ترجمه عاشقانه ای متفاوت از نزار قبانی

استاندارد

تصمیم

به تو دل بستم و تصمیم خودم را گرفتم
از که باید عذر بخواهم؟!
هیچ سلطه ای در عشق
بالاتر از سلطهّ من نیست
حرف  ، حرف من و انتخاب ، انتخاب من است!
اینها احساسات من اند
پس لطفا در امور دریا و دریانورد مداخله نکن!
از چه پروا کنم…از چه؟!
من اقیانوسم… و تو
یکی از رودخانه هایم…
من رنگ دریاهایم را خود برمی گزینم
و در عشق مستبد و سلطه جویم
در هر عشقی رایحه ای از استعمار به مشام می رسد!
پس در برابر خواست و مشیّت من تسلیم باش
و همان گونه که کودکان به پیشواز باران می روند
از بارانهایم استقبال کن…
چشمانت به تنهایی مایهّ حقانیت من اند…
اگر مرا وطنی باشد، چهره ات وطنم
و اگر خانه ای ، عشق تو خانهّ من است…
بی هیچ پیش شرطی دوست دارمت
و در وجود تو زندگی و مرگم را نفس می کشم
من کاملا آگاهانه مرتکب تو شدم
اگر تو ننگی باشی
خوشا چنین ننگی!
از چه پروا کنم…و از که ؟!
من آنم که روزگار بر طنین تارهایم به خواب رفته است
و کلیدهای شعر
پیش از شاعرانی چون بشّار بن بُرد و مهیار دیلمی
در دستان من قرار دارد
من شعر را به صورت نانی گرم
و میوه  درختان درآوردم
و از آن گاه که در دریای زنان سفر در پیش گرفتم
دیگر خبری از من باز نیامد !…
چون طوفان بر تاریخ گذشتم
و با کلماتم هزار خلیفه را سرنگون ساختم
و هزار حصار را شکافتم
عزیزکم!
کشتی ما راه سفر در پیش گرفته است
چونان کبوتری در کنارم بمان
دیگر گریه و اندوه سودی برایت ندارد
به تو دل بستم  و تصمیم خودم را گرفتم!

ترجمه القرار ( بامقداری تلخیص)

تیغ و ترنج

استاندارد

هر که دل در گرو زلف پریشانی داشت
جانی آشفته ، سر بی سر و سامانی داشت

آن که سر تا قدم از آتش عشقی می سوخت
چون سیاوش گذر از آتش سوزانی داشت

به کف مدّعیان تیغ و ترنجی دادند،
دامن پاکدلان چاک گریبانی داشت

مذهب عشق ، علی رغم منافق صفتان
کافری داشت از این پیش و مسلمانی داشت

وصل اگر دست نمی داد ، ز غم می مردیم
دست کم قصهّ هجران تو  پایانی داشت!

گوش گشتیم اشارات تو و چشمت را
سر سپردیم اگر عشق تو فرمانی داشت

جان به لب ، از تب بوسیدن تو برگشتیم
کاش دل درخور قربانی تو جانی داشت!

 



نقد عالمانه دکتر سیامک بهرام پرور را بر شعر زن و عطر و نماز  در وبلاگ ارزشمند ایشان شاعرانه ها در اینجا بخوانید که فارغ از انتساب این شعر به بنده خواندنی و سودمند است.

طوطی و آینه !

استاندارد

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم

 

 قدیم وقتی می خواستند استعداد سخنگویی طوطی را شکوفا کنند ، او را در جلو آینه ای قرار می دادند. آن گاه کسی از پس پرده سخن می گفت. طوطی عکس خود را در آینه می دید و تصور می کرد طوطی دیگری در آینه حرف می زند و او نیز به واسطه قوه تقلید سخن گفتن می آموخت.

 

 با توجه به آنچه گذشت , این ابهام برای برخی پیش آمده که چرا حافظ تعبیر ” پس آینه ” را به کار برده و درست تر آن بود که  -در صورت یاری کردن وزن – از تعبیر ” پیش آینه ” و امثال آن  بهره می برد , چون طوطی را در پیش آینه می ایستانده اند نه در پس آن! برخی نیز علاقه دارند با تو جیهاتی “در پس آینه ” را ” در پیش آینه ” معنی کنند تا با این تکلف غبار شبهه  از سخن حافظ سترده باشند!

