گل پیاده ، گل سوار

استاندارد

یکی از دلایلی که باعث می شود نسل امروز, حتی گاه استادان ادبیات , از درک درست متون کهن , بویژه شعر فارسی ناتوان بمانند و در شرح سخن پیشینیان به توجیهات عجیب و غریب متوسل شوند, تغییرات عمده فرهنگی در این روزگار و فراموش شدن بسیاری از مفاهیم فرهنگ گذشته است. بسیاری از نکاتی که در گذشته برای مردم کوچه و بازار هم واضح و بدیهی بود, امروزه از خاطرها و  خاطره ها رخت بربسته و مردمان دوران دیجیتال با آن هیچ آشنایی ندارند!

 برای بچه هایی که طبیعت و گل و بلبل را عمدتا از  شیشه تلویزیون می بینند, طبیعی است که تنوع گلها و پرندگان را در شعر – مثلا منوچهری –درک نکنند. بدین ترتیب اگر تا چند سال دیگر با کودکان – و حتی بزرگسالانی – رو به رو شدید که فرق کلاغ و بلبل را  هم نمی دانند زیاد نباید تعجب بکنید و بر آنان خرده بگیرید! وقتی وضع گل و بلبل که از عناصر رایج شعر فارسی است این گونه باشد, تکلیف بقیه مسائل از پیش روشن است!

به عنوان مثال ، یکی از تعبیراتی که برای پیشینیان ما کاملا آشنا بوده و برای ما تقریبا نامانوس است , موضوع “گل پیاده” و “گل سواره” است. قدیمی ها گلهایی را که ساقه دارند و مثل سوسن و نرگس و لاله دارای درخت و بوته بزرگ نیستند , گل پیاده می گفتند و  گلهایی را که مثل  شکوفه بادام بر شاخ درختهای تناور می رویند گل سوار می خواندند.

با توجه به همین معنی از “گل پیاده” و “گل سوار” است که ابیاتی از این دست قابل فهم می شوند:

باغ سلام می کند, سرو قیام می کند
سبزه پیاده می رود, غنچه سوار می رسد

چون سبزه شو پیاده, زیرا در این گلستان
دلبر چو گل سوار است, باقی همه پیاده

یکی جوقی[=گروهی] پیاده همچو سبزه

دگر جوقی چو شاخ گل سواران  (مولوی)

گردون گل پیاده نماید به چشم من
امروز کیست بر سخن از من سوارتر؟

نهال عمر ابد با کمال رعنایی

گل پیاده نماید نظر به قامت دوست (صائب)

در این میان خاقانی بهره فنی تری از این تعبیر برده است. او در قصیده مشهور «منطق الطیر» آنجا که به توصیف باغ پرداخته , سروده است:

هر سوی از جوی جوی رقعه شطرنج بود

بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب

او از جویبارهایی که با نظم خاص در معماری باغهای سنتی وجود داشت, به یاد رقعه و صفحه شطرنج می افتد و از غنچه های گل پیاده که بر خاک روییده اند , صف “بیدق” و پیادگان بازی شطرنج را به خاطر آورده است!

چرا شاعران زن کم شمارند؟!

استاندارد

طبق آماری که برخی طرفداران حقوق زن منتشر کرده اند ، در سراسر ادبیات فارسی ، از رودکی تا امروز ، در برابر ۸۰۰۰ شاعر شناخته شده مرد ، تنها ۴۰۰ شاعر زن وجود داشته اند! این رقم در فرهنگنامه زنان پارسیگو که شاعران سراسر قلمرو  زبان فارسی را در بر می گیرد – یعنی ایران و افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و…- به ۱۰۰۰ نام افزایش می یابد. در دنیای عرب نیز طبق گزارش معجم الشاعرات فی الجاهلیه و الاسلام از دوره جاهلیت تا دوره اسلامی – به استثنای روزگار معاصر-  می توان به نام و زندگی نامه بیش از ۵۰۰  شاعر زن اشاره کرد.راستی چرا این چنین است و چرا شاعران زن ، نسبت به مردان ، کم شمار به نظر می رسند؟

