گزارش درس‌گفتار خاقانی و سفر به کوی مغان

استاندارد

۱۶-۸-۱۷-۱۵۴۴۱img_5788

آناهید خزیر

دکتر محمدرضا ترکی در بیست‌ونهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خاقانی که چهارشنبه ۲۷ مرداد با عنوان «خاقانی و سفر کوی مغان» برگزار ‌شد، در مرکز فرهنگی شهر کتاب، به تحلیل قصیده‌ «جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا» پرداخت.

وی سخنانش را این‌گونه آغاز کرد و گفت: شیوه‌ بدیعی که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است به سبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازک‌اندیشی و کاربرد استادانه صنایع ادبی، زبانزد است. واژه‌ها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکه‌ای درهم‌تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خورده‌اند. این شیوه را در بسیاری از قصائد و غزل‌های خاقانی می‌توان دید. خاقانی در نظر فضلای ما و کسانی که نام او را شنیده‌اند، شاعری جدی و زمخت و با سخن پُرطنطنه و اشرافی به نظر می‌آید. این تا حدودی باعث می‌شود که از او فاصله بگیرند و از شکوهی که دارد دچار ترس بشوند؛ اما تصویر واقعی او این نیست. خاقانی صاحب لطیف‌ترین غزلیات است و از قضا یک جریان قوی عرفانی در شعر او وجود دارد.

خاقانی صاحب لطیف‌ترین غزلیات است

ترکی به نقل قولی از شمس تبریزی پرداخت و یادآور شد: شمس تبریزی درباره خاقانی می‌گوید: «آن دو بیت خاقانی می‌ارزد سنایی را و فخری‌نامه‌ی او را». در حالی که سنایی، قبل از مولانا، کوه بزرگ عرفان در فرهنگ اسلامی است. حالا کسی مثل شمس دو بیت خاقانی را با تمام «حدیقه الحقیقه»، که از امهات کتب عرفانی است، مقایسه می‌کند و می‌گوید که آن دو بیت می‌ارزد به فخری‌نامه و خودِ سنایی! حرف عجیبی است. یا جامی را ببینید که چگونه درباره‌ی خاقانی بحث می‌کند، به عنوان عارف کامل. اما محققانِ روزگار ما این نگاه را ندارند و گرایش‌های عرفانی خاقانی را انکار می‌کنند. حتی بعضی‌ها می‌گویند که خاقانی ادای عرفان را درآورده است و از باب تقلید سخنان عارفانه هم گفته است. در حالی که عنوان اصلی خاقانی «حقایقی خاقانی» است. حقایقی یعنی عارف.

جمهور محققان معاصر می‌گویند که «حقایقی» تخلص اول او بوده است. این حرف دقیقی نیست. خاقانی تا پایان، عنوان حقایقی خود را داشته است: «حسان العجم حقایقی خاقانی». این نشان دهنده‌ بُعد عرفانی اوست. اما یک نکته را باید توجه داشت: عرفان خاقانی با عرفان حلاج و بایزید و جنید فرق می‌کند و همین تفاوت است که برخی به عرفان او به دیده‌ انکار می‌نگرند؛ چون تصویری که از عارف دارند کسی است مثل حلاج و بایزید. واقع آن است که خاقانی عارف است؛ اما نه آن عارفِ صوفیِ زاهد و از جنس عرفانی که در خراسان شکل گرفته بود، در قرن چهار و پنج. عرفان خاقانی از جنس عرفان قلندران است. او رسماً خودش را «قلندر» می‌نامد. این عرفانِ قلندری خاقانی از سه جهت قابل اثبات است: یکی از جهت آثار اوست. خاقانی بارها و بارها تعبیر قلندری را در شعر خودش آورده است؛ مثل این بیت: «ما حضرت عشق را ندیمیم/ در کوی قلندری مقیمیم»؛ و نمونه‌های دیگر.

