رمضانیه!!

استاندارد

چه ماه خوب و قشنگی ، گناه آسان نیست
همیشه زولبیا این همه فراوان نیست

کنار سفره مهیّا مگر در این ایام
حلیم و سنگک تازه برای مهمان نیست

و طبق نصّ روایات نیست شیطانی
که در سراسر این روزها به زندان نیست

تمام صنف شیاطین به بند و زنجیرند
در این میانه مجالی برای آنان نیست ،

بغیر تو ، تو عزیزم! ، که عین شیطنتی
و با وجود تو حاجت به هیچ شیطان نیست!!

به طعم میوهّ ممنوعه می کنم افطار…

آن دو بیت خاقانی…

استاندارد

اغلب ما خاقانی را شاعری می شناسیم مدیحه گستر و بی خبر از عوالم معنوی و عرفانی. طنطنه کلام او که  شباهتی به سخن روان و ساده اهل خانقاه و متون متداول عرفانی ندارد, هیچ شبهه ای در ذهن ما باقی نمی گذارد که خاقانی هر چه بوده , اهل دل و معرفت نبوده و خارخار حقیقت هرگز گریبان جان او را نگرفته است. بسیاری از اهل تحقیق این روزگار مضامین عرفانی این شاعر بزرگ قرن ششم و دیگر روزگاران را برخاسته از تصوفی مقلدانه و غیر اصیل می پندارند و او را در این عرصه شاعری متوسط , بلکه  در رتبه ای پایین تر از آن می شناسند. برخی از گذشتگان نیز گاه به تعریض از خاقانی  و قصیده  منطق الطیر اویاد کرده اند که می تواند در بر دارنده نوعی داوری منفی در باب عمق و محتوای شعر او باشد:

منطق الطیر آن خاقانی صداست
منطق الطیر سلیمانی کجاست؟!

 اما با این همه, مضامین عارفانه و زاهدانه در سروده های خاقانی کم نیست و  او خود را ادامه دهنده راه سنائی و قصاید زاهدانه او می شمرده و “بدیل سنائی” می دانسته است. لقب”حقایقی” نیز – بخلاف نظر عده ای – همواره در کنار عنوان “حسان العجم” بر خاقانی اطلاق می شده و بیانگر بعد عرفانی شعر او  و  گرایش وی به معرفت و حقیقت و عرفان بوده است.

 

بدون شک داوری در مورد عرفان خاقانی و میزان اصالت و ارزش تصوف او – بویژه در این مختصر- کاری است ناممکن , چرا که تا امروز هیچ ترازویی برای سنجش میزان عرفان و زهد و حقیقت طلبی انسانها , بویژه کسانی که قرنها پیش از دنیا رفته اند , ساخته یا اختراع نشده , پس در این باب” هر کس حکایتی به تصور چرا کنند!؟” اما بد نیست داوری عارفی بزرگ  و شگفت, یعنی شمس تبریزی را برایتان نقل کنیم که در آن دو بیت از خاقانی را به واسطه اشتمال بر بوی” فقر ” و عرفان از همه دیوان بزرگترین شاعر عارف زبان فارسی- تا پیش از مولوی- یعنی سنائی غزنوی و کتاب  فخری نامه  او – یعنی همان کتاب مهم و مشهور حدیقه الحقیقه – و حتی از  شخص سنائی – با آن عظمت- برتر و بالاتر شمرده است:

آن دو بیت خاقانی می ارزد جمله دیوان سنائی و فخری نامه اش و او را , که از آن بوی فقر می آید! [مقالات شمس تبریزی, دفتر اول , ص 372]

 

آن دو بیت خاقانی که این گونه نظر شمس را گرفته کدام ابیات دیوان خاقانی اند؟ نمی دانیم , اما می دانیم که با توجه به سیطره بلامنازع سنائی بر ادبیات عرفانی آن روزگار سخن شمس نمی توانسته از سر گزافه گفته شده باشد. در این میان آدمی حیران می ماند که سخن برخی محققان معاصر را باور کند که خاقانی را بی خبر از عوالم عرفان می پندارند یا سخن شمس تبریزی را که خود پیر این وادی بوده است!؟

زن و عطر و نماز

استاندارد

بر بستری که عطر نفسهای تو را دارد
آسوده به خواب می روم
حتی وقتی شمشیرهای آخته
بر من تاخته باشند…

از بی راهه حرکت کن
راهها
گاه به مقصد نمی رسند
واحه در واحه بگذر
از دشتهایی که مثل من تشنه اند

اگر خدا بخواهد
تار عنکبوتی پناه عصمتت می شود
و تو را
از چشمان آلوده نگاه می دارد

اما آن کبوتر تنها
که بر آستان غار آشیانه بسته
بی گمان دل من است
که برای تو پرپر می زند!