اگر پاسخ این سوال را از مردگرایان روزگار  طلب کنیم، پوزخندی می زنند و می گویند: پر واضح است که زن جماعت استعداد شاعری ندارند و نمی توانند با مردان در این عرصه رقابت کنند! و اگر همین پرسش را با یکی از جماعت فمنیست – کثرالله امثالهم ! – مطرح کنیم ، چینی به ابروان می افکنند و تقصیر  را یکسره به گردن  «پیشینه تاریخی مرد سالار » و « زیربنای فرهنگی جامعه» می افکنند که در طی قرون متمادی با ظلم و ستم و تبعیض هر گونه امکان رشد و شکوفایی و خلاقیت را از زن ایرانی و شرقی سلب کرده است!

واقعیت آن است که این هردو نگاه به شدت بسته و  اسیر نگرش جنسیتی هستند و هیچ به این نکته توجه ندارند که شاعری از سرچشمه شعور انسانی می جوشد و زنانگی و مردانگی و پیری و جوانی و عوارضی از این دست نمی تواند فی نفسه آن را محدود کند. هر شاعری پیش از آنکه زن یا مرد باشد ، انسانی است با شعوری خلاق و احساس و عاطفه ای معمولا  سرشارتر و نیرومند تر از انسانهای معمولی!

اگر سنتی که در گذشته در زمینه نگارش تذکره (زندگی نامه ) شاعران زن وجود داشت و آثاری چون اشعار النساء (تالیف ابوعبدالله مرزبانی خراسانی ، متوفی ۳۸۴ ه ق ) و اشعار الجواری (تالیف مفجع بصری، متوفی ۳۲۷ ه ق) و الاماء الشواعر (تالیف ابوالفرج اصفهانی ، متوفی ۳۵۶ ه ق ) و النساء الشواعر ( تالیف ابن الطراح ، متوفی ۷۲۰ ه ق) و کتاب بلاغات النساء از ابن طیفور (متوفی ۲۸۰ ه ق) را در تاریخ ادبیات این سوی جهان پدید آورده است ، تداوم می یافت ، ما امروز بهتر و علمی تر از این می توانستیم در مورد صحت و سقم این آمارها و دیدگاهها سخن بگوییم.

 بی آنکه بخواهیم تاثیر شرایط اجتماعی گذشته را – با وجود  سیاه نمایی ها و مبالغه هایی که در مورد آن صورت می گیرد – یکسره نادیده بگیریم ، می توانیم به عامل واقعی تری اشاره کنیم که باعث می شده زنان ، در گذشته کمتر به شعر و شاعری رسمی و حرفه ای روی بیاورند.  این عامل به ماهیت “ادبیات رسمی” ما در گذشته بازمی گردد.

 شاعری در گذشته سرزمین ما- جدا از ادبیات خانقاهی و عرفانی که آن هم از ادبیات مردانه دیگری حمایت می کرد – عمدتا  در دو وادی “قصیده گویی” و مدیحه گستری و “غزل” و سخن عاشقانه منحصر و محصور بوده است. شاعران قدیم  یا باید “مدح ممدوح” می گفتند و از طریق گرفتن صله از پادشاهان و دیگر اصحاب قدرت و ثروت ، چیزی به جیب می زدند ، یا  باید زبان به “تغزل” می گشودند و می کوشیدند با شعری دلاویز در دل معشوق رخنه کنند و دامن وصالی به کف بیاورند!

ورود به این دو عرصه  در گذشته به مقتضای طبع و سرشت مردان ، برای آنان امری طبیعی و دست کم متداول بود ، اما برای زنان ، به واسطه سرشت و خوی زن شرقی ، امری مطلوب و خواستنی شمرده نمی شد. زنان فرهیخته روزگارقدیم که اندک هم نبودند ، ترجیح می دادند به جای چاپلوسی برای اصحاب قدرت و جاه و یا فرود آمدن از اریکه معشوقی و  ناز و روی آوردن به عجز و لابه و نیاز عاشقانه بر درگاه جنس مرد – به شیوه برخی از زنان شاعر این زمانه! – عطای شاعری رسمی را به لقای آن ببخشند و راه دیگری  برای بیان احساسات و عواطف خودشان انتخاب کنند.

