کتاب ایوب

استاندارد

قیصر امین پورتقدیم به دوست خوب و همیشه مهربان قیصر امین پور که سالها با کرامتی شگفت بیماریی طاقت سوز را تحمل کرده است ، بی آنکه این ریاضت دشوار لبخند مهربان او را کمرنگ کند. به امید سلامت و شفای کامل و عاجل این جان عاشق:

در برگریز درد لگدکوب می شوی
سروی ، ولی تکیده تر از چوب می شوی

با گیسوان سربی و آن چهرهّ صبور
داری شبیه حضرت ایوب می شوی

قیصر نبود آن که برآمد به جُلجُتا
تو کیستی که یکسره مصلوب می شوی؟!

لبخند بر لبان تو پرپر نمی شود
از موج درد ، گرچه  پر آشوب می شوی

قانون عشق سوختن است و به قدر درد
محبوب آستانهّ محبوب می شوی

مانند آفتاب دلم سخت روشن است
من خواب دیده ام…به خدا خوب می شوی!

                                                آذر  ۸۳

مضامین گمشده 12

استاندارد

نظیری نیشابوری( متوفی۱۰۲۱ ه ق ) از پیشگامان سبک هندی است.صاحب تذکره آتشکده او را “شاعری بی نظیر” می داند و صائب رسیدن به او را خیال می شمرد:

صائب!  چه خیال است رسیدن به نظیری
عرفی به نظیری نرسانید سخن را

دیوان او که حدود ۱۰۰۰۰ بیت دارد ، یک بار به اهتمام دکتر مظاهر مصفا و یک بار به کوشش محمدرضا طاهری منتشر شده است.

درس ادیب اگر بود زمزمهّ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

شاهدان چمن تهیدست اند
جامه سرو تا سر زانوست!

گریزد از صف ما هر که مرد غوغا نیست
کسی که کشته نشد از قبیلهّ ما نیست!

ز بس که گشته ام از درد ِ انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوّت رسیدن نیست!

در دل او درد ما از ناله تاثیری نکرد
برد مرغی نامهّ ما را که بال و پر نداشت!

آن که صد نامهّ ما خواند و جوابی ننوشت
سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت!

نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد

گویا تو برون می روی از سینه وگرنه
جان دادن کس این همه دشوار نباشد!

کشته از بس به هم افتاده کفن نتوان کرد
فکر خورشید قیامت کن و عریانی چند

دولتی بود که مُردیم به هنگام وداع
آن قَدَر زنده نماندیم که محمل برود!

سینهّ پر حسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم خنده را ، شیون شود!

دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

ترسم که در روز جزا گیرند خلقی دامنت
با دیگران باری مکن جوری که با ما کرده ای!

ارباب زمانه آفت دل باشند
چون موج سراب نقش باطل باشند

این کهنه سفینه های از کار شده
خوب است جنازه های ساحل باشند!

یک معرکه خویش را به جایی نزدیم
یک مرتبه حرف خونبهایی نزدیم

صد قافلهّ شهید بر ما بگذشت
ما مرده چنان که دست و پایی نزدیم!

سراغ مرا از کلمات مگیر!

استاندارد

کتاب المواقف نفّری که دو  سه نوبت پیش از این، درباره اش سخن گفتیم یک متن کهن و اصیل صوفیانه است. المواقف از هفتاد و هفت فصل با عنوان “موقف” به وجود آمده است. مواقفی جون “موقف عزّ” , “موقف قرب” , “موقف بحر” , “موقف رحمانیت” , “موقف موت” و….نفّری در هر موقف با عبارتی شطح گونه که بوی مکاشفه می دهد ما را در موقفی از دریافتهای درونی خود نگاه می دارد و بی واسطه از زبان شاهد ازلی با ما سخن می گوید.