روزگار خاقانی رواج اندیشه‌های فتیانی است

وی با تصریح بر این نکته که «وجه دیگری که خاقانی را به فرهنگ قلندری وصل می‌کند از طریق سنایی است» خاطرنشان کرد: خاقانی خودش را بدیل سنایی می‌داند. می‌دانیم که سنایی کسی است که مفاهیم قلندری را رسماً وارد ادبیات ما کرد. بُعد دیگری که خاقانی را به مفاهیم قلندری وصل می‌کند عرفان رایج در آذربایجان بوده است. خاقانی به اعتبار این که بیست و چند سال از عمرش را در تبریز گذرانده است می‌تواند شاعری آذربایجانی هم باشد. عرفان آذربایجان پیوند خاصی داشته است با مفاهیم قلندری و ملامتی و فتوت که بسیار به هم نزدیک‌اند. ضمن این‌که روزگار خاقانی روزگار رواج اندیشه‌های فتیانی بوده است. خاقانی از لحاظ منظومه‌ی فکری به قلندران نزدیک است. قلندران می‌کوشیدند که ریای معکوس بورزند. یعنی سعی می‌کردند خود را بد نشان بدهند. اهل ملامت این‌گونه بودند. روش آنها این بود که کاملاً زمینی سخن می‌گفتند و از عشق مجازی حرف می‌زدند. خاقانی هم تلاش می‌کرد که از ظاهر به سمت باطن برود. کوی مغان برای او همان مفاهیم باطنی است؛ سیر از ظاهر به باطن است.

بررسی قصیده‌ی «جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا»

ترکی در ادامه به بررسی قصیده‌ی «جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا» پرداخت و گفت: قصیده‌ای که برگزیده‌ام ۳۰ بیت دارد. شاید از کوتاه‌ترین قصاید خاقانی باشد. برخی آن را غزل تصور کرده‌اند و آن را در بخش غزلیات دیوان آورده‌اند:

جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا / باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
«خط بغداد» از خط‌های هفتگانه‌ جام است که قدما بدان معتقد بودند. جام را به هفت درجه مشخص می‌کردند تا به هر کس به اندازه‌ توانش باده بدهند. «خط بغداد» در مصراع دوم یعنی «خطه‌ بغداد». خاقانی چند نوبت به بغداد رفته بود. بار آخر آن در سال ۵۷۱ هجری بوده است، بعد از دومین سفرِ حج او. منتهی در این شهر بیمار و بدهکار می‌شود و نهایتاً مجبور می‌شود آن‌جا را ترک کند و سالیان پایان عمر را در تبریز بسر برد.

باجگه دیدم و طیار ز آراستگی / عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
بیت دقیقی است که اغلب کسانی که آن را شرح کرده‌اند دچار اشتباه شده‌اند. گفته‌اند «باجگه» جایی بوده است شبیه به عوارضی‌های کنونی و خاقانی در این بیت گفته است که من باجگاه و طیار (یعنی ترازو) را دیدم و خوشحال شدم و مانند ترازو کارم میزان شد! این معنی که شارحان گفته‌اند غلط و بی معنی است. «باجگه» محله‌ای تفریحی در کنار دجله بوده است. اصلاً بحث عوارض نیست. «طیار» در مصراع اول به معنی «کشتی» است. در کتاب‌های تاریخی فراوان از آن یاد شده است. «طیار» دوم به معنی ترازو است که با طیار اول جناسِ تام دارد.

رخت کاول ز در مِصطبه برداشتیم / هم بدان منزل برداشت، فرود آر مرا
«مصطبه» به معنی «سکو» است. «رخت برداشتن» یعنی «کوچیدن». می‌گوید: تویی که من را از میکده بیرون کرده‌ای، دوباره مرا به همان منزل نخستین برگردان. «برداشت» و «فروداشت» اصطلاحات موسیقی است.
سفر کعبه به صد جهد برآوردم و رفت / سفر کوی مغان است دگر بار مرا
می‌گوید: من یک سفر به سمت ظاهر کردم. الآن می‌خواهم به عالم معنا برگردم.

پیش من لاف ز شونیزیه‌ی‌ شونیز مزن / دست من گیر و به خاتونیه بسپار مرا
«شونیزیه» قبرستانی در بغداد بوده است و مرکز زاهدان و عارفان. «خاتونیه» نیز نام محله‌ای است در بغداد.