این راه ، همانا ادبیات غیر رسمی و به اصطلاح “عامیانه” بود. اگر به لالایی های مادرانه و بسیاری از تصنیفها و ترانه های محلی و اغلب متلها و قصه های روستایی و …گوش بسپاریم ، صدای زنی را می شنویم که  احساسات و رنجهای فروخورده خود را نجیبانه نغمه سرکرده است! اگر نام و نشان شاعران و آفرینندگان ادبیات عامیانه که اغلب یا بسیاری از آنها زن بوده اند ، بخلاف  نوع شاعران رسمی ، برجای نمانده ، به این علت است که هیچ دربار و نهاد رسمی از آنها حمایت نکرده است و این سروده ها که از قضا صمیمانه ترین بخش از ادبیات ما را تشکیل می دهد ، سینه به سینه به ما رسیده و بخش عمده ای از آنها نیز در غوغای زمان – مثل نام آفرینندگانشان – از یادها رفته است!

دوبیتی های دوگانه سوز چند صدایی!!

استاندارد

اوس محمود:

فدای وصله های چاک چاکت
مو از شرمندگی گشتم هلاکت

نشد نفتی سر سفره ت بیارُم
نه بنزینی بریزُم توی باکت!!

بهزاد خان:

چرا این قدر بنزین دود کردی
محیط زیست را نابود کردی

بکش حالا جزای کار خود را
محمد را چرا محمود کردی؟!

آبجی فروغ:

نمی گویم که آن یا این بیاور
برای خانه ام آذین بیاور،

به جای هر دریچه یا چراغی
برایم مهربان! بنزین بیاور!

بی اُتول:

بنازم همتی با این بلندی
چو کارت سوخت اندر هوشمندی

چه دولت را چنین فناوری بود
که بنزین را کند سهمیه بندی؟!

دلال باشی:

چنین اوراق منگراین خفن را
ز کارت سوختش سود است من را

الهی خیر بیند از جوونیش
به ما انداخت هرکس این لگن را!!

م.ر.ت:

الهی غیر خوشحالی نباشه
شعار و حرف پوشالی نباشه

تموم دورهّ سهمیه بندی
الهی باکتون خالی نباشه!

 


دوستان گرامی برای بردن فیض اتمّ و اکمل به وبلاگ استاد ابن محمود مراجعه فرمایند.

ترجمه ترانه ای مشهور از نزار قبانی

استاندارد

 

نامه ای از زیر آب

گر حبیب من تویی…یاریم نما
تا بکوچم از دیار تو
گر طبیب من تویی…یاریم نما
تا رها شوم ز عشقِ ِ دردبار تو
گر مرا خبر ز عشق بود و رنجهاش
کی دچار می شدم؟!
گر مرا خبر ز بحر بود و ژرفناش
کی به لجّه رهسپار می شدم؟!….
گر خبر ز انتهای راه داشتم
از نخست ، پا در آن نمی گذاشتم…

دل سپرده ام به تو …یاد ده مرا
تا چگونه دل ز تو رها کنم
یاد ده که ریشه های عشق را چگونه بَرکَنَم زعمق جان
یاد ده چگونه می شود که اشک جان دهد میان دیدگان
باز گو چگونه می شود که قلبها
جان نثار می کنند،
شوقها چگونه انتحار می کنند؟!

آه اگر تو راست دست یاوری…
وارهان مرا ز موج
زان که نیست آشنایی ام به شیوهّ شناوری
موج آبی دو چشم تو…می کشاندم به ژرفنا
من بدون تجربه به کار عاشقی…
بدون هیچ قایقی
هیچ اگر من از محبت تو بهره برده ام
دستهای من بگیر
زان که پای تا به سر
دل سپرده ام
من به زیر آب می کشم نفس…
من …غرقه…
غرقه…
غرقه می شوم…

متن عربی را در اینجا  ببینید.

