زن است

فردا – اگر درنگ کنی- کوچه های شهر
میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است

از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطره های تو  روشن است!

دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو
از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است

دریاقلی! به وسعت دریاست نام تو
تاریخ در تلفظ نام تو الکن است

هی مرد ِ مرد از نفس افتاده ای مگر؟!
همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است

چون موجها به دامن ساحل نمی خزی
دریایی و طریقت  دریا تپیدن است.

محرومیت!

استاندارد
آن زمانی
که برای تو
تمامیت تن های جهان
در یک تن
و تمامیت زنهای جهان
در یک زن
و تمامیت عشق
و تمامیت شعر
در نگاهش
متجلی گردد،
و تو مجبور به دوریّ و صبوری باشی…

آه،
آن روز
تو محروم ترین مرد زمین خواهی بود!

دریا

استاندارد
من و تو رهگذر ساحلیم و دریا عشق
دلی دوباره به دریا بزن، ولی با عشق

همیشه آبی و آرام نیست این دریا
همیشه نیست برای دلت مهیا عشق

تو را به جانب اعماق می برد که شبی
بیفکند به کناری جنازه ات را عشق

رها نمی کند این عشق جان به در ببری
بسوز در تبش امشب، و گرنه فردا عشق…

میان این همه معشوقه های تکراری
زلال و آینه تنها تویی و تنها عشق

تو مومنانه بگو لا اله الاّ هو
تو عاشقانه بخوان لا طریق الاّ عشق

صبور و سرکش و زیبا و آسمانی و ژرف
زلال و روشن و گرم است عشق…اما عشق!

“تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد”
بمان برای من ای معجز مسیحا، عشق!

باغ راز

استاندارد
تو را یک عمر در آیینه هایم جستجو کردم
و با تو در خیال و خوابهایم گفتگو کردم

تو را می خواستم ای آذر پاک اهورایی
اگر در خلوتم، چیزی، کسی را آرزو کردم

گریبان چاک تر شد در شب دوری و مهجوری
به هر سوزن که من پیراهن دل را رفو کردم 

به ویرانی خود برخاستم با هر که بنشستم
سخن با هر که گفتم صحبت سنگ و سبو کردم

تویی تصویر رویاییّ زن در یادهای من
تو را من بارها با خاطراتم روبه رو کردم

تو پیدا می شوی در قاب دل، ای عشق، هر ساعت
که من این شیشه را با اشکهایم شستشو کردم

به باغ رازها و رمزها و خلسه ها رفتم
تنت را هر دم ای وحشی ترین آلاله بو کردم!

یاد من تو را ..

استاندارد
خواب گم شد، خیال یادم رفت
معنی شور و حال یادم رفت

بغض امسال در گلو ترکید
خنده پارسال یادم رفت

بس که نالیدم از جداییها
خاطرات وصال یادم رفت

واژه هایم کدر شدند و کبود
حرفهای زلال یادم رفت

عشق، این ناگزیر ناممکن
مثل خواب و خیال یادم رفت

در هجوم مخنثان، دونان
صولت پور زال یادم رفت

شیههّ اسبها، خروش یلان
بوی وحشیّ یال یادم رفت

پر کشید از خیال من پرواز
یا نیازم به بال یادم رفت؟!

هر چه غیر از سکوت، واهی بود
خوب شد قیل و قال یادم رفت

حرفها با تو داشتم… اما
همه اش …بی خیال! یادم رفت

سفر…

استاندارد
از میان ابری از پروانه
و رنگین کمان
از میان مهی که روی شانه های نخلها ریخته بود
گذشتم
و به شهر کودکیهایم برگشتم
اینک ای دیوارهای زخمی
ای کوچه های همیشه شرجی
که خوابهایم
هنوز در هوای شما می گذرد
ای نود ستاره سوخته
بر گلدسته های مسجد پیروز
ای تمام خاطره ها و مخاطره ها

پناهم بدهید!
اما شما
ای چشمهای دخترکان ساده
که هر یک آفتابی در خود نهان دارید
بر من
و بر سپیدی موهایم
رحمت آورید
که مرا
دیگر
تاب گریستن
یا نگریستن در شما نیست!

پیر چنگی

استاندارد

اگر رومی روم، اگر زنگی ام
اگر نغمه ساز بدآهنگی ام

همین نکته در یاد من مانده است
از آن پیر آشفتهّ چنگی ام

که ای عشق باید بخوانم تورا
شبی با تمامیّ دلتنگی ام

و فارغ شوم جز تو از هر چه هست
رها گردم از ننگ بی ننگی ام

پر از حیرتم، غربتم، نغمه ام
مبین این چنین ساکت و سنگی ام

چه شوری ست در جان بی تاب من
از این بادهّ ناب گلرنگی ام

بهار آمد اما عبوری نکرد
پس از تو ز هفتاد فرسنگی ام!

 


بهارانتان فرخنده باد!