گوییم حج تو هفتاد و دو حج بود امسال / این چنین سُفته مکن تعبیه در بار مرا
در میان عوام اهل سنت باوری وجود داشته است که معتقد بوده‌اند هر سالی که روز عرفه با روز جمعه یکی شود، شگون دارد و ثواب آن حج برابر ۷۲ حج است. سال ۵۷۱ که خاقانی حج دوم را انجام داده است، روز عرفه‌ آن، جمعه بوده است. «سُفته در بار کسی تعبیه کردن» معادل امروزی «هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن» است. این را هم بگوییم که در نسخه‌ها گفته‌اند که این شعر خطاب به قاضی‌القضات بغداد سروده شده و در معارضه با او.

من در کعبه زدم کعبه مرا در نگذاشت / چون ندانم زدن آن در، ندهد بار مرا
«درنگذاشت» تعبیر کهنی است. برخی معنی آن را نفهمیده‌اند و نسخه را عوض کرده‌اند و نوشته‌اند: «در نگشاد». حال آن که صورت درست همان «درنگذاشت» است به معنی نپذیرفتن.

دامن کعبه گرفتم دم من درنگرفت / درنگیرد چون نبیند دمِ کردار مرا
«دم من درنگرفت» یعنی نفس من اثر نکرد.

سوخته‌ بید منم زنگ‌زدای می خام / ساقی میکده به داند مقدار مرا
در قدیم وقتی می‌خواستند شراب را خالص کنند از زغال بید استفاده می‌کردند. می‌گوید: من مانند بید سوخته می‌مانم. زنگ زدای می خام هستم. ناصافی‌های شراب را جدا می‌کنم. پس بهتر است که نزد ساقی میکده بروم.

نیست در زهد ریاییت به جو سنگ نیاز / وندرین فسق، نیازی است به خروار مرا
جو کمترین واحد وزن است. می‌گوید: در زهد ریایی تو یک جو نیاز نیست. چون نماز باید همراه نیاز باشد. وقتی یک جو نیاز در نماز تو نیست چه سودی دارد؟ اما درست است که من فسق می‌کنم اما «نیاز» دارم.

اندرین شیوه که هستی تو، تو را یار بسی است / وندرین تو که منم، نیست کسی یار مرا
خیلی‌ها معنی «اندرین تو که منم» را نفهمیده‌اند و «تو» را تبدیل کرده‌اند به «ره». حال آن که همان «تو» درست است. «تو» تعبیر کهنی دارد و به معنی شیوه و طریقه است.

لاله می‌خورد که از پوست برون رفت تو نیز / لاله خوردم کن و از پوست برون آر مرا
«لاله‌خورد» اصطلاحی است ظاهراً از خود خاقانی. یعنی «سیاه‌مست کردن». شاید اشاره به سیاهی وسط گل لاله دارد.

گِل به بیل تو ندارم من و گلگون قدحی / می خورم تا ز گل گور دمد خار مرا
«گِل به بیل نداشتن» ضرب‌المثلی بوده است که گویا هنوز هم در برخی مناطق خراسان به‌کار می‌رود. یعنی کاری به کار کسی نداشتن.

کافر و مست همی خوانی خاقانی مرا / کس مبیناد چو تو مؤمن و هشیار مرا
«کافر و مست» امروز معنی روشنی دارد. اما  قدما از این تعبیر دیگری می‌کردند و آن را به معنی انسان گناهکار و تردامن به کار می‌بردند.

 

http://www.bookcity.org/detail/8413/root/Lectures

تاریخ و شمار سفرهای حج خاقانی

استاندارد

مقاله متفاوت تاریخ و شمار سفرهای حج خاقانی نکات تازه‌ای را در باره زندگی این سخنور بزرگ زبان فارسی دربردارد که خواندن آن برای اهل ادبیات و فضل مفید خواهد بود. این مقاله در شماره ۵۷ نامه فرهنگستان  که اخیرا منتشر شده در دسترس است.

متن مقاله  با کلیک در اینجا خواندنی است.

