کلاغ پر !

استاندارد

در خبرها آمده بود کلاغها هم هوای آلوده تهران را تحمل نکرده اند و دارند از این شهر  پر دود و دم فرار می کنند!

خوش می روی از دیار ما ، زاغ عزیز !
آزاد شو از حصار ما ، زاغ عزیز !

نفرین شدگان خاک ماییم ، برو
یک لحظه نمان کنار ما ، زاغ عزیز !

***

باید همه از پیر و جوان کوچ کنند
گر روز نشد ، نیمه شبان کوچ کنند

شایستهّ زندگی انسانها نیست
شهری که کلاغها از آن کوچ کنند !

***

در شهر و دیار خویش در تبعیدیم
عمری ست در آستانهّ تهدیدیم

اینجا به خدا نفس کشیدن سخت است
ای کاش به قدر زاغ می فهمیدیم !

***

سرمست هوای پاک کوه و دشتند
آزاد تر از نسیم در گلگشتند

روزی که نشان شهر ما باقی نیست
شاید که دوباره زاغها برگشتند !

***

شایستهّ کوچه باغها هم نشدیم
آسوده از این چراغها هم نشدیم

در پشت چراغهای قرمز ماندیم
ما همسفر کلاغها هم نشدیم !

***

شب بی تپش چراغها دلگیر است
دل بی هیجان داغها دلگیر است

این شهر ِ بدون سارها ، چلچله ها
چندی ست که بی کلاغها دلگیر است !

***

این کودک ، باغ را نخواهد فهمید
جز طعم فراق را نخواهد فهمید

ما معنی عندلیب را ، طوطی را…
او معنی زاغ را نخواهد فهمید !

***

روزی که نه آهو و نه شیری برجاست
دیگر نه هوای دلپذیری برجاست

از قصّه کتابهای درسی خالی ست
نه زاغ و نه قالب پنیری …!

چند قطره اشک…

استاندارد
حتی به روی نی سر سردار کربلا
یک نیزه بود از قد دشمن بلندتر !
***

بازاریان کوفه چه قیمت نهاده اند
آیا ، نگین خونی انگشتر تو را ؟!

***

ای من فدای بر سر نی خوش زبانیت
با دختر سه ساله خود هم سخن بگو !

***

در حسرت لبان تو و کودکان تو
آب فرات تشنه لب از کربلا گذشت !

***

اینها چقدر نامه برایت نوشته اند
معلوم می شود ته دل عاشق تو اند !!

***

این شیرخوار می شود از تشنگی هلاک
آخر به تیر حرمله او را چه حاجت است ؟!

***

هر روز کربلای تو تکرار می شود
اما شبیه روز تو چشمی ندیده است !

***

این نابرادران که برادر نمی شوند
این کوفیان برای تو یاور نمی شوند

***

وقتی حسین رفت تو را همدمی نماند
من داغ آن دمم که تو را محرمی نماند !

***

می سوخت در شرارهّ اندوه ، خیمه ها
نذری خوران در آتش جان سوز قیمه ها !!

***

این اشک اگر به داد دل من نمی رسید
قدّم به زیر بار گناهان خمیده بود

حیرت محض

استاندارد
خدا ، شیطان ، زمین و آسمان ، گویی تبانی کرده اند اینجا
تمام هرچه هست و نیست ، گویا همزبانی کرده اند اینجا
خدا در زیر لب بر خود “تبارک*” خواند چون دید این چنین زیبا
طبایع ، چار عنصر ، هفت کوکب مهربانی کرده اند اینجا !

همان شیطان که از کفرش به پیش عالم و آدم  نمی شد خم
مسلمان گشت* چون دید این همه معجز فشانی کرده اند اینجا

نهان از چشمهای آفرینش ، هرچه خوبی بود و زیبایی
نثار مقدمت ای ماه کنعانیّ ثانی کرده اند اینجا

نه عقل و عشق را در تو نزاعی هست ، نه دنیا و عقبا را*
که اضداد جهان ، در کار تو پادرمیانی کرده اند اینجا

تو می گویی : “خدایی را پرستش کرده ام که دیده ام”* ، وقتی
که موسی را دچار اضطراب ” لن ترانی*” کرده اند اینجا !