گزارش ایسنا در باره خط فارسی و ضرورت صیانت از آن

استاندارد

خط فارسی را دریابید!

چندی پیش جمعی از استادان زبان و ادبیات فارسی در بیانیه‌ی هشداردهنده‌ای، از وضع خط فارسی در فضای کامپیوتر و ارتباطات سیار، ابراز نگرانی، و بر ضرورت صیانت از این خط تأکید کردند.

و این بیانیه‌ی نگران‌کننده

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، امضاکنندگان در این بیانیه، با یاد کردن از اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، که بر اهمیت خط فارسی به‌عنوان «خط رسمی و مشترک مردم ایران» تأکید ورزیده، متذکر شده بودند: در سال‌های اخیر تحولات گسترده و شتابان در عرصه‌ی فن‌آوری – بویژه در رایانه (کامپیوتر) و ارتباطات سیار – باعث شده که متخصصان ما نتوانند در زمینه‌ی تطابق بخشیدن خط فارسی با فن‌آوری‌های نوین، چنان که باید و شاید، چاره‌اندیشی کنند و همچون جوامع دیگر در این زمینه تدبیری بایسته و جامع بیندیشند.

این افراد که در میان آن‌ها نام‌هایی همچون: محمدرضا شفیعی کدکنی، مظاهر مصفا، علی شیخ‌الاسلامی، اسماعیل حاکمی، جلیل تجلیل و علی‌محمد حق‌شناس به‌چشم می‌خورد، همچنین تأکید کرده بودند: بایسته است دست‌اندرکاران وزارت ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات، این موضوع را کاملا جدی و اساسی تلقی کنند و شایسته است که مسؤولان فرهنگستان زبان فارسی و شورای انقلاب فرهنگی و اصحاب رسانه‌های گروهی و همه‌ی اهل فرهنگ در این زمینه از هیچ کوشش و رهنمودی مضایقه نفرمایند. همچنین در زمینه‌ی صیانت از اصل پانزدهم قانون اساسی، وظایف و مسؤولیت‌هایی متوجه مجلس شورای اسلامی است که نمایندگان محترم، خود بدان واقف‌اند و نیازی به یاد‌آوری آن نیست.

دیگران هم

پیرو این موضوع هشت نماینده‌ی مجلس در تذکری به وزیر ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات، ضرورت صیانت از خط فارسی در فضای رایانه و ارتباطات سیار را خاطرنشان کردند.

به‌تازگی نیز منصور واعظی – دبیر شورای فرهنگ عمومی – متذکر شد: طرح صیانت از خط و زبان فارسی، ترویج آن و کنترل خط و زبان بیگانه را در برنامه‌های‌مان داریم، که کمیته‌ی هویت ملی قرار است، شاخص‌های هویت ملی را در این‌باره تصویب کند.

او همچنین افزود: اس.ام.اس (پیام کوتاه) را باید با زبان فارسی بنویسیم. نوشته‌ی چراغ سر چهارراه‌ها هم باید فارسی باشد.

ادبیاتی‌ها چه گفتند

به خواندن ادامه دهید

ماخذ ” کتیبه ” اخوان

استاندارد

کسی راز مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند!

کتیبه از گرامی ترین یادگاران مرحوم مهدی اخوان ثالث و از ارجمندترین سروده ها در قالب نو نیمایی است. کتیبه تمثیلی دل نشین است با درون مایه سرشار اجتماعی و فلسفی، از آن دست سروده ها و روایتها که تنها شاعران بزرگی چون اخوان می توانند بسرایند .