نامهٔ فرهنگستان
(متن مقاله در این نشانی هم در دسترس است)

غرایب حافظ (راه ورزیدن)

استاندارد

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

ضبط مانوس بیت چنان‌که در چاپ غنی، قزوینی آمده و هاشم جاوید و خرمشاهی و سایه و نیساری نیز بر آن صحه نهاده‌اند، همین است که آوردیم، اما خانلری و رشید عیوضی ضبط  غریب مبتنی بر اقدم و اکثر نسخ  را پذیرفته‌اند که از این قرار است:

روندگان طریقت ره بلا ورزند…

ظاهرا علت استنکاف اکثر مصححان حافظ از پذیرش ضبط اقدم و اکثر نسخ همین غرابت آن است. آن‌ها ترجیح داده‌اند ضبط منفرد “ره بلا سپرند” را به دلیل مانوس بودن آن بپذیرند. سعید حمیدیان نوشته است:

“ره ورزیدن اگر معنی حقیقی و محسوس “راه” خواسته شود، همچون هر چیز محسوس دیگر، نمی‌تواند با فعل ورزیدن (= عمل کردن) همراه گردد، اما به معنی مجازی و معقول ( طریق، طریقت، سلک و غیره) قابل “ورزیدن” خواهد بود…

بعید نیست که خود شاعر یا کاتبان بعدا، و شاید برای احتراز از مساله یادشده، آن را تغییر داده باشند.”

به نظر می‌رسد که ورزیدن به معنی “در پیش گرفتن و اهتمام ورزیدن به امری” نیز هست، چنان‌که در این بیت دیگر از حافظ آمده است:

سخندانی و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم

اما “ورزیدن راه و طریق” به معنی در پیش گرفتن آن، در متون پیش از حافظ شواهد متعدد دارد که نشان می‌دهد این تعبیر در روزگار حافظ، به خلاف امروز غرابتی نداشته و طبعا، ضرورتی هم وجود نداشته که خود شاعر دست به ترکیب بیت خود بزند، و باز هم هر چه رخ داده کار کاتبان و مصححان بعدی بوده که تلاش کرده‌اند قربتا الی الله ضبط آشناتری به خلایق تقدیم کنند.

تعبیر “طریق ورزیدن” که همان “راه ورزیدن” حافظ است، از باب نمونه، در این بیت عطار نیز آمده است:

طریق صوفیان ورزم ولیکن از صفا دورم
صفا کی باشدم چون من سر خمار می‌دارم

دستمال کاغذی در ایران قدیم

استاندارد

تصور همۀ ما این است که دستمال کاغذی پدیده و کالایی است که ما در چند دهۀ اخیر و به برکت آشنایی با تمدن جدید با آن آشنا شده‌ایم. امّا شواهدی که در متون کهن سخنوران فارسی برجای مانده نشان می‌دهد که دست کم پادشاهان قدیم ایران، و لابد کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسیده، بر سر سفره برای تمیز کردن دست و دهان خودشان از نوعی دستمال کاغذی استفاده می‌کرده‌اند.

شاید نخستین سندی که در این زمینه در دست داریم یک نامۀ عربی مفصل از خاقانی شروانی، شاعر بزرگ قرن ششم است. او این نامه را به یکی از بزرگان و عالمان و عارفان ایرانی به نام قطب‌الدّین ابهری نوشته است. رابطۀ خاقانی و قطب‌الدّین ابهری رابطه‌ای جدّی و صمیمانه بوده است. خاقانی علاوه بر این نامۀ عربی که به دست این حقیر و یاری یکی از دوستان دانشجو تصحیح شده و در آستانۀ انتشار است، یک نامۀ فارسی مبسوط هم به زبان فارسی به قطب‌الدّین ابهری دارد که در منشئات چاپ استاد محمّد روشن نقل شده است. این هر دو نامه از لحاظ شناخت خاقانی و  قطب‌الدّین ابهری و روزگار و زمانۀ این دو دارای اهمیّت است.

باری، خاقانی در بخشی از نامۀ عربی خود به توصیف کاغذهایی می‌پردازد که در خونج یا خونه، از شهرهای آذربایجان قدیم و در نزدیکی شهر میانه، تولید می‌شده و پادشاهان، از فرط لطافت، از آن برای پاک کردن دهان خویش در هنگام نشستن بر سفرۀ طعام بهره می‌برده‌اند. نوشتۀ خاقانی، علاوه بر این از لحاظ پیشینۀ صنعت کاغذسازی در آذربایجان نیز اهمیّت دارد، چرا که در آن به چهار مرکز مهمّ تولید کاغذ که در آن روزگار شامل شام و بغداد و سمرقند و همین شهر خونج بوده نیز اشاره می‌کند.