نمی دانم چه باید گفت ، اینجا وادی حیرانی محض است
رسولان خدا هم ، در طلب ، عمری شبانی کرده اند اینجا…

*  فتبارک الله احسن الخالقین.
* لکن شیطانی اسلم بیدی.
نزاع عقل و عشق  ، انسان و شیطان ، دنیا و آخرت و زمین و آسمان در وجود انسان کامل به آشتی می رسد ، چون عقل کامل و عشق کامل را نزاعی نیست و شیطان در برابر انسان کامل تسلیم است و تنها می تواند رهزن دیگران باشد.
* لم اعبد ربا لم اره.
* لن ترانی یا موسی

چکامه راز

استاندارد
عیارهّ ذوفنون مردافکن
باغی به حصار تنگ پیراهن
در پیش نگاه گرم و گویایش
مفهوم تمام واژه ها الکن

دل بستن او اگرچه گاه آسان
سخت است بر او همیشه دل کندن

او نرم تر از حریر و فهم او
برّنده تر از صلابت آهن

می بوید از هزارها فرسنگ
می جوید از میان صدها تن

معصوم تر از فرشته ، اما گاه
شیطان تر، از هزار اهریمن !

وقتی که به او دروغ می گویی
پی برده به یک کرشمه معمولا !

 

 

در دیدهّ پاک او نمی ارزند
نامردم ِ برزنی به یک ارزن

این راز شگفت عالم ماده
در پرده نهان ز چشم ما و من

سرکش تر از غریزه ای وحشی ست
احساسات زنانهّ یک زن !

فصل فاصله سه ساله شد!

استاندارد
چون موج کوشش نفس ما در این محیط
رخت شکست خویش به ساحل کشیدن است

از اول دی ماه 1384 تا امروز که سیصد و هفدهمین پست این وبلاگ نوشته می شود ، سه سال می گذرد و از امروز وارد چهارمین سال فعالیت خود می شویم. ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!  ممنونیم از نقدها  و همدلیها و مهربانیهای شما . ممنونیم از دستهای مهربانی که دیروز ۳۳۳ بار روی این صفحه کلیک کردند و سرانگشتان نازنینی که یکصد و هفتاد و پنج هزار بار – کمابیش – در این سه سال در این خانه را به مهربانی کوبیدند و   وبلاگهای محترمی که بدون چشم داشت جبران و عمل متقابل این وبلاگ را به خود پیوند زدند ،  و سپاسگزاریم از یکایک دوستان دنیای مجازی که در این سالها هوای ما را داشتند  و شرمسار از آنان که گرفتاری و اشتغالات بیهوده و باهوده مانع شد از اینکه به طور مستمر به دولتسرای مجازی آنها سربزنیم و حق دوستی آنها را ادا کنیم و شرمنده ایم از منتقدان گرامی و انگشت شمار مخالفان محترمی که نتوانستیم راهی به دل آنان بجوییم و احیانا باعث رنجش بیشتر آنان شدیم. دعا می کنیم در سالی که پیش رو داریم درهای توفیق بر  همه ما گشوده تر گردد. یلدایتان خجسته باد!

سواران مشرقی

استاندارد
رفتند روی گرده طوفان ، سوارها
ما مانده ایم و فاصله ها و غبارها
یادش به خیر شور سواران مشرقی
تنگ غروب بود و تب شوره زارها

خورشید در کرانه باران قرار داشت
با چشمهای ملتهب بی قرارها

رفتند و رفت آنچه نشان از بهار بود
پاییزها گذشت و نیامد بهارها

این باغها به فصل رسیدن نمی رسند
بی حاصلی ست حاصل این برگ و بارها

کو آن برهنه  تیغ که بر جای مانده بود
از کوله بار غیرت آن تکسوارها !؟

این ننگ بس که رنگ جماعت گرفته ایم
ما هم یکی شدیم از این بی شمارها !

میم دبیر و الف کوفی !

استاندارد

آنچه از آن مال در این صوفی است
میم دبیر و الف کوفی است

استادان محترمی که این بیت از مخزن الاسرار را شرح کرده اند , اتفاق نظر دارند که نظامی از “الف” و “میم” نظر به مفاهیم مستهجنی داشته که از ذکر آن معذوریم و خواننده محترم را – در صورت ضرورت –  به حواشی مرحوم وحید دستگردی و دکتر زنجانی و دیگران ارجاع می دهیم.با توجه به همین برداشت از بیت است که استادان محترم در دانشکده های ادبیات , عموما از شرح و تدریس این بیت شانه خالی می کنند یا با شرم و حیای استادانه خاصی به اجمال از آن در می گذرند!