در مورد کتیبه و شرح و تفسیر آن فراوان گفته اند و نوشته اند ، اما شاید نکته ای که کمتر بدان پرداخته اند ، ماخذ و منشا الهام این سروده ماندگار است. اخوان خود در آغاز کتیبه به اجمال ، ماخذ سروده اش  را که ضرب المثلی کهن از امثال عرب است ، معرفی کرده است: « اطمع من قالب الصخره ». در اینجا می کوشیم مآخذ این ضرب المثل و مفهوم آن را شرح دهیم. احتمالا از این راه معنی شعر به شکل دقیق تری در ذهن ما شکل خواهد بست و با دخل و تصرفهای هنرمندانه و بهره گیری خلاقانه سراینده کتیبه که به کمک مثلی به ظاهر ساده اثری مثال زدنی آفریده بیشتر آشنا خواهیم شد.

ضرب المثل “اطمع من قالب الصخره ” [= آزمندتر ازبرگرداننده صخره ]در کتابهای جمهره الامثال، از آثار ابوهلال عسکری (متوفی ۳۹۵ ه ق) و چند اثر دیگر در زمینه امثال عرب که به آنها اشاره خواهد شد، آمده است. ابوهلال این ضرب المثل را در بخش دیگری از کتاب خود به صورت: « الهف من قالب الصخره » [= افسوس مند تر از برگردا ننده صخره ] نیز ضبط کرده است. همین مثل در کتابهای ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب از نوشته های ابومنصور ثعالبی (۳۵۰- ۴۲۹ ه ق) و المستصقی فی امثال العرب زمخشری (۴۶۷- ۵۳۸ ه ق) و مجمع الامثال میدانی (متوفی ۵۱۸ ه ق) نیز آمده و اخوان گویا از طریق کتاب میدانی با این مثل آشنا شده است. اما شرح این ضرب المثل و حکایت آن از زبان جوامع الحکایات عوفی خواندنی تر است:

 مردی بود از بنی معد که او را “قالب الصخره” خواندندی و در عرب به طمع مثل به وی زدندی چنان‌که گفتندی: “اطمع من قالب الصخره” یعنی طمعکارتر از برگرداننده سنگ. گویند روزی به بلاد یمن می‌رفت. سنگی را دید در راه نهاده و به زبان عبری چیزی بر آن نوشته که “مرا بگردان تا تو را فایده باشد!” پس مسکین به طمع فاسد، کوشش بسیار کرد تا آن را برگردانید و بر طرف دیگر نوشته دید که “رب طمع یهدی الی طبع” ای بسا طمع که زنگ یأس بر آیینه ضمیر نشاند چون آن بدید و از آن رنج بسیار دیده بود، از غایت غصه … سر خود بر آن می‌زد تا آن‌گاه که دماغش پریشان شده و روح او از قالب جدا شد، و بدین سبب در عرب مثل شد.

البته در کتاب ثعالبی به جای خط عبری «خط مُسند» آمده که به معنی « خط حِمیَری » است . بعید نیست که کلمه حمیری در نسخه های جوامع الحکایات به عبری بدل شده باشد! «رب طمع یهدی الی الطَبَع» نیز که خود مثلی است در زبان عرب ، چنان که در کتاب زهرالاکم فی الامثال و الحکم آمده ، بدین معنی است که چه بسا آز و طمع به آلودگی به همه عیوب می انجامد!

“ز شیر شتر خوردن…” از آن کیست؟

استاندارد

ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار

که تخت عجم را کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!

این دو بیت با وجود شهرت فراوانی که دارند  و با آنکه در برخی چاپهای متداول شاهنامه ، در بخش “نامه رستم فرخزاد به سعد وقاص” نقل شده اند ، به دلایل متعدد از استاد طوس نیستند. به همین علت است که در  چاپ خالقی مطلق  نیز به نشانه الحاقی بودن در میان [ ] آمده اند.