 ترجمه سخنان نفّری به واسطه دشواری انتقال مفاهیم و دریافتهایی از این دست بسیار صعب  و از لحاظ زبانی نیازمند تسلط کافی مترجم بر عبارات صوفیانه است .مترجم چنین متنی، حتی در صورت داشتن ذوق و  تتبع و تسلط کافی در این زمینه باز هم خود را در تنگنای عبارت اسیر می بیند. چگونه می توان نابترین دریافتهای یک عارف را که از حوزه ای فراتر از حرف و صوت برخاسته ترجمه و منتقل کرد؟! از سخنان نفّری است که «الحرف لا یعبر عن نفسه فکیف یعبر عنی؟!» یعنی : کلمه خود را بیان نتواند کرد , مرا چگونه تواند؟!

اینک ترجمه ای –هر چند شتاب زده- از بخشهایی از کتاب مواقف:

 

مرا گفت: تو معنای تمامت هستی هستی!

مرا گفت: اگر جز مرا ببینی , هرگزم نخواهی دید!

مرا گفت: آنچه بیش از هر چیز دیگر کیفر می بیند , دل است!

مرا گفت: مرا عزیزانی است که دنیایی ندارند تا آخرتی داشته باشند!

مرا گفت: هر چه خواهی از من بخواه , اما مرا از من مخواه!

مراگفت: سراغ مرا از کلمات مگیر!

مرا گفت: معرفتی که در آن جهل نیست ,معرفتی است که در آن معرفت نیست!

مرا گفت: من آن دورم که علم آن را حس نکند , و آن نزدیکم که دانشش در نیابد!

مرا گفت : اگر کسی از تو در بارهّ من پرسید, از او در مورد خودش بپرس؛ اگر خود را می شناخت , مرا به او معرفی کن, و اگر نمی شناخت مرا به او معرفی نکن که من در [معرفت] خود بر او بسته ام!

مرا گفت: “انا الغنی” , و من خداوندگار را دیدم بی بنده و بنده را دیدم بی خداوندگار؛ و مرا گفت : “انا الرئوف” و من خداوندگار را دیدم در میان بندگان که هر یک دست در دامان او زده بودند!

مرا گفت: تو در هر چیز , مثل بوی جامه ای در جامه ؛ و مرا گفت: “مثل” برای تشبیه نیست , برای بیان حقیقت است, اما تو آن را جز به تشبیه در نمی یابی!

مرا گفت: اگر تو را به ارشاد خلق سرگرم دارم, تو را از خود رانده ام!

مرا گفت: مرا چون کودک یاد کن و چون زن بخوان!

مرا گفت : علم ِ ثابت همان جهل ِ ثابت است!

مرا گفت:دلیل از جنس حجاب و حجاب از جنس عِقاب است!

مرا گفت: کلمه را پس ِ پشت بیفکن و گرنه رستگار نخواهی شد!

مرا گفت: نه کلمه و نه آنچه در اوست ونه آنچه از اوست و نه آنچه برآن دلالت دارد, بر شناساندن من توانا نیست!

مرا گفت: وقتی خود را بی واژه به تو شناساندم, سنگ و گِل با تو سخن خواهند گفت!

مرا گفت : چون از حرف درگذری به جایگاه رویت می رسی!

مرا گفت: به گاه مرگ همان را دیدار خواهی کرد که به گاه زندگی دیدار کرده بودی!

مرا گفت: حجابها پنج گونه اند: حجاب اعیان و حجاب علوم و حجاب حروف و حجاب نامها و حجاب جهل!

مرا گفت: سخن ، حجاب و حجاب سخن است!

مرا گفت: واژه گردنهّ اهریمن است!

مرا گفت: دانایی آن سوی کلمات است!

فرشته ها

استاندارد

بر  گرد  آستان تو طائر ، فرشته ها
مانند  ِسهره های مهاجر ، فرشته ها

هرگز از آستان شما دل نمی کنند
ما زایر توایم و مجاور ، فرشته ها

صف بسته اند یکسره و بوسه می زنند
بر دست و پای این همه زایر ، فرشته ها

گفتی :” فرشته عشق نداند…” بیا ببین
در این حریم ، واله و حایر ، فرشته ها

با بالهای شوق به مقصد رسیده اند
ای حسرت همیشه مسافر! فرشته ها

امشب کنار آینه های حرم شدند
سنگ صبور این دل شاعر ، فرشته ها

…هر چند ما فرشته نبودیم و نیستیم
ابلیس نیستیم هم آخر ، فرشته ها!