مهار شتر را رها کن
بگذار او تصمیم بگیرد
که بوی گلهای صحرا و رایحهّ عشق را
خوب می شناسد،
هر جا فرود آمد
خانه عشقمان را می سازیم!

حیران ِ سمت و سوی قبله چرایی؟!
نگاه کن نسیم عشق از کدام سمت می وزد؟!

مرا که از تب آسمان می لرزم
در آغوش بگیر
“با من سخن بگو…”
گاه از جهل بوالحکمان و التهاب زمین و آسمان
تنها می توان به نماز و عطر تن تو پناه برد!

در نوازشهای تو
رازی است
که نرما و گرمای دست مادری گم شده را
به یاد یتیم صحرا می آورد!

تمام آیه های من
سورهّ نساء است
اما احسن القصص
نگاه عاشق توست!

خاقانی شروانی

استاندارد

 خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان زبان فارسی در قرن ششم هجری است.برخی نام او را “بدیل” و برخی” ابراهیم”نوشته اند. امام رافعی قزوینی   (557-623 ق)، از معاصران او، در کتاب خود ازوی با نام« الافضل (= مخفّف افضل الدّین) بـدیل الحقایقی المعروف بالخاقانی» یادکرده است (ج 1 ، ص404). نام پـدرش علی  و نام جـدّش، به اعتبار نام عمـویش،«کافی الـدّین عمر بن عثمان» (خاقانی شروانی، تحفه العراقین، ص 217)، عثمان بوده است. .خاقانی در حـدود 520 ق (فروزانفر، ص 63) در شـروان به دنیا آمد و در دارالادب شماخـی، کرسی شروان، پرورش یافت (خاقانی شروانی، دیوان، ص۳۲۳)، پـدرش نجّار و مادرش، که در اصـل کنیزکی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طبّاخی(همو، ختم الغرائب، ص 207) یا بافنـدگی (دیوان، ص887) داشته اسـت. پـدرش، او را درکـودکی، ظاهراً به علـّت فقـر، به بـرادرش کافی الدّین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. کافی الدّین پزشک و فیلسـوف و منجّمی تـوانا و ادیبی مبرّز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست.  برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند (نک: سجّادی، «مقـدّمه» ص سیزده –چهارده). امّا ، رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره کرد و آنها را به هجو گویی یکدیگر کشاند. 

آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت (خاقانی شروانی، دیـوان، ص181) و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شدو در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزّت برخوردار شد که شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است (همان، ص814).خاقانی ، در میان شاعران به سنایی غزنوی* ارادتی خاصّ داشت و خود را بدیل او می خواند:   

بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد

   (همان، ص850). او در سرودن قصاید عارفانه از شیوۀ سنایی پیروی می کرد .
مرگ کافی الـدّین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی بـود که در بیست و پنج سالگی او (545 ق روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شکسته دل تر از آن ساغر بلورین» ی می یابد«که در میانۀ خارا کنی ز دست رها» (همان، ص30).
دو رخداد مهم که در تکوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ داده است. [فروزان فر، ص ۶۳۳]حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه ، بر اساس باوری اسلامی، “حج اکبر” شناخته شد:

حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند[دیوان ، ص ۹۳]
خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای بغـداد و کوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار کرد. همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، امّا کوششهای او برای پیمودن این راه بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (548 ق) و بیماری او در ری، ناکام ماند.

از دیگر حوادث تلخ روزگار او می تـوان به مرگ وحیـد الـدّین، پسر عموی فاضل او، در حدود 559 ق(کندلی هریسچی، ص 182)، اشاره کرد. وحید الدّین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاصّ داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد، امّا تلخ ترین حادثه مرگ جوان بیست سالۀ او، رشید، بود.که در 571 ق (سجّادی، همان، ص بیست و سه) روی داد و او را سخت غمناک کرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناکی در مرثیۀ او سرود.

خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشک انگیزی داشت (خاقانی شروانی، دیوان، ص 814) و از بخششهای خاقان اکبر، منـوچهر (متوفّی در حدود 555 ق) و جانشیـن او، خاقان کبیر، اَخستان (متوفّی بین 590-597 ق) بهره مند بـود. امّا روابط او با ممدوحانش، به ویژه اًخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» (همـو، منشآت خاقانی، ص 331) با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اَخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حجّ دوم (565 ق) اتّفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیّات او می تـوان دید. مـدّت حبس خاقانی را هفت ماه یا یک سال نوشته اند (نک: سجادی، همان، ص بیست و یک).اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است.[منشئات ، ص ۱۱۲]قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی با مطلع:
فلک کژ روتر است از خطّ ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا
یکی از حبسیّات مشهور اوست. این قصیده، به سبب اشتمال بر اصطلاحات آییـن مسیحیـت، از قصاید پیچیـدۀ خاقانی محسـوب شده است از این رو، شرحهایی بر آن نوشته اند . شخصیّت « مخلص دین المسیح، عظیـم الرّوم، عزّالدّوله قیصر»، را، که این قصیده به قصد شفاعـت او نزد شاه شروان، در استخلاص خاقانی از زندان، به او اتحاف شده است، با آندرونیکوس کومننوس، امپراتور روم (حک :1183-۱۱۸۵) تطبیق داده اند او در 565 ق (در حـدود 1170 م)، هنگامی که خاقانی در حبـس بود، به شروان آمده بود (نک: مینورسکی، ص134؛ همچنین نک: سجّادی، همان، ص چهل و دو).

خاقانی که از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفته رفته، از مـدح شاهان کناره گرفت و خاصّه، پس از  از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیک خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود که از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مـدّت درخواست های مکرّر اَخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت که خدمتکار «دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، کز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیک تر باشد» (خاقانی شروانی، منشآت خاقانی، ص 228)، و سرانجام در تبریز دیـده از جهان فرو بست و در مقبره الشّعرای این شهر به خاک سپرده شـد. درگـذشت او، « بنابر اصحّ اقـوال، در 595 ق» اّتفاق افتاده است (سجّادی، ص پنجاه و یک)، ولی جنگی خطّی، مکتـوب به سال 750 ق، مربـوط به کتابخانۀ لالا اسماعیـل، درگـذشـت او را در اوّل شـوّال 591 ثبت کرده است ( شفیعی کدکنی ،ص 72 ).

خاقانی، علاوه بر منوچهر و اَخستان، جمعی از سلاطیـن و امیران و وزیران و عالمان و دلیران روزگار خود را نیز ستـوده است (برای اگاهـی بیشتر دربارۀ دیگر ممـدوحان او، نک: سجّادی، ص سی ونه – چهل و هفـت). در مقابل، بعضی از عالمان و ادیبان مشهـور زمان نیز، از جمله رشید وطواط* ( متوفّی 573 ق) و افضل الدّین ساوی(متوفّی ح 570 ق) او را در سروده های خـود مـدح گفته اند که نشانۀ اعتبار و مقبولیّت علمی خاقانی در آن روزگار است. خاقانی علاوه بر رشیـد وطـواط و ابوالعلای گنجـوی، با شاعرانی مانند فلکی شروانی*، جمال الدّین عبدالرّزّاق اصفهانی*، مجیر الدّین بیلقانی*، اثیر الدّین اخسیکتی* و نظامی گنجوی* معاصر بـوده است وبا آنان مناسبات دوستانه یا خصمانه داشته است. ولی در اشعار نظامی و خاقانی هیچ اشارۀ صریحی به روابط آنان وجود ندارد. گـویا اختلاف سنّ و تفاوت عرصۀ سخنـوری آنان و دوری خاقانی از محیط ادبی ارّان، در دو دهۀ آخر عمر، باعث شده است که سکـوتی همراه با احترام بر روابط آنان سایه افکند. این بیت مشهور نیز که گفته اند نظامی در سوگ خاقانی سروده است:

همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا زان که من گشتم دریغا گوی خاقانی

(نظامی گنجوی، دیوان، به کوشش نفیسی،  ص 349). برای بعضی محلّ تردید است، از جمله وحید دستگردی (ص18) بر آن است که این بیت «مسلماً از نظامی نیست».البته بیت مزبور در ضمن یک قصیده ۳۰ بیتی در یک جنگ به تاریخ ۸۲۷ ق به نام نظامی ثبت شده است[ رک: جواد بشری،ص ۵۴۵] 

خاقانی به لهجۀ فارسی ارّانی سخن می گفته است (ریاحی، ص 21) و به فارسـی دری و گاه عـربی شعر می سروده است او دلبستۀ فرهنگ ایران و مسلمانی پاک اعتقاد بوده و، در عین تعلّق فکـری به مکتب اشعری و پیروی از مـذهب فقهی شافعی، به اهل بیت پیامبر (ص) فراوان حرمت می نهاده اسـت. او را بایـد بزرگ ترین ستایندۀ کعبه و رسـول اکـرم (ص) در زبان فارسی به شمار آورد.  اینکه برخی به استناد چند بیت قابل تأویل از قلندریّات او، که از موارد مشابه با آن در شعر سنایی و دیگر شاعران نیز سابقه دارد، او را ، در مقطعی از عمر، پشیمان از ستایش کعبه نشان داده اند (فروزانفر ، ص 624) وجهی ندارد و در کنار انبوه ابیاتی که در اشتیاق به بیت الحرام سروده قابل طرح نیست.

در مورد شخصیّت و خلقیّات خاقانی در مآخذ کهن، از جمله التّدوین فی اخبار قزوین به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینکه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است (رافعی قزوینی، ج 1، ص404) زکریّای قزوینی نیز (نک: ص 600) او را شاعری حکیم و به دور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروّت و دیانت دانسته است.البته برخی از معاصران ما برخی مفاخرات  متداول شاعرانه و  وقوف خاقانی را بر جایگاه بلند خویش بر غرور او  حمل کرده و احیانا به عقده حقارتش منسوب داشته اند!!

مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، از جمله «مرآت الصّفا»، همواره در صدر آثار او مـورد توجّه اهل فضل و مخصوصاً مـورد اقتفای شاعـران عارف، از جمله امیر خسرو دهلوی*و عبدالرّحمان جامی* بوده است.شمس تبریزی دو بیت از خاقانی را بر تمامی دیوان سنائی و فخری نامه اش و حتی از خود سنائی برتر دانسته است،”چرا که از آن بوی فقر می آید!”[شمس تبریزی، دفتر اول،ص ۳۷۲-۳۷۳] علاوه بر قصیدۀ مـرآت الصّفا، قصایـد دیگری ماننـد «منطـق الطیر»، «نهزه الارواح و نزهه الاشباح»، «حرزالحجاز»، «کنزالرّکاز»،«ترنّم المصاب»، «باکوره الاسفارو مذکوره الاسحار» را نیز باید از برجسته ترین سروده های او دانست.قصیدۀ «ایوان مدائن» نیز  در سالهای پس از مشروطه شهرت خاصی یافته و مورد استقبال خاص قرار گرفته است. طریق غریبی که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است، به سبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازک انـدیشی و کاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت. واژه ها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیّات و نجوم و پزشکی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست که شعـر او را «شعر خواصّ» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تکوین سبک سخـن پردازانی چـون جلال الدّین بلخی*،عطار نیشابوری*، سعدی*و حافظ* تأثیری جـدّی بر جای نهاده است. (دشتی، ص85-141).

آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی. دیـوان خاقانی در حـدود 17000 بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد.  این دیوان، نخستین بار در سال 1293 ق، در لکهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیـوان خاقانی حاصل کوشش علی عبدالرّسولی  (تهران، ۱۳۱۶ ش) و سیّد ضیاء الدّین سجادی (تهران ، 1338 ش) است.از شروح مشهور دیوان خاقانی باید به شرح شادی آبادی(قرن دهم) و شرح عبدالوهاب معموری(متوفی در حدود ۱۰۲۴ق ) اشاره کرد.