امّا همین اطّلاع در زمینۀ استفاده از کاغذ به عنوان دستمال در جوامع‌الحکایات عوفی، از آثار قرن هفتم، نیز تکرار شده است؛ آنجا که در شرح ماجرایی از زندگی سلطان غزنوی می‌نویسد:

مردک آن بساط بازکشید و دستار خوان بگسترد و نان پاکیزه بر آنجا نهاد و آن دو سر را فروافشاند و ترب و تره بر روی آن ریخت و نمک به دو جا بریخت. چون او و وزیر آنجا رسیدند لشکر از ایشان دور بود، آن مرد برخاست و گفت: ای خداوند به روان امیر سبکتگین که فرودآیی و یک لقمه طعام بر نمک زنی. سلطان را چون سوگند داد و گرسنه بود پیاده شد و با [احمد] حسن میمندی آنجا بنشستند و آن طعام خوردن گرفتند. و چون از آن فارغ شدند پارۀ کاغذ بدیشان داد تا دست و دهان پاک کردند، و آن دستار خوان گرد آورد، و آن کاغذ شکر و بادام مغز پیش ایشان نهاد و از آن صراحی شراب در پیاله کرد و بخورد، آنگاه پیاله را بشست.

بنابر این بی‌آنکه خواسته باشیم به شیوۀ برخی باستانگرایان معاصر ریشۀ همه رسوم و کالاها و پدیده‌های روزگار مدرن، اعم از والنتاین و کراوات و پیتزا و …را به گذشتگان خودمان نسبت بدهیم و مدّعی شویم که دیگران، چه بسا، این پدیده‌ها را از ما ربوده‌اند، می‌توانیم بر اساس شواهد یادشده و مستندات دیگری از این دست نشان بدهیم که دستمال کاغذی در گذشتۀ ما مسبوق به سابقه است. این در حالی است که بر اساس محتویات ویکیپدیا تولید دستمال کاغذی “کلینیکس” که ظاهراً نخستین و مشهورترین برند دستمال کاغذی در جهان است از سال ۱۹۲۴ م فراتر نمی‌رود!

پیشگامان شعر فارسی منتشر شد

استاندارد

پیشگامان شعر فارسی که یک کتاب درسی برای مقطع کارشناسی زبان و ادبیات فارسی است منتشر شد.

روی جلد اثر کاری است از استاد فرزاد ادیبی.

این کتاب در نمایشگاه کتاب در غرفه انتشارات سمت عرضه خواهد شد.

پیشگامان شعر فارسی

غرایب حافظ (مرغان قاف)

استاندارد

باز ارچه گاه‌گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

این بیت حافظ نکات لطیفی دارد که پیشتر به آن‌ها پرداخته شده است، مثل رابطه باز و  کلاه و رابطه باز و سیمرغ و کلاه و پادشاهی و “کلاه گاه‌گاهی” که نوعی کلاه صوفیانه بوده، هرچند این اصطلاح را تاکنون در آثار پیش از حافظ ندیده‌ام و عمدتاَ مربوط به شعر دوره هندی است و … اما پرسشی که ذهن را مشغول می‌کند این است که مگر ما در جهان و در کوه قاف اساطیر چند سیمرغ داریم که حافظ “مرغان قاف” فرموده است!

از میان شارحان حافظ تنها استاد حمیدیان را دیده‌ام که به این نکته بذل توجه فرموده و نوشته‌اند:

مرغان قاف مراد سیمرغ است و جمع به معنی مفرد، زیرا بنابر مشهور در کوه قاف هیچ مرغی به‌جز سیمرغ ماوا ندارد. استعمال جمع به جای مفرد، مطابق قواعد علم معانی، دلایل مختلفی دارد، و در این مورد می‌توان گفت که چون فاعل مفرد زیاده بدیهی و شناخته است جمع بسته شده است.

