گفتند فسانه ای و در خواب شدند

استاندارد

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند!

مضمون کلّی این رباعی منسوب به خیّام آشکار است  ؛ حتّی عالمان و فیلسوفان بزرگ نیز از شب تاریک این جهان راه نجاتی نیافتند و سرانجام آنان نیز در خواب شدند و مرگ را به‌ناگزیر پذیرفتند و تنها افسانه‌ای از آنان برجای ماند!
امّا رباعی را می‌توان مقداری دقیقتر معنی کرد و  گفت: حتّی آنان که بر همۀ آداب و علوم احاطه یافتند یا محیط [= اقیانوس ] فضل و ادب شدند، راز و حقیقت این جهان را، چنانکه باید،  درک نکردند و سخنانی که در بارۀ این شب تاریک گفتند، تنها مشتی افسانه بود؛ افسانه‌هایی که به کار خواباندن کودکان می‌آمد و شگفت‌انگیز اینکه  این افسانه‌ها خودِ آن  فاضلان و ادیبان را به خواب فروبرد؛ چراکه گویا آنان افسانۀ خود را باور کرده بودند! این تفسیر، رباعی را علاوه بر مفهوم فلسفی، با تعریض به کودکانه‌بودن رفتار فیلسوفان، با نوعی طنز تلخ و گزنده نیز همراه می‌کند.

گویند که دوزخی بود…

استاندارد

 

گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی ست خلاف دل در او نتوان بست

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست!

قرنهای نخستین اسلامی جولانگاه مباحث دامنه دار کلامی بود. از جملۀ این نزاعهای کلامی بحثی بود که میان خوارج و دیگران در گرفته بود.خوارج معتقد بودند مومن گناهکار کافر است و بر اساس همین فتوای بی سامان علی(ع) را که به اصرار و تحمیل خودشان تن به حکمیت داده بود کافر و واجب القتل شمردند و خون او را در محراب عبادت ریختند.

در برابر خوارج، معتزله عقیده به “منزلتی میان دو منزلت” کفر و ایمان داشتند و بر آن بودند که مرتکب کبیره نه مومن است و نه کافر. اما مرجئه طایفۀ دیگری بودند که می گفتند کسی با ارتکاب گناه از ایمان خارج نمی شود اما تکلیف او را در روز قیامت خداوند مشخص خواهد کرد و ما بهتر است امروز در مورد ایمان او سخنی نگوییم!

مصراع اول رباعی به همین بحث و خلاف اشاره دارد. او می گوید جمعی معتقدند که عاشق و مست دوزخی هستند اما این سخن محل خلاف است و قطعی نیست. معتزله می گویند: عاشق و مست در منزلتی میانۀ کفر و ایمان قرار دارند. مرجئه قائل اند: عاشق و مست اگر اهل توحید باشند به صرف انجام دادن گناه از مرز ایمان فراتر نرفته اند و به هر حال معلوم نیست دوزخی باشندو… پس قولی است خلاف و دل در آن نتوان بست!

در بیت بعد شاعر بنا را بر رحمت حق می گذارد و می گوید باید عاشق و مست با همۀ عصیان خویش به بهشت بروند، چون اگر بنا باشد همۀ گناهکاران به دوزخ بروند بهشت مانند کف دست خالی و محلی غیرمسکونی خواهد شد، چرا که “ناکرده گنه در این جهان کیست؟!” و “هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد”!

این نکته را هم اضافه کنیم که عاشق و مست در اینجا به معنی “دل داده” و “کسی که شراب نوشیده و مست شده” نیست. در متون گذشته این دو اصطلاح فراتر از این معنای تحت اللفظی به معنای گناهکار و عصیانگر به کار می رفته اند و مست در برابر مستور به معنای تردامن می آمده است.این کاربرد در متون پیشینیان شواهد فراوان دارد.

یکی از شاعران معاصر که صدای بسیار زیبایی هم داشت سالها قبل تعدادی از رباعیات خیامی، از جمله همین رباعی را با غلطهای متعدد خوانده بود. از جمله مصراع اول این رباعی را با این لحن می خواندند:

گویند که دوزخی بود عاشق و مست!

یعنی “عاشق و مست” را خطابی می خواندند. تو گویی شاعر عاشق و مست را مورد خطاب قرار داده و گفته است:ای عاشق و مست! برخی می گویند دوزخی وجود دارد، اما “قولی ست خلاف!” یعنی در اینکه بهشت و دوزخی هست خلاف هست و نمی توان دل در آن بست و آن را پذیرفت!

در مورد این قرائت شاذّ – و حتی مضحک!- باید گفت اولا در باب وجود دوزخ و بهشت در میان مسلمانان اختلافی نبوده است و حتی خود سرایندۀ رباعی نیز در آن تردیدی نداشته است، چرا که در بیت بعد تصریح می کند که اگر چنین باشد بهشت فردای قیامت مانند کف دست خواهد بود. اگر سراینده تردیدی در بهشت داشت نباید چنین سخن می گفت!

همان طور که توضیح دادیم بحث و خلاف متکلمان در دوزخی بودن گناهکاران است نه در اصل وجود دوزخ و بهشت. به هر حال به نظر می رسد آن مرحوم خوش صدا از سر کم تاملی در متون گذشته و قلّت سواد ادبی مرتکب چنین خطایی در قرائت این رباعی و خطاهای متعدد دیگر در خوانش دیگر رباعیات خیامی شده بودند و حتما نیت سوئی نداشته اند. خدا ایشان را هم رحمت کناد!