 

باید توجه داشت که تعبیر ” پس آینه ” در بیان همین مضمون , تنها به حافظ اختصاص ندارد. در منشآت خاقانی آمده است:

چنانک طوطی در آینه نگرد و معلمش در پس آینه تلقین می کند . او خود را می بیند و اگر داندی که اوست , هرگز …یاد نتواند گرفت.

او در دیوان نیز بارها به داستان طوطی و آینه اشاره کرده و از جمله آورده است:

من چو طوطی و جهان در پیش من چون آینه ست

لاجرم معذورم ار جز خویشتن می ننگرم

 

هر چه عقلم در پس آیینه تلقین می کند

من همان معنی به صورت بر زبان می آورم

در آثاری چون نزهت نامه علائی و نفایس الفنون نیز همین تعبیر در بیان این نحوه آموزش طوطی ذکر شده است.با توجه به تاثیر پذیری حافظ  از  ابیات و مضامین و شیوه سخنوری خاقانی بعید نیست که ” در پس آینه..” از رهگذر آشنایی با شعر خاقانی به ذهن حافظ راه یافته باشد.

 

   اما از لحاظ لفظی نیزباید توجه داشت که ” در پس آینه ”  قیدی است برای  فعل ” داشته اند ” و  نشان می دهد”  بر پای  داشتن  طوطی در برابر آینه ” از پس آن صورت گرفته  و این قید , حالت استاد سخن آموز نسبت به آینه را بیان می کند , نه وضع و حالت طوطی را!

دو ساله شدیم…!!

استاندارد

 

تقارن و تطابق ویژه قربان و یلدا را با دو سالگی فصل فاصله جز به فال نیک نمی توان گرفت! در این دو سال علی رغم گرفتاریهای کاری و ذهنی , مستظهر بوده ایم به الطاف بزرگواران و دوستانی که این صفحه را از خود دانسته اند و از دلگرمی بخشیدن به نویسنده – و البته در موقع خود – از انتقاد دلسوزانه کوتاهی نفرموده اند.دل بسته لطف این عزیزانیم و نیازمند دعای خیرایشان!

 

البته بوده اند کسانی که از در دشنام و حتی تهدید درآمده اند و  یادداشتهای تند آنها هنوز در حافظه این وبلاگ ثبت و ضبط است. از این دوستان و منتقدان کم حوصله نیز سپاسگزاریم و اگر گاه پاسخ درخور و قانع کننده ای نشنیده اند شرمسار آنان . شیوه نویسنده در این صفحه – همچون کلاسهای درس – بر ایجاد فضای باز نقد استوار است و بر آن است که در حد ممکن هیچ خط قرمزی را در عرصه تحقیق به رسمیت نشناسد و عملا نیز تا کنون بر همین شیوه رفته است.

 

خوشبختانه در این مدت , بی آنکه بخواهیم ادای تساهل و تسامح و روشنفکری قلابی را در بیاوریم , جز به ندرت هیچ کامنتی را حذف نکرده ایم و یادداشتهای  اندک حذف شده  یا متضمن اهانت به اشخاص دیگر بوده یا دارای مضامین رکیک … جدای از این قبیل کامنتهای تند , در موارد متعدد , برخی از عزیزان آن قدر از سر لطف سخن گفته بودند که ما از فرط  بی طاقتی در تحمل آن همه مهربانی و به واسطه شرمساری بیش از حد،  ناچار به حذف نوشته مهربانانه آنها شدیم .اخیرا و استثنائا یکی دو  یادداشت بعضی دوستان ناشناخته را که بی هیچ قصد و غرضی نوشته شده بود , احتیاطا پاک کردیم. از این دوستان هم شرمنده ایم!

 

در این مدت 222 مطلب یا پست – اعم از شعر و مقاله و ترجمه و…-  در این صفحه منتشر شده , یعنی  تقریبا هر سه روزی یک مطلب. به گواهی وبگذر , علاوه بر نام نویسنده و وبلاگ ، کلید واژه های مرتبط با نام و آثار بزرگان فکر و فرهنگ و ادبیات دیروز و امروز این دیار , بویژه نامهای بزرگی چون سلمان فارسی , خاقانی , حافظ و….بیشتر محل جستجوی مراجعه کنندگان به این صفحه بوده است.

 

بزرگوارانی که به طور پیوسته و بر اساس قاعده لطف , به فصل فاصله سرکشی می کنند علاوه بر بعضی از استادان و صاحبنظران عرصه ادبیات و شاعران ارجمند این روزگار,  بیشتر دانشجویان عزیزی هستند که مطالب این صفحه را به نوعی مکمل نکات مطرح شده در جلسات درس می دانند و گاه برای رساندن حرفهای ناگفته – از جمله انتقاد به شیوه تدریس معلم خویش –  اینجا را محیطی امن و صمیمی می یابند! البته مراجعات این عزیزان معمولا با اسامی مستعار صورت می گیرد و  اگر با نام واقعی هم باشد ،  یقینا هیچ تاثیری در وضع نمرات آنها نمی تواند داشته باشد!