تحفه العراقین با حدود سه  هزار و دویست بیت  در قالب  مثنوی و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض  مقصـور یا محذوف سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان کـرده وشماری از بـزرگان و عالمان این نـواحی را ستـوده است. تحفه العراقین از لحاظ شناخـت شاعر و نزدیکان او نیز حایز کمال اهمّیّت است . بعضی نام آن را همان «ختم الغرائب»ی دانسته اند که خاقانی در قصیدۀ اصفهان به آن اشاره دارد:

آنـک ختــم الغــرائــب آخـر دیــدنـد
تـا چـه ثنـا رانــده ام بـرای صفـاهـان
(خاقانی شروانی، دیوان، ص 355).

ایرج افشار نسخۀ کهنی مورخ 593 ق از این مثنوی را، با همین عنوان چاپ کرده است که نام «ختـم الغرائـب» را بر پیشانـی این اثر تثبیت کـرده است. ( ختم الغرائب، تهـران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، وین، فرهنگستان علـوم اتریش،1385ش). با این همه علاوه بر شهرت عنوان «تحفه العراقین» در قرنهای متمادی نام این منظومه در تذکرۀ لباب الالباب (تالیف ح 618 ق) از منابع نزدیک به زمان مولّف نیز به همین صورت  آمده است (نک:عوفی، ص 405) لذا می توان پذیرفت که این منظومه از دیر باز دو نام داشته و به دلایلی به«تحفه العراقین» شهرت یافته است.

منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است که خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامه ها، علاوه بر اینکه از لحاظ ادبی و درک مشکلات دیگر آثار شاعر، اهمّیّت بسزایی دارد، از نظر تاریخی وکشف زوایای تاریک از اوضاع  اجتماعی در قرن ششم قمری و سـوانـح عمر خـاقـانـی نیـز واجـد اهمّیّت است. مولّف مرزبان نامه* شیوۀ خاقانی در نثر منشآت را متفاوت و بیرون از رسـوم دبیران دیگر دانسته و نـوع نگارش او را سخت ستـوده است. (ص16-17). ضیاء الـدّین سجّادی در 1346ش سـی و یـک نامـه و محمّد روشن در 1349ش شصت نامه از منشات را تصحیح و منتشر کرده اند. سجّادی مثنوی 638 بیتی ناقصی نیز با عنوان«ختم الغرائب» در فرهنگ ایران زمین (ج13، ص155-187) به طبع رسانده است که در وزن تحفه العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.

قسمت

استاندارد

خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی

خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا  ترین باشی!!

یادی از مرحوم دکتر سید محمد دامادی

استاندارد

دکتر سید محمد دامادی ,  از محققان و مصححان و مترجمان این روزگار و از استادان پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی , دوشنبه گذشته در یک سانحه رانندگی در جاده تهران- اصفهان درگذشت. مرحوم دامادی , علاوه بر درس استاد علامه سید جلال الدین همایی  , محضر شمار دیگری از استادان بنام این عرصه را درک کرده بود.از تالیفات ایشان از جمله به این آثار می توان اشاره کرد:

مضامین مشترک درادب فارسی و عربی
ابوسعید نامه(زندگی نامه ابوسعید ابوالخیر)

تصحیح تحفـه الاخوان فی خصایص الفتیان

تصحیح و ترجمه تهذیب الاخلاق

شرح بر مقامات اربعین

تنوع مضمون در سبک هندی

جرعه ای از زلال

شرح بر ترکیب بند جمال الدین محمد بن عبدالرزاق در ستایش رسول اکرم(ص)

فارسی عمومی

ترجمه برگزیده آثار در قلمرو نقد ادبی از تی اس الیوت

و….

و دهها مقاله در زمینه زبان و ادب فارسی

مرحوم دامادی در سالهای اخیر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به تدریس  اشتغال داشت. حافظه تحسین برانگیز و سرشار از لطائف ادب فارسی  و نکته سنجی ها و ظرافتها و بذله گویی هایی که ویژه مردم خوش ذوق اصفهانی است  به جلسات  درس سید استاد دامادی حلاوت و جلوه خاص می بخشید. دریغا که مرگ این مرد بزرگ که سراسر عمر خود را بی هیچ چشمداشت در خدمت به فرهنگ این سرزمین گذراند, تا کنون(۱۱/۶/۱۳۸۶) با سکوت رسانه های گروهی و محافل فرهنگی و ادبی و دانشگاهی مواجه شده و  دست کم نویسنده این سطرها  بازتاب درگذشت این سید جلیل را در هیچ رسانه نوشتاری و دیداری و ….مشاهده نکرده است!