در نقد این دیدگاه می‌توان گفت که جمع بستن مرغ قاف در اینجا شبیه جمع بستن اسامی اعلام است و  قدما هرگز اسامی اعلام را جمع نمی‌بسته‌اند و این کار را منطقی نمی‌شمردند و تعبیراتی چون سعدی‌ها و فردوسی‌ها و حافظ‌ها که امروزه رواج دارد تحت تاثیر زبان‌های بیگانه شکل گرفته و سابقه چندانی در زبان فارسی ندارد.زیرا از نظر آنان ما یک سعدی و یک فردوسی و یک حافظ و…بیشتر نداشته‌ایم و جمع بستن این اسم‌ها نمی‌تواند درست باشد. البته معاصران نیز این کار را با نوعی تجوز صحیح می‌شمارند و مثلا سعدی‌ها و فردوسی‌ها و حافظ‌ها را به معنی کسانی از قبیل سعدی و فردوسی و حافظ معنی می‌کنند، بنابر این از نظر قدما  استعمال جمع به جای مفرد، باوجود ندرت و شذوذ آن، تنها در نهادهایی مجاز بوده که اسم علم یا شبیه به آن نباشند.

حالا بعد از این مقدمه به سراغ بیت حافظ برویم و اشکال مطرح شده را پاسخ بدهیم. پاسخ این است که اساسا این سخن که هیچ مرغی به‌جز سیمرغ در کوه قاف ماوا ندارد سخن درستی نیست و اینچنین نیست که سیمرغ تنها یکی باشد و بس و آنچه در این زمینه تصور می‌شود، چنان‌که در سخن استاد حمیدیان هم آمده، تنها یک تصور مشهور است. دست کم بر اساس همه دیدگاه‌هایی که در زمینه سیمرغ وجود دارد این‌چنین نیست که عنقا یا سیمرغ در سراسر هستی فرد و یگانه باشد. بر اساس دیدگاه‌های سهروردی ماجرا از قرار دیگری است:

پیر را پرسیدم که گویی در جهان یک سیمرغ بوده است ؟ گفت آن‌که نداند چنین پندارد و اگرنه هر زمان سیمرغی از درخت طوبی به زمین آید و این‌که در زمین بوده منعدم شود…چنان‌که هر زمان سیمرغی بیاید.

گمان می‌کنم این نکته یکی از وجوه تاثیرپذیری حافظ از شیخ اشراق باشد.

درس گفتار خاقانی در شهر کتاب برگزار شد

استاندارد

درس گفتار خاقانی چهارشنبه ۲۳ دی ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. گزارش تصویری این جلسه را در این نشانی و خلاصه ای از متن سخنرانی را در زمینه باورهای رایج و غلط در مورد خاقانی در اینجا ببینید.

درس گفتار خاقانی در شهر کتاب برگزار شد

رونمایی نقد صیرفیان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

استاندارد

رونمایی نقد صیرفیان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

مراسم رونمایی کتاب نقد صیرفیان پنجشنبه ۱۲ شهریور در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

در این مراسم  اعضای شورای مرکزی بررسی متون و جمعی از استادان برجسته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاههای مختلف کشور حضور داشتند.

استاد دکترعباس ماهیار، استاد محمد روشن، دکتر حسینعلی قبادی، سرپرست پژوهشگاه، دکتر حکیمه دبیران، دکتر  مجتبی منشی زاده، دکتر رحمان مشتاق مهر، دکتر محمدرضا سنگری، دکتر محمدرضا موحدی، دکتر عیسی امن خانی، دکتر مهدی زرقانی، دکتر محمود بشیری، دکتر مجتبی بشردوست، دکتر مریم عاملی رضایی، دکتر زهرا پارساپور، دکتر مریم صادقی گیوی و جمعی دیگر از صاحب نظران از حاضران در این مراسم بودند.

متن خبر را در وبگاه پژوهشگاه در اینجا ببینید.

رونمایی نقد صیرفیان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

کارنامه خاقانی شناسی معاصر در نقد صیرفیان

استاندارد

مرکز پژوهشی میراث مکتوب در معرفی نقد صیرفیان نوشت:

کارنامۀ خاقانی شناسی معاصر در نقد صیرفیان

میراث مکتوب – کارنامۀ خاقانی شناسی معاصر فهرست نسبتاً بلندی است از آثار خوب و متوسط و قابل دفاع؛ البته آثار ضعیف هم طبق معمول هستند و خودنمایی می کنند. در سال های اخیر، به ویژه دهه های هفتاد و هشتاد، شاهد رویکرد جدی تری به خاقانی شناسی در عرصۀ تحقیقات دانشگاهی هستیم. مقالات پر تعداد، رساله ها و پایان نامه های متعدد قابل دفاع ، کتاب های مفید، کلاس های سودمند و چند نشست علمی همۀ این ها قرائنی است امیدوارکننده که شاید نویدبخش تحولی در عرصۀ تحقیقات دانشگاهی هم باشد.