 

متاسفانه کمبود وقت , توفیق پاسخگویی به همه عزیزانی را که با کامنتهای خود بر این بنده منت می گذارند و  این صفحه  را زینت می بخشند , از من گرفته است.عملا مدتهاست که  در نهایت شرمندگی ، امکان سرکشی جز به برخی لینکهای موجود در صفحه و برخی دوستان که تقریبا تصادفی انتخاب می شوند برای بنده وجود ندارد.این در حالی است که عمده لذت وبلاگ نویسی و وبلاگ داری به همین وبگردی ها و کامنت نویسی ها برمی گردد!!

 

همیشه وقتی مطلبی را در این صفحه می نویسم با خودم می گویم آیا این نوشته واپسین نوشته این وبلاگ خواهد بود ؟ و اساسا آیا حرفی برای گفتن مانده است و آیا  باز هم توان  و حوصله ادامه این مسیر وجود دارد….؟!

 

 


 


پس از تحریر:

این روزها دوستان زیادی ما را نواخته اند و مورد تفقد قرار داده اند که از همه آنها سپاسگزاریم. همه  کامنتها و یادداشتهای این بزرگواران جدا خواندنی خاطره انگیز و ارزشمند است.در اینجا به عنوان نمونه و برای ثبت در تاریخ(!)  مناسب دیدیم شماری از آنها را نقل کنیم.

نویسندگان  یادداشتهای منتخب، همه از کسانی هستند که به نحوی دستشان با ما در یک کاسه است.(منظور از کاسه همان کاسه شکسته فصل فاصله است که تصویرش را در بالای سمت چپ وبلاگ مشاهده می فرمایید!!) و الطافشان همواره شامل حال ما می شود.

از اوجب واجبات بود که در آغاز سومین سال فعالیت ،  از تک تک این گرامیان به خاطر همدلیها و مهربانیهایشان با ذکر نام  تشکر کنیم و دوام سلامت و لطفشان را به دعا بخواهیم. باز نشر این یادداشتها شاید بهانه ای باشد برای همین ابراز سپاس و بندگی به آستان آنان:

به خواندن ادامه دهید

متنبی

استاندارد

 

پیغمبری متواضعم!
با آیینی شگفت…
به سوی تو می آیم
حتی اگر نیامده باشی!

 معجزه ام
نگاه و لبخند توست
که به یکباره
اندوه را می رماند
و عطش را فرو می نشاند

پیغمبری دل سپرده ام
با کتابی
آیه آیه درد…

تنهایی ام بی طنین نگاهت
برزخی دوزخناک است
بی تو
دلم را به خاک می سپارم
دلتنگی هایم را به باد
هر چه بادا باد!

 


… و شعری قدیمی به مناسبت  شب یلدا  برای دوستان جدید فصل فاصله. یلداتان خوش!

قولی در مطایبه!!

استاندارد

زین پیش قلندروش و طناز نبودی
بودی…ولی این قدر نظرباز نبودی

ما ناز تو را گرچه گران بود خریدیم
با آنکه در آغاز چنین ناز نبودی!

تنها دل ما بود که همساز شما بود
با ساز مخالف  تو هم آواز نبودی

دنیای تو موسیقی ایرانی و نی بود
دلبستهّ راک اند رول و جاز نبودی

چشمک زن تو ، شکر خدا ،کار نمی کرد
انگار که اصلا  تو در این فاز نبودی

شفاف تر از آینه ها موضعتان بود
در چشم و دل سادهّ ما راز نبودی

چون متن پذیرندهّ هر معنی و تاویل
بر خوانش این مدعیان باز نبودی !

خو کن دل من! با قفس و بی پر و بالی
انگار تو هم لایق پرواز نبودی!

دو بیتی ها

استاندارد

دلا می سوزی و آهی نداری
شب اندوه را ماهی نداری

بیا تا کوچهّ دلهای عاشق
از آنجا تا خدا راهی نداری

….

زلال و بی ریا می آیی ای عشق
نگفتی از کجا می آیی ای عشق

تو را یک جای دیگر دیده بودم
به چشمم آشنا می آیی ای عشق!

  مهر ۶۹