در این رسوب روح چگونه رها شوم
از دست این کدورت خاطر ، فرشته ها؟!

نفّری ….. ادونیس …. رویایی

استاندارد

ماجرای تکان دهنده ای که در قرن چهارم  بر حسین منصور حلاج گذشت , باعث شد که کمابیش  دیگر عارفان به نوعی نهانگرایی و تقیه روی بیاورند و البته عظمت فاجعه نیز آن قدر  بود که نگاهها را از همه سو به طرف حلاج منعطف کرد و باعث شد در آن هیاهو ، بسیاری از بزرگان تصوف آن چنان که بودند , دیده نشوند و عظمت آنان به چشم نیاید.

یکی از بزرگترین و اصیل ترین عارفان آن روزگار ،و در عین حال متفاوت ترین آنها، محمد بن عبدالجبار النفّری( به  کسر نون و تشدید فاء) است. نفّری شخصیت بسیار مبهمی دارد. نام  و زادگاه و تاریخ درگذشت و سوانح زندگی او به درستی دانسته نیست. حاجی خلیفه او را درگذشته به سال 354 ه ق دانسته. زادگاه او گویا در نزدیکی کوفه یا بصره بوده  است. مذهب فقهی و  کلامی او را به قرینه زادگاه  و بخشهایی از کتاب المواقف او تشیع دانسته اند. ابن عربی نیز چندبار در فتوحات مکیه از او نام برده است.

کتاب المواقف نثری ناب و متفاوت و خیال انگیز و تاویل پذیر دارد. این اثر را آربری به سال 1934 م برای اولین بار چاپ کرده و پس از آن بارها  به همراه  کتاب المخاطبات او به چاپ رسیده است. شخصیت و زبان متفاوت و درونمایه شگفت انگیز نوشته های این عارف دیرینه در سالهای اخیر در جهان عرب به طرز غریبی شهرت یافته است . منتقدان و روشنفکرانی از قبیل ادونیس به صورت جدی  مجذوب او و زبان آثارش شده اند. به گونه ای که شهرت نفّری در حال حاضر در میان شاعران و منتقدان ادبی عرب بسی بیشتر از شهرت او در میان اصحاب کلام و تصوف است.همین جناب ادونیس به افتخار نام بلند نفّری مجله مشهور ادبی خود را المواقف نامیده است.

در سالهای اخیز برخی از جملات نفّری درکشورهای عربی و بین اهل فرهنگ، حکم مثل رایج  را یافته و به مناسبتهای مختلف در نشریات و کتابها و گفتار ها به کار می رود, از مشهورترین سخنان نفّری این عبارت نغز و شگفت  است : «کلما اتسعت الرویا ضاقت العباره» که گاه به شکل “کلما اتسعت الرویه…” و”.. اتسعت الفکره..” نیز روایت می شود. مفهوم اجمالی و ساده شده این عبارت آن است که هرچه معنا  افزون شود و دیدار ما از حقیقت  گسترش یابد , زبان و عبارت به تنگنا دچار می آید.

نظیر این مضمون کمابیش در سخنان عارفان پارسیگو نیز آمده است. از جمله شیخ محمود شبستری سروده است:

معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید

چو ما از حرف خود در تنگناییم

چرا چیزی دگر بر او فزاییم

جالب اینجاست که شهرت نفّری و سخن او چند سالی است به ادبیات معاصر فارسی نیز رسیده و خواص اهل شعر به او توجه نشان می دهند. از جمله روشنفکران ایرانی که به نفّری ارادتی نشان می دهند ، بیش از همه می توان  به شاعر جریان ساز روزگار ما یدالله رویایی اشاره کرد  . او رویکرد به” حجم” و انتزاع را با توجه به سخن نفّری ، نوعی “گسترش رویا” می شمارد که ایجاز و ابهام و “تنگنای عبارات شعری” را در پی خواهد داشت. او – به سان برخی منتقدان عرب – عکس قضیه بیان شده در سخن نفّری را نیز صادق می داند و می نویسد:

به بیان دیگر، پرهیز از انتزاع وگریز از آبستراکسیون، زندگی زبانی و زبان‌شناختی ِقطعه شعر را (یعنی میدان تجربه را) محدود می‌کند. چنین چیزی مرا به یاد جمله‌ قصار هزارساله‌ای از فرزانه‌ بزرگ، شاعر بصره، عباس نفری می‌اندازد: « هر آنچه به رؤیا وسعت می‌دهد عبارت را تنگ می کند». روی دیگر این سخن به ما می‌گوید: آدم بی رؤیا پر حرف می‌شود . 

البته  ترجمه  رویایی از عبارت نفّری چندان هم  دقیق نیست و به برداشتی نسبتا آزاد  از سخنی ژرف شباهت دارد.

شبانه

استاندارد
  همنفس
با تغزل ستاره ها
خلوت خیالی من و تو
پا گرفته است…

تو درخت می شوی
جوانه می زنی
حرفهای عاشقانه می زنی
من نسیم می شوم
در ملایم  ِ عبور من
گیسوان خویش را
شانه می زنی…

چشمهای خسته ستاره ها که بسته می شود
تازه تو به اوج می رسی،
آفتاب
در نگاه تو طلوع می کند
صبح را
با سلام تو شروع می کند…

باز هم به جای  شب به خیر
روز خوش عزیز من!

معرفی یک کتاب

استاندارد

 از واژه تا صدا

مقالاتی پیرامون ادبیات و پیشینه رادیو

محمدرضا ترکی‌

آذر 1382

 ناشر : طرح آینده

شمارگان : ۲۰۰۰

 از واژه تا صدا هفت مقاله پیرامون ادبیات و رادیو را در بر دارد. در بخش نخست ، یعنی” رادیو و زبان فارسی”  به این نکته پرداخته شده که رادیو از میان رسانه های موجود بیشترین رابطه و سنخیت را با زبان و ادبیات دارد و بیش از اغلب رسانه ها از کلمه و کلام سود می برد…اما با وجود این سنخیت و همخونی،  رادیو  در کنار خدمات چشمگیر خویش به زبان فارسی ، خواسته یا ناخواسته ، لطماتی نیز بر پیکر این زبان وارد کرده است.

بخش دوم کتاب‌ با عنوان ‌ “اصول‌‌ بلاغت‌ رادیویی”‌  تلاشی است برای تطبیق قواعد دانش بلاغت بر رسانه ای به نام رادیو و شناخت قواعد حاکم بر بلاغت رادیویی. 

” ظرفیت‌های‌ نمایشی‌ متون‌ ادب‌ فارسی‌” مقاله دیگری است که می تواند به نویسندگان نمایشهای رادیویی در استفاده درست و هنری از متون کهن یاری کند.

 در مقاله چهارم این اثر به رابطه شعر نو و رادیو  و “تاریخچه پخش شعر نو از رادیو ” و تلاشهای کسانی چون مهدی اخوان ثالث در این زمینه اشاره رفته است.

 

‌”رادیو در کودتای ۲۸ مرداد” از  بخشهای تاریخی و  خواندنی این اثر است. نویسنده  از رهگذر اسناد موجود به اتفاقات ناگفته و  کمتر گفته شده این رویداد مهم تاریخ معاصر نقب می زند و  با گذاشتن علامت سوال و ابهام در کنار حوادثی  که در این روز  در رادیو اتفاق افتاده خواننده را به تامل بیشتر دعوت می کند.

 نویسنده  در مبحث “پیشینه‌ پخش‌ مستقیم‌ مذاکرات‌ مجلس‌ از رادیو ”  که مقاله بعدی این اثر است ، ما را به دوره هفدهم مجلس شورای ملی و حوادث پر التهاب آن روزگار می برد.

و اما فصل‌ پایانی‌‌ “توصیه‌هایی‌‌ به‌ گویندگان‌ پخش‌ رادیو” نام دارد.