سید استاد دامادی را در سالهای  دوره کارشناسی ارشد از نزدیک شناختم  و اکنون جز تعلق خاطر استاد و شاگردی  , خاطره دعایی که روزی  در قبال خدمتی ناچیز بدرقه راه این شاگرد کوچک خویش کرد , اندوه مرا در مرگ او افزون می سازد. گویی از پس گذشت سالها هنوز صدای او را می شنوم  که دیگر بار عباراتی از تاریخ بیهقی را بر ما می خواند:

و این جهان گذرنده راخلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر می رویم و هیچ کس را اینجا مقام نخواهد بود, چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند….

از قبیل عادت

استاندارد
از پس ِ هزاره های جستجو
پا به کوچه ای نهاده ام
که نام تو به روی آن
نقش بسته است
کوچه ای که یک نفر
با خطی شکسته
قلب تیرخورده روی آن کشیده است

آه…
گامهای من چقدر خسته است!
***

عاشقی برای ما
همیشه
کوچه های بسته
گامهای خسته بود

سالهای سال
سوختیم و ساختیم
در شب فراق یا تب وصال
بی امان گداختیم…

هر چه می رویم
عشق مثل یک سراب
از برابر نگاه ما
ناپدید می شود
گیسوان ما
مو به مو
سپید می شود

***

گریه می کنی که نیستم
بغض می کنم که نیستی
مثل روزهای کودکی
که با تمامی دلت
برای یک مداد گمشده
یک دوچرخه
یک عروسک شکسته…
می گریستی…

ما هنوز کودکیم و قلبهای ما
هنوز کوچک است
عاشقی برای ما
قصهّ همان عروسک است!

کاش ما بزرگ می شدیم وعشقها
پا به پای ما بزرگ می شدند!

***

خسته ام
از هر آنچه از قبیل عادت است
کو کجاست
آنچه بی نهایت است؟!

غریبه

استاندارد

man-on-benchو می نشینی چه خسته اما کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند

در این دیاری که همدمی نیست، غریبه بودن غم کمی نیست
چنان غریبی که سایه ات هم دمی کنارت نمی نشیند

نگاهها سنگی اند و سردند، اگر چه در چشم تو بخندند
اگر بمیری کسی در اینجا سر مزارت نمی نشیند

به زیر لب نغمه های ناشاد، ترانه ای کهنه ، رفته از یاد
بجز هیاهوی مبهم باد به جان تارت نمی نشیند

به خانه می آیی از خیابان، قدم به یک کوچه می گذاری
که هیچ کس جز گدایی آنجا به رهگذارت نمی نشیند

نشسته ای دلشکسته اما…کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند

مرداد ۷۱

طراحی دو گرایش “ادبیات کاربردی” و “متون ادب فارسی”

استاندارد

برنامه فعلی و سرفصل درسها در مقطع کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاهها  تقریبا همان برنامه ای است که در چند دهه پیش طراحی شده و عملا نه چندان پاسخگوی نیاز های روز است و نه به علایق دانشجویان و  نیازهای تحقیقاتی و فرهنگی جامعه پاسخی درخور و شایسته می دهد.برنامه فعلی عملا نه می تواند دانشجویان علاقه مند به حوزه متون و تحقیقات در آثار کهن را راضی کند و نه اسباب خشنودی دانشجویانی را فراهم می آورد که به ادبیات معاصر دل بسته اند یا می خواهند با آموختن زبان و ادبیات فارسی در بازار نشر و رسانه ها به پیشه هایی چون ویرایش و نگارش اشتغال جویند.

کم نیستند دانشجویانی که پس از گذراندن چند سال و نیمسال، افسوس مندانه به این نتیجه می رسند که گمشده خود را در درسهای دانشکده ادبیات نمی توانند بیابند. این قبیل دانشجویان اگر ترک تحصیل نکنند , مجبورند با بی میلی تمام درسهای باقی مانده را بگذرانند و  در نهایت ، پس از تضییع سالهایی از عمر خویش ، به دریافت یک برگه کاغذ A4 به نام مدرک تحصیلی دل خوش کنند!