نقد صیرفیان

آنچه در این اثر آمده بخشی از یادداشت های نگارنده است در حاشیۀ شماری از خاقانی شناسی معاصر. مؤلف در این نوشته ها کوشیده است در حد توان، جانب تتمیم و تکمیل بحث و عرضۀ دیدگاه های تازه بر جانب نقد غلبه داشته باشد. هرجا که انتقادی ضروری بوده کوشیده است با صراحت و همراه با مستندات لازم و البته در عین حفظ احترام صاحب اثر و پرهیز از زبان گزنده، که از آفات ادبیات و نقد ژورنالیستی معاصر است به بیان آن می پردازد.

در این اثر می‌توان از رهگذر نقد و بررسی هفت اثر از خاقانی‌شناسان این روزگار یعنی دکتر سیدضیاالدین سجادی و دکتر نصرالله امامی و دکتر میرجلال‌الدین کزازیو دکتر معصومه معدن‌کن و دکتر محمد استعلامی با فراز و فرود خاقانی‌شناسی معاصر آشنا شد.

محور اصلی مقالۀ نخست که نقد فرهنگ مرحوم سجادی است بر ملاحظات لغوی و پایۀ نقد کتاب دوم که نوشتۀ استاد نصرالله امامی است بر ملاحظات تاریخی استوار است. نقد پنج اثر بعدی نیز عمدتاً ملاحظات ادبی و ذکر دقایق و ظرایف سخن خاقانی را در نظر دارد؛ اما گاه به ضرورت به مباحثی در حوزۀ تاریخ زندگی و شخصیت شناسی او و بیان روابطش با مردم هم روزگارش، اعم از پادشاهان و امیران و وزیران و شاعران دیگر می پردازد. در مجموع خواننده در لابه لای صفحات این کتاب با عمدۀ مباحث مناقشه انگیز حوزۀ خاقانی شناسی آشنا می شودو خواهد توانست به داوری برسد و حقیقت مطلب را، با توجه به سخنان مؤلفان آثار مورد نقد و ملاحظات مطرح شده پیرامون آن، کشف کند یا دست کم به احاطۀ علمی لازم درباب موضوع دست یابد.

مؤلف در بخش آخر نیز در بخشی کوتاه، اما مستقل به جمع بندی ملاحظات و نکات مطرح شده و نوعی آسیب شناسی کلی در زمنیۀ تحقیقات خاقانی شناسی پرداخته است.

فهرست مطالب کتاب به شرح زیر است:

پیش گفتار

مقدمه

نقد و تکمله ای بر فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی شروانی

نقد و تکمله ای بر مباحث تاریخی ارمغان صبح

نقد و تکمله ای بر سراچۀ آوا و رنگ

نقد و تکمله ای بر گزارش دشواریهای دیوان خاقانی

نقد و تکمله ای بر بساط قلندر

نقد و تکمله ای بر جام عروس خاوری

نقد و تکمله ای بر نقد و شرح قصاید خاقانی

مؤخره

منابع

نمایه

ترکی: محمدرضا، نقد صیرفیان (فراز و فرود خاقانی شناسی معاصر)، تهران، سخن با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۵۰۵ صفحه، شمارگان: ۱۱۰۰ نسخه، قطع: وزیری، بها:۳۵۰۰۰۰ ریال، ۱۳۹۴٫

لینک مطلب http://mirasmaktoob.ir/fa/news/4817

دریچه ای به تار و پود خلوت شاعر، تحلیل و بررسی بغض در نواحی لبخند

استاندارد

بغض در نواحی لبخند

روزنامه آفتاب یزد، پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ در نوشته ای از آقای رضا بردستانی به تحلیل و بررسی مجموعه شعر من با عنوان بغض در نواحی لبخند پرداخت. با تشکر از نویسنده محترم متن مقاله را  در ادامه مطلب ملاحظه بفرمایید.

به خواندن ادامه دهید