آقای ابوالفضل خطیبی – از شاهنامه شناسان معتبر این روزگار- در مقاله ای که پیش از این در نشر دانش منتشر کرده اند ، دلایل متعددی بر الحاقی بودن این بیتها اقامه کرده اند ، از این قبیل که (۱)این ابیات را در نسخه های کهن تر شاهنامه نمی توان یافت .(۲) ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد  بسیار ضعیف است و همچون وصله ای ناجور گویا به متن شاهنامه سنجاق شده اند و با حذف آنها خللی بر سیر داستان وارد نمی شود (۳)”تفو” از واژه ها شاهنامه نیست و جز در یکی دو بیت الحاقی و مشکوک دیگر نیامده و از همه مهم تر اینکه(۴) تحقیر قومی به بهانه نوشیدن – مثلا – شیر شتر و برپایه نگرشهای  قومی و نژادپرستانه دور از شان شاعر و اندیشمند بزرگی چون فردوسی است. اساسا در سراسر شاهنامه نمی توان چیزی یافت که بر ستیزه شاعر آن با دیگر نژادها و اقوام – صرفا – به خاطر مسائل نژادی دلالت کند.  از همه اینها گذشته باید توجه داشت که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده اند و حتی به فرض صحت ، لزوما بیانگر دیدگاه خود شاعر نیستند و…

حال که دانستیم این ابیات، به حکیم طوس و اثر انسانی و ارجمندی چون شاهنامه تعلق ندارند ، این سوال پیش می آید که این ابیات از کجا آمده اند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید نظری بیفکنیم به کتاب قصه حمزه که ظاهرا قدیمی ترین ماخذی است  که این ابیات در آن، با کمی تفاوت، آمده اند.قصه حمزه یکی از کهن ترین روایتهای عامیانه است و آن را از  زمره حکایات عیاران و جوانمردان می توان شمرد. تحریرهای مختلفی از این قصه سنتی که قرنها ورد زبان نقالان و قصاصان بوده وجود دارد که از آن جمله به رموز حمزه و حمزه نامه و حمزه صاحب قران و …می توان اشاره کرد. روایت کهنی  از این قصه نیز به زبان عربی وجود دارد که هنوز در سرزمینهای عربی مشهور است.مرحوم دکتر جعفر شعار قصه حمزه را در سال ۱۳۴۷ در دو جلد منتشر کرده است.در  چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمده اند:

به شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بدین جا رسیده ست کار

که ملک عجم شان کند آرزو
تهو باد بر چرخ گردان تهو !

همان گونه که ملاحظه می فرمایید  بین متن این بیتها در حمزه نامه با بیتهای منسوب به شاهنامه تفاوت معناداری  مشاهده می شود . این تفاوت این گمان را تقویت می کند که کاتبان حمزه نامه یا مولف اصلی، آن را از شاهنامه به وام نگرفته اند. در نقل حمزه نامه به جای «تفو» « تهو» آمده که واژه ای کهن به همان معنی”تفو” است  و به نظر می رسد از اصالت بیشتری برخوردار است. گویا کاتبان شاهنامه بعدا “تهو ” را با تعبیر مانوس تر “تفو” عوض کرده اند.سیاق کاربرد این ابیات در حمزه نامه – بخلاف شاهنامه – طبیعی  به نظر می رسد و مفهوم آن نیز با روایت کاتبان شاهنامه به شکل  معناداری متفاوت است.

در روایت حمزه نامه، حمزه – قهرمان داستان – وارد دربار خسرو انوشیروان می شود و به واسطه خدمات و شجاعتهایی که از خود نشان می دهد ، مورد توجه پادشاه ایران  قرار می گیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او رشک می برند و «تاجها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده! به شیر شتر خوردن و ….» مفهوم ابیات حمزه نامه ظاهرا این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافته و در ملک عجم او را طلب و آرزو می کنند…!

بر این اساس، این ابیات حتی در حمزه نامه هم مفهوم نژادپرستانه ندارند و آنچه برخی به اصرار  و تعصب تمام می خواهند به آزادمردی با فرهنگ چون فردوسی نسبت بدهند، از خلال عبارات این کتاب نیز فهمیده نمی شود، چون منظور از “عرب” در ابیات حمزه نامه قوم خاصی نیست، بلکه شخصی خاص، یعنی قهرمان داستان( حمزه) مورد نظر است.