آیا واقعا چنین است و نظامی از الف و میم مزبور ، رندانه ، کلمات غیرقابل ذکری را در نظر داشته که در چاپ دیوان – مثلا – ایرج میرزا از آنها با نقطه چین[….] یاد کرده اند؟! متاسفانه شارحان محترم و بزرگوار هیچ دلیل و مستندی برای دریافت خویش ذکر نفرموده اند تا امکان داوری علمی در مورد سخن آنان فراهم باشد. [ما هم که خاطری پاک و بی آلایش داریم , هر چه به ذهنمان فشار می آوریم رابطه الف کوفی و میم دبیر را با کنایات مگو درک نمی کنیم!!]

اما مفهوم بیت چیست؟  برای پاسخ به این پرسش باید مفهوم الف کوفی و میم دبیر را با توجه به شواهد توضیح دهیم: الف – در برابر شین – که سه نقطه دارد و حرف ثروتمندی است ,  از خود هیچ ندارد. و نماد فقر و تهی دستی است. سنایی سروده است:

ای خواجه اگر قامت اقبال توامروز
مانند الف هیچ خم و پیچ ندارد
 
بسیار تفاخر مکن امروز که فردا
معلوم تو گردد  که الف هیچ ندار

و انوری می گوید:

با کرَم او الف که هیچ ندارد
در سرش اکنون هوای ثروت شین است

و این بیت  مثنوی را هم ببینید که به مفهوم الف و میم اشاره ای گویا دارد:

چون الف چیزی ندارم ای کریم
جز دلی دلتنگ تر از چشم میم

 مقصود از میم دبیر یا کاتب نیز در اصطلاح خوشنویسان قدیم “میم مطموس” یعنی چشم بسته و کور در خط رقاع است که می تواند یادآور نقطه و صفر باشد. این مفهوم در “میم مطوق”  که نسخه بدل دیگر بیت است ، شاید  قوی تر به نظر  برسد ، چرا که “طوق” با صفر بی مناسبت نیست.خاقانی سروده است :

هست مطوق چو صفر خصم تو بر تخت خاک
در برش آحاد و صفر یعنی: آه از ندم !

و به همین دلیل است که سنایی الف کوفی را به فقر و عریانی موصوف می داند:

معروف به بی سیمی, مشهور به بی نانی
همچون الف کوفی در عوری و عریانی

در مورد میم دبیر یا کاتب به این دو شاهد – باز هم از خاقانی – توجه فرمایید که در هر دو بر نبودن چشم در نگارش آن تاکید شده است. این ویژگی ، چنان که آشکار است در میم دبیران دیده می شود و شامل همه انواع  میم نمی شود:

ببستم حرص را چشم و شکستم آز را دندان
چو میم اندر خط کاتب چو سین در حرف دیوانی

وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را
دیده چو میم کاتبان کور شد از مکدری

این نکته را نیز بیفزاییم که در مورد معنی الف کوفی در فرهنگها اتفاق نظر وجود ندارد. برخی همان معنای مورد نظر شارحان محترم را متذکر شده اند و در مآخذی , مثل برهان قاطع و غیاٍث اللغات  , الف کوفی “کنایه از هرچیز  خمیده و کج” دانسته شده که  لابد به نوع خاصی از کتابت الف در خطوط قدیمی اشاره دارد. البته اگر این معنا مد نظر نظامی بوده باشد , هر گونه برداشت کج اندیشانه را منتفی می کند. کما لایخفی علی المتاملین!!

بنا بر آنچه گذشت , نظامی به سادگی و با توجه به نمادهای حروف در فرهنگ خوشنویسان و دبیران قدیم، به فقر و ناداری شخصیت قصه خودش (صوفی) و صفر و تهی دست بودن وی  اشاره دارد!مقصود شاعر آن است که از مال مورد نظر( اموال به ودیعه نهاده شده حاجی) در دست این صوفی ، تنها الف کوفی و میم دبیر باقی است که این دو نیز معادل صفر و هیچ اند.بنابراین هیچ معنای مستهجن و به دور از ادبی در این بیت وجود ندارد ، و نهایت اینکه معنای مورد نظر شارحان محترم را  احیانا تنها به عنوان یک مفهوم  فرعی و ایهامی می توان پذیرفت که به بیت پرتوی از طنز تابانده است !


بعد از تحریر: این بحث سبب خیر شده و استاد ابن محمود مطلبی در باب نشانه شناسی حروف تقریر فرموده اند که  شیرین و خواندنی است. اینجا را کلیک بفرمایید!