 

تاکنون برخی از گروههای آموزشی فارسی در دانشگاههای مختلف به بازنگریهایی در فهرست دروس و سرفصلهای آنها دست زده اند. این بازنگریها تا آنجا که از شناخت ضرورتها و نیازها و به دور از شعار زدگی برخاسته باشند , شایسته تکریم و احترام اند و می توانند راهگشا و سازنده باشند , اما آنجا که با شتابزدگی و جو زدگی های معمول در می آمیزند , عملا نه تنها درمانی بر درد نیستند که بر وخامت اوضاع می افزایند.توجه به همین نگرانیهاست که برخی استادان این رشته را به احتیاط بیشتر متقاعد کرده و آنان را به پیروی از برنامه موجود که آن را میراث سلف صالح می دانند , واداشته است.

 

در دانشگاه تهران نیز تاکنون و در طی سالهای متمادی مباحثی در خصوص بازنگری درسها انجام شده و برخی از استادان گروه زبان و ادبیات فارسی برنامه هایی برای تحول درسها و نحوه ارائه آنها پیشنهاد کرده اند. اتفاق تازه ای که اخیرا در “گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران” افتاده ,طراحی دو گرایش ” متون ادب فارسی” و ” ادبیات کاربردی” در مقطع کارشناسی است. در صورت تصویب نهائی این برنامه , دانشجویان این رشته در مقطع مزبور,  حسب سلیقه و نیاز خود می توانند در یکی از این دو گرایش ادامه تحصیل بدهند.

 

از این پس دانشجویی که گرایش متون را برای تحصیل انتخاب کرده , می تواند به شکل جدی تری ,با متون کهن فارسی و کلیات مسائل ادبی آشنا شود و با دانشی گسترده تر در فهم متون و اطلاع از تحقیقات ادبی  به تحصیل خود ادامه دهد. دانشجوی گرایش ادبیات کاربردی نیز  همراه با توشه برگرفتن بیشتر از ادبیات معاصر ,با جنبه های کاربردی و عملی ادبیات آشناتر خواهد شد و با کسب تواناییهایی در عرصه نگارش و ویرایش می تواند نهایتا به بازار کار جذب شود.

 

دانشجویان دو گرایش کاربردی و متون ، در آموختن امهات متون و آثاری چون شاهنامه و مثنوی و ….یکسان اند. البته دانشجویان گرایش کاربردی بیشتر به سراغ جنبه های کاربردی این متون خواهند رفت و دانشجویان گرایش متون بیشتر با ویژگی های متن شناسانه این آثار آشنا خواهند شد.در برنامه پیشنهادی, دانشجویان در کنار خواندن امهات متون و دروس پایه و اساسی , هر یک با گذراندن 18 واحد از دروس مرتبط با گرایش خویش فارغ التحصیل خواهند شد.ضمنا دانشجویان هر دو گرایش ، بدون هیچ تفاوتی قادرند تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دهند.

 

در برنامه پیشنهادی ,مجموعا 22 واحد از درسهای برنامه فعلی , با یکدیگر ادغام شده اند و با تمهیدات اندیشیده شده ،  فرصت لازم برای  ایجاد 48 واحد درسی جدید فراهم شده است. از جمله درسهای ایجاد شده در برنامه جدید به این مواد درسی می توان اشاره کرد:کلیات سبک شناسی, نثر مصنوع , اسطوره شناسی و ادبیات , ادبیات کودک و نوجوان , ادبیات عامه , مبانی روزنامه نگاری و نشر ,نثرهای داستانی کهن , کارگاه ویرایش 1 و 2, کارگاه ادبیات داستانی , کارگاه متون نمایشی,ترجمه و زبان فارسی , نثر صفویه و قاجاریه و….

 

پس از تصویب نهائی و اجرای آزمایشی برنامه جدید , رفته رفته می توان به تاسیس دو رشته ” متون ادب فارسی”و “ادبیات کاربردی” در عرصه کارشناسی زبان و ادبیات فارسی اندیشید.