تاریخ دقیق تالیف قصه حمزه دانسته نیست.دکتر ذییح الله صفا معتقد بودند که کتاب قصه حمزه به دستور حمزه بن عبدالله خارجی که در قرن دوم هجری در نواحی شرقی ایران دستگاه حکومت داشته تالیف شده است. بر اساس این دیدگاه سابقه کتاب قصه حمزه به پیش از روزگار سروده شدن شاهنامه باز می گردد ،ولی هیچ قرینه تاریخی یا درون متنی وجود ندارد که سخن نویسنده محترم تاریخ ادبیات در ایران را تایید کند. به هرحال آنچه ما  در مورد ماخذ این بیتها احتمال داده ایم نیز تنها یک احتمال است و  اینکه آیا  کاتبان شاهنامه این دو بیت جنجالی را از حمزه نامه که افسانه ای بسیار رایج در آن روزگار بوده  گرفته اند یا از جایی دیگر،  یا از پیش خود آنها را افزوده اند ، معلوم نیست. به قول علما :” الله اعلم”!

باد استغنا

استاندارد

زمین فسرد و زمان مرد و آسمان گم شد
تبارنامهّ خونین عاشقان گم شد

غبار غفلت و تردید آن چنان برخاست
که آفتاب یقین در مه گمان گم شد

محاق دور قمر ریخت بر در و دیوار
یگانه پنجرهّ رو به آسمان گم شد

دریغ و درد که در گرگ و میش حادثه ها
هزار گلهّ انسان بی شبان گم شد

کپک زدند صداها و واژه ها پوسید
ز بس صداقت و ایمان که پای نان گم شد

زبون شدند زبانها و باد استغنا*
چنان وزید که آرامش از جهان گم شد…

هنوز اول عشق است…گر چه معنی عشق
در ابتذال شب آخرالزمان گم شد.

                                            مهر ۷۶

*در تاریخ جهان گشا در توصیف فتنه مغول این سخن شگفت نقل شده است:
“…باد بی نیازی خداوند است که می وزد، سامان سخن گفتن نیست!”

ترجمه سروده هایی از سعدی یوسف

استاندارد

میراث

پنجره بارانییک قطره
قطره ای دیگر ، آن گاه قطره ای دیگر
قطرات کشیدهّ باران بر این پنجره
مثل نشانه های تعجب…

چندی بعد اردیبهشت با روح و رایحه هایش
چون جهانگردی رخت برمی بندد
و نشانه های تعجب را روی غبار پنجره جا می گذارد
و ماندگاری را برای من به میراث می نهد…

 

در غربت بیابان

در غربت بیابان
در دل رملهای جاودان و فریادهای گنگ صحرا
نه گوری برایش کندند
نه پیش از مرگ لبانش را با آبی مرطوب کردند
و نه به حرفهای ماسه ای و نا بهنجارش گوش سپردند
که هیچ یک را یارای آن نبود
تا گوری برایش حفر کند
لبانش را لمس کند
و حرفهایش را بشنود
زیرا همهّ آنها ، همچون او
جان سپرده بودند
در غربت بیابان.*

*بخشی از سروده ای نسبتا بلند.

گربه لوژی!!

استاندارد

دانش “گربه شناسی” یکی از عرصه هایی است که اگر مسئولان محترم دانشگاههای آزاد یا پیام نور به ابعاد گسترده آن پی برده بودند ، تا به حال شاهد برگزاری چند دوره دکتری آن بودیم! با آنکه در طول تاریخ گربه شناسان بزرگی ، مثل مرحوم عبید زاکانی – سراینده موش و گربه – و  دیگران ظهور کرده اند ، اما تا به حال هیچ تنابنده ای کاملا از خصایص این موجود اسرار آمیز باخبر نشده و آن را  هم که خبر شد خبری باز نیامد! اگر بخواهیم به صورت فشرده و در حد ۲ واحد در مورد گربه ها اطلاع زسانی کنیم ، به این ویژگیها می توان اشاره کرد:

گربه ها معروف به بی حیایی و بی چشم و رویی هستند. هر چه به آنها خوبی کنید ، انگار نکرده اید! ویژگی دیگر گربه ها این است که اگر دستشان به گوشت رسید که رسید، وگرنه دماغشان را با دستمال کاغذی می گیرند و می گویند: «پیف چه بوی گندی میده!» البته این اصل هم مثل سایر اصول عالم کلیت ندارد و چه بسا گربه هایی  هستند که دستشان به انواع و اقسام گوشت می رسد ، اما به خلایق که می رسند می گویند:« ای بابا این جیفه مال دنیا رو ولش!»

از ویژگیهای مهم یک گربه سبیل اوست که به دقت رادار کار می کند.  گربه ها به کمک این سبیل ، علاوه بر شیروانیهای داغ می توانند  در دل سیاه شب از روی باریک ترین و بلندترین دیوارها عبور کنند. مع ذلک نمی دانیم چه سرّی است که  مقادیر معتنابهی گربه را می بینیم که روز روشن  و در خیابان صاف ، همین طور کج کج را می روند! به نظر کارشناسان حتی در صورت تداوم طرح امنیت اجتماعی و دود دادن سبیلهای این موجودات، عمرا این قسم گربه ها و گربه سانها به هیچ صراطی مستقیم بشوند!

گربه شناس بزرگی  فرموده اند:

گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ

که باتوجه به صنعت مراعات نظیر بین گربه و شیر و پلنگ “لیک موش” هم باید نوعی موش دوپا و امثال آن باشد! البته گربه و موش ظاهرا با هم تضاد دارند ، اما زیاد روی این تضاد نمی شود حساب کرد، چون مواردی از وحدت تاکتیکی آنها گزارش شده و برخی در این مورد گفته اند:

از صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال!

اما موضوع مهم در گربه لوژی ، مبحث “اصناف و اقسام گربه ها”ست که ذیلا و محض نمونه به برخی از  آنها اشاره می کنیم:

۱. گربه عابد: کار این گربه ها جانماز آب کشیدن و ادای “میو” از مخرج است. در وصف این نوع گربه یکی از پیشکسوتان گربه شناسی سروده است:” غرّه مشو که گربه عابد نماز کرد!”

۲. گربه زاهد: تقریبا همان گربه عابد است با این تفاوت که به نان و پنیر و بوقلمونی قانع است!

۳. گربه مرتضی علی: گربه ای است که از هر ارتفاعی رهایش کنند ، آخر الامر با همان چارچنگولش می آید پایین. حرف حرف خودش است و دایره مشاورانش را گسترش نمی دهد!

۴. گربه دزد: از نشانه های این گربه آن است که تا چوب برداری فرار می کند!

۵. گربه مسکین: گربه ای است که بال و پر ندارد. ( لابد بقیه دارند!) و در باره او گفته اند:

گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی

البته منظور شاعر از “روی زمین” دقیقا “بالای درخت” است ، چون گنجشکها این قدر حالیشان هست که روی زمین تخم نگذارند!

۶. گربه مصاحب بابا: ظاهرا از گرانبهاترین انواع گربه است ، چون  بعضی وراث حاضرند  آن را با یک استر چموش لگد زن عوض کنند:

 آن استر چموش لگدزن از آن من
آن گربه مصاحب بابا از آن تو!

یکی از صنایع مستظرفه از گذشته تا کنون “گربه شانه کردن ” و “گربه رقصانی” است و عده ای در این زمینه ید طولا دارند!این را نیز بگوییم که موفقیت در  این فن شریف ارتباط زیادی به دانستن موسیقی و  هنر حرکات موزون  و غیره ندارد و فقط کافی است که آدم کمی «موذیسین!» باشد.نکته آخر اینکه در شعر فارسی بیش از هر حیوان دیگری اسم گربه را برده اند. به عنوان مثال:

گربه تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو… 

گربه کاشانه رندان قدمی خواهی زد…

گربه خاک قدمت سجده میسر گردد…و از این قبیل گرُبیّات!